Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

نویسنده: حسین دولت‌آبادی

مکث

Posted on 22 می 202522 می 2025 By حسین دولت‌آبادی
مکث

ادامه “مکث” »

نامه

گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی

Posted on 21 می 202521 می 2025 By حسین دولت‌آبادی
گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی

ادامه “گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی” »

گفتار

مرگ و زندگی

Posted on 19 می 202519 می 2025 By حسین دولت‌آبادی
مرگ و زندگی

بزرگوار به باور من هیچ چیزی زیباتر از عشق، زشت‌تر از مرگ و دشوارتر از تحمل هستی و زندگی نیست. عشق به‌سراغ همه نمی‌‌‌رود و این روزها ازعرش تا فرش، تا مرز غریزۀ جنسی نزول کرده‌است، ولی اگر تمام دنیا را بگردی شاید کسی را پیدا نکنی که به مرگ و حتا به خودکشی نیاندیشده…

ادامه “مرگ و زندگی” »

دسته‌ بندی نشده

خندۀ تلخ (1)

Posted on 17 می 202517 می 2025 By حسین دولت‌آبادی
خندۀ تلخ (1)

… اگرچه چند بار مرگ از بیخ گوش‌ام‌ گذشته بود، ولی من به بخت و اقبال باور نکرده بودم، بارها به شوخی گفته بودم که اگر قرار بود در کودکی و نو جوانی بمیرم، شبی که عقرب به پلک‌ام نیش زد و تخم چشم‌ام از درد ترکید، می‌مردم؛ اگر قرار بود بمیرم، سرجالیز با نیش…

ادامه “خندۀ تلخ (1)” »

دسته‌ بندی نشده

قصه ای از هزاران غصه

Posted on 14 می 202515 می 2025 By حسین دولت‌آبادی
قصه ای از هزاران غصه

“اُلَنگ” تازه ترین رمان چاپ شده حسین دولت آبادی نویسنده توانای معاصر ایران است که بسال  2024  میلادی در 142  صفحه توسط انتشارات “ناکجا” در پاریس منتشر شده است. در این رمان، حسین دولت آبادی، همانند بسیاری آثار دیگرش، جریان زندگی روستایی را در حاشیه کویربه تصویر می‌کشد.  فرایند دگرگونی‌های پس از اصلاحات ارضی منجر…

ادامه “قصه ای از هزاران غصه” »

دسته‌ بندی نشده

باران که شدى مپرس اين خانه کيست

Posted on 14 می 202514 می 2025 By حسین دولت‌آبادی
باران که شدى مپرس اين خانه کيست

باران که شدى مپرس اين خانه کيستسقف حرم و مسجد و ميخانه يکيستباران که شدى پياله ها را نشمارجام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست در سال‌های آخر عمر، زندگی اگرچه هنوز ادامه دارد ولی روز به روز از تحرک آدمیزاده و فعالیت‌های اجتماعی او  کاسته می شود و گذشته هر چه بوده و…

ادامه “باران که شدى مپرس اين خانه کيست” »

دسته‌ بندی نشده

پاره ای ازیک نامه

Posted on 12 می 202512 می 2025 By حسین دولت‌آبادی
پاره ای ازیک نامه

‏… چندان‌‌از تو دورم‌که حتا نمی‌توانم پیشانی‌ات‌ را به تسلیت ببوسم. می دانی عزیز، همة ‏شما در ‌گذشته و خاطرات من، در مه زندگی می‌کنید. سالها است که هیچ کدامتان را ندیده ام و ‏تصویر و تصوّر مبهمی از روز و روزگارتان دارم. ناگهان خبر می‌رسد که عزیزی از دنیا رفت. شهربانو ‏رفت، مادرم رفت،…

ادامه “پاره ای ازیک نامه” »

نامه

شب‌هایِ قوزی

Posted on 11 می 202511 می 2025 By حسین دولت‌آبادی
شب‌هایِ قوزی

زن سیاهپوستی که برای نظافت اتاق‌ آمده بود؛ نگاهی به اطراف انداخت، یکدم گوش تیز کرد، صدایِ شرشر آب از حمام می‌آمد، خیال‌اش آسوده شد، پاورچین پاورچین تا نزدیک میز تحریر جلو رفت و به ‌کنجکاوی گردن کشید. آه، چشم‌هایش از حیرت وادرید. روی صفخۀ کامپیوتر با‌حروف درشت نوشته شده بود: عزیزم، نگران نباش، من…

ادامه “شب‌هایِ قوزی” »

یادداشت

دنیا خانۀ من است

Posted on 7 می 20257 می 2025 By حسین دولت‌آبادی
دنیا خانۀ من است

چند روز پیش روی برگۀ کاغذی نوشته بودم، پنج شعلۀ جاوید، نفیسی، پورت سن کلود، تاکسی، مهاجرت، سرخپوست  و وطن. امروز صبح به تصادف چشم‌ام به این برگۀ کاغذ افتاد،  مدتی به کلمه ها خیره نگاه کردم تا زنحیرۀ پیوند و رابطۀ آن ها را پیدا کنم. بی شک این چند کلمه را یادداشت کرده…

ادامه “دنیا خانۀ من است” »

دسته‌ بندی نشده, یادداشت

گُداری ورود به رمان گُدار… ـ رضا اغنمی

Posted on 2 می 20252 می 2025 By حسین دولت‌آبادی
گُداری ورود به رمان گُدار… ـ رضا اغنمی

ورود به رمان ُگدار به خاطر شیوه خاصی که نویسنده به کار برده کمی دشوار است. ولی اگر خواننده ای همت کند از این مدخل بگذرد و پا به دنیایی که حسین دولت آبادی آفریده بگذارد، گرفتار طلسم نویسنده ای هشیار و هوشمند میشود تا پایان رمان.جای خالی راوی در رمان گدار، جای دانای کل، یعنی…

ادامه “گُداری ورود به رمان گُدار… ـ رضا اغنمی” »

نقد و نظر

ریشه در خویشتن خویش

Posted on 1 می 20251 می 2025 By حسین دولت‌آبادی
ریشه در خویشتن خویش

گاهی مدت‌ها با خودم کلنجار می روم تا نامردمی ها و نامرادی‌ها  را توجیه کنم، لب فرو بندم و ننویسم، گیرم این کار نا شدنی‌ست، هر بار پس از مدتی مقاومت سرانجام تسلیم می‌شوم و دوباره به این نتیجه می‌‌رسم که نمی‌‌‌‌‌توانم خاموش بمانم و ننویسم؛ می‌نویسم و هرگز بنا به مصلحت روزگار و سایر…

ادامه “ریشه در خویشتن خویش” »

دسته‌ بندی نشده

در حاشیه ی تبعید (*)

Posted on 29 آوریل 202529 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
در حاشیه ی تبعید (*)

 تا در خویشتن خویش به غلط نیفتم ناگزیرم از چیزهای بی اهمیّت، به ظاهر بی اهمیّت شروع کنم. آخر همین جزئیّات زندگی ام را رقم می زنند و مانند موریانه ها مرا از دورن می جوند و می خورند. شاید دیگران چون من گرفتار این تارعنکبوت نباشند و یا با بند بازی خود را از…

ادامه “در حاشیه ی تبعید (*)” »

دسته‌ بندی نشده

چاه زمزم، برادر حاتم طائی و روشنفکرها

Posted on 27 آوریل 202527 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی

در روایت‌های اسلامی آمده است: پس از آنکه ابراهیم به‌دستور خداوند، همسر و فرزندش را در صحرا رها کرد، تشنگی بر آن‌ها چیره شد، هاجر در جستجوی آب میان کوه صفا و کوه مروه می‌دوید و چشمه و چاهی نمی‌یافت. سرانجام جبرئیل از آسمان‌ها فرود آمد، بال یا پاشنه پای برزمین کوبید و «زمزم» از…

ادامه “چاه زمزم، برادر حاتم طائی و روشنفکرها” »

یادداشت

تنهائی

Posted on 24 آوریل 202524 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
تنهائی

در آنهمه سالی‌که در شهر پاریس پشت فرمان تاکسی می‌نشستم از ‌چند استثناء‌که بگذرم، هرگز مسافری‌را دوبار سوار نکردم و دوبار ندیدم. این بیگانگی محاسنی برای مسافرانی‌داشت که به نیّت خاصی سوار تاکسی می‌شدند و با خیال راحت بند از زبانشان بر می‌داشتند. تاکسی مانند غرفة اقرار نیوش کلیسا خلوت و مطمئن بود و من…

ادامه “تنهائی” »

یادداشت

صندوقِ نامه ها

Posted on 23 آوریل 202523 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
صندوقِ نامه ها

در سال های نخستين تبعید که زخم‌ام ‌هنوز تازه بود، در آن سال‌هائی‌که جسم‌ام در اين‌جا بود و جانم مدام در کوه و دشت و دریا و آسمان وطن‌ ام پرسه می‌زد، در‌ آن سال‌های نکبتِ جلای وطن، دوری، تنهائی، اندوه و دلتنگی، نامه ها جایگاهی ویژه ای در قلب‌ام یافته بودند، نامه‌ها قاصدک‌هائی بودند…

ادامه “صندوقِ نامه ها” »

یادداشت

فرهنگ افتخار

Posted on 19 آوریل 202519 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
فرهنگ افتخار

مهرماه، سال 1341، آغاز سال تحصیلی، روز اول  و زنگ اول  بود که دبیر فارسی  ما وارد کلاس اول دبیرستان شد، بی اعتنا به قیل و قال شصت و پنج شاگرد شهری و روستانی، از سکوی جلو تخته سیاه بالا رفت و پشت به شاگرد ها با گچ سفید نوشت: فخر، مفاخر، مفتخر، تفاخر، فاخر،…

ادامه “فرهنگ افتخار” »

دسته‌ بندی نشده

اگر آدم خوبی بود، سال قحطی می مرد

Posted on 18 آوریل 202518 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
اگر آدم خوبی بود، سال قحطی می مرد

من سه سال پس از پایان جنگ جهانی دوم به دنیا آمدم و در سال‌هایِ کودکی‌ام در آن دیار مردم هنوز هراز گاهی از دوران جنگ و قحطی قصه‌های هولناکی نقل می‌کردند و از جمله این که خوار بار نایاب و یا کمیاب بوده و اهالی از ناچاری برگ درخت و ریشۀ گیاه و یا…

ادامه “اگر آدم خوبی بود، سال قحطی می مرد” »

دسته‌ بندی نشده

خری که تاوان می‌شود

Posted on 17 آوریل 202517 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
خری که تاوان می‌شود

 زیستن دراین دنیای وارونه دقمرگی و  مبارزۀ مدام با مرگ است.. … روزی از روزهای گرم تموز، کنار جادۀ خاکی ولایت، خر ‌پیری زیر بار خسبیده بود و از‌جا جنب نمی‌خورد. چند نفر، گوش، گردن و دم و افسار او را چسبیده بودند، نفس‌نفس می‌زدند، تلاش می‌کردند، عرق می‌ریختند، هرکدام ازسوئی می‌کشیدند، سیخونک می‌زدند، فحش…

ادامه “خری که تاوان می‌شود” »

دسته‌ بندی نشده

زخم های کهنه ماتم هزارساله

Posted on 17 آوریل 202517 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
زخم های کهنه ماتم هزارساله

‏… بیماری دراز به ‌دراز روی تخت بیمارستان افتاده بود؛ ملحفه‌ای سفید ( ملافه ای سفید) صورت و سرتا پای او را ‏پوشانده بود و هیچ عضوی از بدن‌اش پیدا نبود. پزشک‌ها، پرستارها، خویشان، دوستان، عزیزان و ‏فرزندان بیمار گرد او به تماشا ایستاده بودند و به دلسوزی و غمخواری، به پچپچه با هم حرف…

ادامه “زخم های کهنه ماتم هزارساله” »

دسته‌ بندی نشده

خانۀ تاریک قلب

Posted on 16 آوریل 202516 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
خانۀ تاریک قلب

در روزگار جوانی، در ولایت بادها، با مردی دوست شده بودم که مدرسه را در کلاس پنجم ابتدائی به ناچار رها کرده بود، ولی به باور من، نویسنده و فیلسوفی شفاهی بود. این رفیق شفیق، مدتی رانندۀ شرکت روغن پارس شده بود و با تریلی شرکت روغن مایع از بندر عباس به تهران می‌آورد و…

ادامه “خانۀ تاریک قلب” »

یادداشت

دشنام، هنر و انسانیّت

Posted on 13 آوریل 202513 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
دشنام، هنر و انسانیّت

  اگر هنر و انسانيت نتوانند در كنار يكديگر زندگي كنند بگذار هنر بميرد. « رومن رولان» کتمان نمی‌کنم، من رعیت زاده‌ام، از حاشیۀ کویر، از اعماق جامعه می‌آیم، لای زر ورق بزرگ نشده‌ام، ناز پروده نیستم و در طول و عرض زندگی، در محله‌های فقیر نشین تهران، جادۀ ری و خیابان خط، مهرآباد، نظام آباد،…

ادامه “دشنام، هنر و انسانیّت” »

یادداشت

سرگذشت کبودان

Posted on 9 آوریل 20259 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
سرگذشت کبودان

کتاب ها نیز مانند آدم ها سرنوشت و سرگذشتی دارند. من رمان کبودان را بر اساس یادداشت‌هائی که در سال 1349 در جنوب ایران، بندرها و جزیره‌ها برداشته بودم، به مدت پنج سال در هفتصد صفحه نوشتم. سال 1355 خورشیدی عزیزی از زندان بیرون آمد، رمان را خواند وبنا به پیشنهاد او و بنا به…

ادامه “سرگذشت کبودان” »

دسته‌ بندی نشده

مردی برای تمام فصل ها (1)

Posted on 4 آوریل 20254 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
مردی برای تمام فصل ها (1)

روزها، گاهی صبح زود، زودتر از همیشه از خواب بیدار می‌شوم و مدت‌ها چشم به‌ راه روشنائی، از پنجرۀ اتاق به شاخ و برگ تیرۀ درخت پیر کاج نگاه می‌کنم و در گذشته های دور پرسه می‌زنم. در این گشت و گذرها، مثل همیشه صحنه‌ها و چهره‌هائی از منظرم می‌‌گذرند که در سال‌های دور و…

ادامه “مردی برای تمام فصل ها (1)” »

یادداشت

غریبۀ روی پل

Posted on 3 آوریل 20253 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
غریبۀ روی پل

دیروز به عزیزی که مثل من به گوشه‌ای از دنیا پرتاب شده و سال‌ها از یار و دیار دورمانده است، نوشتم که هر روز غروب، با یک یا دو گیلاس‌ شراب ارزان قیمت از گردنه‌های دلگیر و مه‌آلود غروب ها گذر می‌کنم و روز را به شب می‌رسانم و آخر شب، تاریخ بیهقی را می‌بندم…

ادامه “غریبۀ روی پل” »

یادداشت

رفتار

Posted on 2 آوریل 20252 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
رفتار

در سال‌های نخست مهاجرت چند صباحی به حرفۀ دوران نوجوانی و جوانی‌ام، برگشته بودم و در حومۀ شهر پاریس پیستوله کاری و نقاشی می‌کردم. در آن روزها واژۀ« chantier» (شانتی یه) تازه به گوش‌ام خورد و به مرور زمان به معنای آن پی بردم. در فرانسه به جا و مکانی «شانتی یه» می‌گویند که مهندسین،…

ادامه “رفتار” »

یادداشت

سر آوردن و سر بردن

Posted on 1 آوریل 20251 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
سر آوردن و سر بردن

اگر چه من بارها این‌جا و آن‌جا، از این و آن شنیده بودم: «چته؟ مگه سر آوردی؟» یا «یواشتر،  مگه سر می بری؟» و یا «به طرف گفتند برو کلاه بیار، رفت سر آورد»، ولی تا مدت‌ها، تا زمانی که با تاریخ این دیار آشنا نشدم، نمی‌دانستم «سر بردن و سر آوردن» نزد مردم به…

ادامه “سر آوردن و سر بردن” »

یادداشت

فاصلۀ جغرافیائی، فاصلۀ تاریخی

Posted on 29 مارس 202529 مارس 2025 By حسین دولت‌آبادی
فاصلۀ جغرافیائی، فاصلۀ تاریخی

چند‌ی روز پیش در بارۀ«خارج» و «داخل» و کنایۀ نیشدار و گزندۀ هنرمند «خارج نشین» بحثی را در صفحۀ فیس بوک دنبال کردم و از شما چه پنهان این پرسش برایم پیش آمد: «… آیا در زمانۀ ما فاصلۀ جغرافیائی و دوری از مردم، به مرور زمان باعث فاصلۀ تاریخی هنرمند می‌شود؟» این پرسش به…

ادامه “فاصلۀ جغرافیائی، فاصلۀ تاریخی” »

دسته‌ بندی نشده

جای دوست، جای دشمن

Posted on 28 مارس 202528 مارس 2025 By حسین دولت‌آبادی
جای دوست، جای دشمن

در روزگار جوانی نسل ما معرکه گیرانی بنام « لوطی» بودند که عنتری (انتری؟) دست آموز داشتند که با شیرین‌کاری هایش تماشاچی ها را می‌خنداند. ازجمله این که هربار لوطی از او می پرسید: «مخمل، جای دشمن کجاست؟» عنتر دست روی ماتخت‌اش می گذاشت و دندان‌های زرد و درشت‌اش را بیرون می انداخت. ولی اگر…

ادامه “جای دوست، جای دشمن” »

دسته‌ بندی نشده

شاهکار طبیعت و آثار هنرمند

Posted on 21 مارس 202521 مارس 2025 By حسین دولت‌آبادی
شاهکار طبیعت و آثار هنرمند

… و اما در رمان «خون اژدها» راوی زنی‌است به نام عاطفۀ قشقائی. من این زن را در آغاز کار نمی‌شناختم، هیچ نمونه، الگو و حتا طرح محوی از او در ذهن نداشتم و مانند خواننده‌ها به‌مرور با شخصیّت او آشنا شدم. این زن که گوئی سال‌ها در ناخود آگاه و در ژرفاها و تاریکی‌های…

ادامه “شاهکار طبیعت و آثار هنرمند” »

دسته‌ بندی نشده

ایزدبانو آناهیتا

Posted on 20 مارس 202520 مارس 2025 By حسین دولت‌آبادی
ایزدبانو آناهیتا

  …آب نماد زندگی، زایندگی، آبادانی و تداوم حیات در فرهنگ ملل مختلف است و در ایران باستان ایزدبانو آناهیتا، الهة دریاها و آب‌ها است. از او به ‌عنوان نماد پاکی،‌‌ آبادانی، تداوم زندگی و زیبایی یاد می‌شود. هر چند با گذر زمان زیبایی آناهیتا بیشتر و‌بیشتر مورد توجه قرار می‌‌‌گیرد و در دوران‌هایی از تاریخ کهن…

ادامه “ایزدبانو آناهیتا” »

یادداشت

عیدِ علیرضا آرتی

Posted on 19 مارس 202519 مارس 2025 By حسین دولت‌آبادی
عیدِ علیرضا آرتی

در ولایت ما همۀ مردها و شماری از زن‌ها به نام و شهرتی شناخته می‌شدند که همولایتی‌ها به مرور زمان، با توجه به خصلت، رفتار، گفتار، ایل و تبار، رنگ و رخ، قد و قیافه به آن‌ها بخشیده بودند و این عنوان‌ها و لقب‌ها را تا آخر عمر یدک می‌کشیدند: دیو سیاه، خاتون ماستو، دیو…

ادامه “عیدِ علیرضا آرتی” »

دسته‌ بندی نشده

خنده و گریه

Posted on 18 مارس 202518 مارس 2025 By حسین دولت‌آبادی
خنده و گریه

… دیشب مقاله‌ای از میخائیل باختین در بارة فرانسوا رابله و «خنده» می‌خواندم، ناگهان چشم از کتاب برداشتم تا بیاد می‌آوردم از چه زمانی از ته دل نخندیده‌ام. از آن خنده هائی که زنگ و زنگار از دل می زدایند. کتمان نمی‌کنم، دراین گوشۀ دنیا گهگاهی پیش آمده که با دوستان و عزیزان خندیده‌ام و…

ادامه “خنده و گریه” »

یادداشت

به یاد تو یک شعله روشن کنیم

Posted on 16 مارس 202516 مارس 2025 By حسین دولت‌آبادی
به یاد تو یک شعله روشن کنیم

حسنین هیکل روزنامه نگار و نویسندۀ معروف مصری، در سال‌های اول انقلاب بهمن در مقاله‌ای یاد‌آور شده بود: «خمینی گلولۀ توپی‌است که از چهارده قرن پیش به ‌‌زمانۀ ما شلیک شده ‌است». این نویسنده و روزنامه نگار تیزبین و هشیار در آن روزگار به درستی پیش‌بینی کرده بود که این ‌‌‌‌‌‌گلولۀ ملتهب توپ سرزمین ما…

ادامه “به یاد تو یک شعله روشن کنیم” »

یادداشت

انسان یا امکان؟

Posted on 14 مارس 202514 مارس 2025 By حسین دولت‌آبادی
انسان یا امکان؟

نامه ای که هرگز فرستاده نشد بزرگوار، من خیلی زود، زودتر از دیگران قاعدۀ بازیِ دنیا را فهمیدم و جامعه و آدم‌ها را شناختم، ولی به آن گردن نگذاشتم و گذشتم. افسوس یا حسرت؟ شکوه و یا شکایت؟ نه، نه، هیچکدام. من یک عمر با همه، با برادر یا دوست، و با مردم صادق و…

ادامه “انسان یا امکان؟” »

دسته‌ بندی نشده, یادداشت

در تباهی

Posted on 10 مارس 202510 مارس 2025 By حسین دولت‌آبادی
در تباهی

در دریای فرهنگ و اندیشۀ بشری احکام مذهبی به صخره‌های خزه بسته می‌مانند که در ژرفاها به گل نشسته‌اند. یادگار دوران‌های دور سپری شده، یادگار باران‌های بهاری که روزگاری از آسمان تیره فرو باریده‌اند تا شاید گل پژمردۀ آدمی سر از گریبان به درآرد و شادمانه بر خاک ببالد و سبکبار و آسوده خاطر از…

ادامه “در تباهی” »

مقاله

انگشتِ نمک، خروارِ نمک 

Posted on 7 مارس 20258 مارس 2025 By حسین دولت‌آبادی
انگشتِ نمک، خروارِ نمک 

در روز جهانی زن، از سه انسان برجسته و کم ‌نظیر، از سه زن که از نزدیک می‌شناخته‌ام نمونه‌وار و به‌ اختصار یادی می‌کنم و به ‌این بهانه برای همۀ زنان و دخترانی که در دشت و صحرا، در کشتزارها، شالیزارها، کارگاه ‌ها، کارخانه‌ها، در خانه‌ها و دخمه‌ها کار می‌کنند و چرخ زندگی را می‌چرخانند،…

ادامه “انگشتِ نمک، خروارِ نمک ” »

یادداشت

آلکاپون (1)

Posted on 3 مارس 20253 مارس 2025 By حسین دولت‌آبادی
آلکاپون (1)

… در این بازداشتگاه سربازها و درجه‌دارها با هم زندانی‌‌‌‌‌‌هستند، منتها سلوهایشان جداست. ولی با هم تماس و مراوده دارند و به‌همین خاطر هراز گاهی پای درد دل آن‌ها می‌نشینم. یکی از آقایان که تازه‌گی به زندان افتاده است، شکل طوطی است گیرم‌ نه به ‌زیبائی‌ وملاحت طوطی. بلکه سیاه سوخته‌است. چشم‌هایش مثل چشم وزغ…

ادامه “آلکاپون (1)” »

نامه

ناقوس‌ها برای که به صدا در می‌آیند

Posted on 2 مارس 20252 مارس 2025 By حسین دولت‌آبادی
ناقوس‌ها برای که به صدا در می‌آیند

… ارنست همینگوی نویسندۀ شهیر آمریکائی، عنوان رمان «ناقوس‌ها برای چه کسی به صدا درمی‌آیند» را از شعر جان دون  John Donne»  » شاعر و حکیم الهیات انگلیسی، شخصیّت برجستة ادبی قرن هفدهم میلادی، به عاریت گرفته است: «مرگ هر انسان جان‌ام را می‌کاهد؛ چرا که من با تمامی بشریت در هم آمیخته‌ام و بدین…

ادامه “ناقوس‌ها برای که به صدا در می‌آیند” »

یادداشت

مرد آنست که در خویشتن خویش به غلط نیفتد

Posted on 1 مارس 20251 مارس 2025 By حسین دولت‌آبادی
مرد آنست که در خویشتن خویش به غلط نیفتد

سال‌ها پیش، در روستای رامین، این جمله را با خط درشت نوشته بودم و در جائی روی دیوار سنجاق کرده بودم که تا هر وقت پشت میزم می نشستم، آن را می‌دیدم. درست به یاد ندارم عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء از زبان کدام عارفی این سخن را نقل کرده بود: هر چه بود و…

ادامه “مرد آنست که در خویشتن خویش به غلط نیفتد” »

یادداشت

حسین دختر

Posted on 26 فوریه 202526 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
حسین دختر

اگر اشتباه نکنم ماکسیم گورکی در جائی به نویسندگان جوان گفته است: «یک انسان بد از یک کتاب خوب بهتر است.» نقل به معنی. این نویسندۀ بزرگ روس به انسان و انسانیّت باور داشت و رگه‌های انسانی و انسانیّت را حتا در وجود «واسکا سرخه»، باجخور شریر فاحشه خانه پیدا می‌کرد. غرض، من این سخن…

ادامه “حسین دختر” »

یادداشت

صفحه‌بندی نوشته‌ها

1 2 … 13 بعدی

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی
  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme