-
در آنکارا باران می بارد – باقر مومنی
بیشتر بخوانید: در آنکارا باران می بارد – باقر مومنیداستان بلند تازه ی است از حسين دولت آبادی، که پيش از اين علاوه بر رمان و چند داستان و فيلمنامه که از او در ايران چاپ و اجرا شده، در خارج نيزمقالات انتقادی و قصّه هائی در مجلاّت از او به چاپ رسيده است و بعلاوه نمايشنامه های او با عناوين «آدم سنگی» و…ادامه “در آنکارا باران می بارد – باقر مومنی” »
-
سایۀ دست
بیشتر بخوانید: سایۀ دستپس از مدتها سعادت دیدار چندنفر از دوستان و هموطنان اهل فرهنگ و هنر دست داده بود، در آن گوشۀ دنج و خلوت بالاخانۀ قهوه خانه، گرد نشسته بودیم و هر کسی در بارۀ موضوعی حرف میزد: چاپ و پخش آثار نویسندگان تبعیدی و مشکلات آن در خارج از کشور… مشکلات ناشرها و نویسندهها، شعر…ادامه “سایۀ دست” »
-
شبِ هول
بیشتر بخوانید: شبِ هولفصلی از رمانِ «اَُلنگ» فرّاش مدرسه چند بار از جلو خانة خالو خداداد میگذرد؛ هربار به در حیاط نزدیک میشود؛ یکدم مردّد پا به پا میمالد و باز راه میافتد. بار آخر نگاهی به دریچة گردِ بالاخانة همسایه میاندازد؛ کوبة در را کورمال کورمال پیدا میکند، دیوانه وار در میزند و منتظر و گوش بهزنگ…ادامه “شبِ هول” »
-
انسان تبعیدی، انسان مهاجر
بیشتر بخوانید: انسان تبعیدی، انسان مهاجرانسان تبعیدی، انسان مهاجر (1) P اگرچه همه چیز با زمان میرود، ولی مفاهیم به ندرت به مرور زمان عوض میشوند و تغییر میکنند. تبعید از دیرباز به معنای « نفی بلد» بوده است و هنوز که هنوز است به همین معناست. مهاجرت نیز از آغاز تاریخ به معنای جا به جائی جغرافیائی و کوچ…ادامه “انسان تبعیدی، انسان مهاجر” »
-
شاهکار طبیعت و آثار هنرمند
بیشتر بخوانید: شاهکار طبیعت و آثار هنرمندمن این چند سطر را به دلیل سوءتفاهم و رنجشی که برای دوستی پیش آمده بود، نوشتم و در شب رونمائی و معرفی رمان خون اژدها در انجمن فرهنگی وال دو مارن خواندم. از آنجا که شماری گاهی دنیای رمان را با دنیای واقعی یکی میدانند و شخصیتهای رمان را بهجای شخضیتهای حقیقی و زنده…ادامه “شاهکار طبیعت و آثار هنرمند” »
-
از دل برود هر آنکه از دیده برفت
بیشتر بخوانید: از دل برود هر آنکه از دیده برفت… در سال های نخستين تبعید که زخمام هنوز تازه بود، در آن سالهائیکه جسمام در اينجا بود و جانم مدام در کوه و دشت و دریا و آسمان وطن ام پرسه میزد، در آن سالهای نکبتِ جلای وطن، دوری، تنهائی، اندوه و دلتنگی، نامه ها جایگاهی ویژه ای در قلبام یافته بودند، نامهها قاصدکهائی…ادامه “از دل برود هر آنکه از دیده برفت” »
-
گفتوگو با حسین دولتآبادی درباره انتشار رمان «اُلنگ»
بیشتر بخوانید: گفتوگو با حسین دولتآبادی درباره انتشار رمان «اُلنگ»به تازگی رمان «اُلنگ» نوشته حسین دولتآبادی، از نویسندگان ایرانی تبعیدی، توسط انتشارات ناکجا در پاریس منتشر شده که جنبههایی از زندگی روستاییان در ایران را به نمایش میگذارد. این نویسنده در گفتوگو با رادیو فردا درباره این رمان، ادبیات روستایی و همچنین نوشتن به زبان فارسی در تبعید توضیح میدهد.
-
زنگها برای کاکلیها به صدا در میآیند
بیشتر بخوانید: زنگها برای کاکلیها به صدا در میآیندبزرگوار، اگر اشتباه نکنم، حدود شش یا هفت سال پیش، داستان «پسر خاتون ماست آو» و زنگ دوچرخه اش را درنامهای به اختصار نوشتم، امروز به مناسبت چاپ و نشر رمان تازهام آن را یاد آوری میکنم تا به زحمت نیفتی و در میان نامه های قدیمی به دنبال آن نگردی. نه عزیز؛ در هنور…ادامه “زنگها برای کاکلیها به صدا در میآیند” »
-
نق زدن و نقد کردن
بیشتر بخوانید: نق زدن و نقد کردن‘ ادوارد سعید ‘ متفکر و منتقد فلسطینی تبار در کتاب “روشنفکر کیست؟ روشنفکری چیست؟ ” ، می گوید: وظیفه روشنفکر، “ نقد نهادهای قدرت ” است. یک اصل مهم که در طول تاریخ در عرض جغرافیا به اثبات رسیده است این است که قدرت بدون نقد فساد می آورد. اخلاقی ترین آدم ها هم…ادامه “نق زدن و نقد کردن” »
-
ترس از تکرار
بیشتر بخوانید: ترس از تکرار… دوستی دیشب تلفنی تماس گرفت و مدتی در بارۀ «پروژهای» حرف زد که تصمیم گرفته بود آن را با همیاری و همکاری اهل تمیز و اهل نظر (روشنفکرها و اهل قلم) به انجام برساند. موضوع پژوهش چون و چرائی و چگونگی «خودکشی» و طرز نگاه و داوری دیگران دراین باره است. گیرم اظهار نظر…ادامه “ترس از تکرار” »
-
زخم های کهنه ماتم هزارساله
بیشتر بخوانید: زخم های کهنه ماتم هزارساله… بیماری دراز به دراز روی تخت بیمارستان افتاده بود؛ ملحفهای سفید ( ملافه ای سفید) صورت و سرتا پای او را پوشانده بود و هیچ عضوی از بدناش پیدا نبود. پزشکها، پرستارها، خویشان، دوستان، عزیزان و فرزندان بیمار گرد او به تماشا ایستاده بودند و به دلسوزی و غمخواری، به پچپچه با هم حرف…ادامه “زخم های کهنه ماتم هزارساله” »
-
سخنان نقش روی دیوار
بیشتر بخوانید: سخنان نقش روی دیوارمن سالها پیش در ایران هزار و یک شب را در روستاهای شهریار خوانده ام، خیلی پیش تر از آن، در کودکی، برخی از حکایتهای شهرزاد را در شب های زمستان، پشت کرسی، از زبان ملا چروی، همسایه مان، شنیدهام. از شما چه پنهان، پس از سالها دوست عزیزی دو جلد هزار و یک شب،…ادامه “سخنان نقش روی دیوار” »
-
من به مرده لگد نمی زنم
بیشتر بخوانید: من به مرده لگد نمی زنممن دریای توفانی و خشمگین را یک بار دیده بودم، وحشت و هراس مرگ را روی لنجی لکنته که به دام افتاده بود، تجربه کرده بودم. در آن روز کاکل سفید و کفآلود هر خیزابی که به سوی لنج فرتوت ما میشتافت، به هیبت عزرائیلی بود که دم به دم نزدیک و نزدیکتر میشد و…ادامه “من به مرده لگد نمی زنم” »
-
دریچهای رو به دنیایِ سبز
بیشتر بخوانید: دریچهای رو به دنیایِ سبزشاید اگر زیدی در دنیایِ مجازی، به طنز و کنایه نمینوشت که این «خواب راحت!!» و لابد «آسایش و آرامش» از تصدق سر لیبرالیسم نصیب شما شدهاست، هرگز به صرافت نمیافتادم تا این مطلب را پیش از موعد بنویسم. به یقین میدانم تا این چند سطر را ننویسم، نمیتوانم با خیال آسوده برگردم و به…ادامه “دریچهای رو به دنیایِ سبز” »
-
بُرِشی از «خاکِ دامنگیر»
بیشتر بخوانید: بُرِشی از «خاکِ دامنگیر»من سرخوشی، سرزندگی؛ شادخواری پدرم را به ارث نبرده بودم، بلکه مانند مادرم به غم و غصه، غمخواری ودلسوزی گرایش پیدا کرده بودم. از آنجا که در ایام جرهگی با تعزیه آشنا شده بودم، بی شک ملودرام برمن اثر گذاشته بود. شاید به همین سبب رفتار و کردار وگفتار امانالله به مذاقام خوش آمده بود…ادامه “بُرِشی از «خاکِ دامنگیر»” »
-
اُلنگ
بیشتر بخوانید: اُلنگاقدس به تنگنا افتاده و از شّر فراریها خلاصی ندارد. لنگة در را میبندد، مدتی دورخوش میچرخد و درمانده بیخ دیوار سرلک مینشیند. باد زوزه میکشد و خیال او را تا بیابان، تا گلّة خالو خداداد میبرد. چوپان گله را خوابانده، چوخائی به سرکشیده و در دامنة تپة ماسهای، نه چندان دور از ببری مچاله…ادامه “اُلنگ” »
-
فرهنگ افتخار
بیشتر بخوانید: فرهنگ افتخارمهرماه، سال 1341، آغاز سال تحصیلی، روز اول و زنگ اول بود که دبیر فارسی ما وارد کلاس اول دبیرستان شد، بی اعتنا به قیل و قال شصت و پنج شاگرد شهری و روستانی، از سکوی جلو تخته سیاه بالا رفت و پشت به شاگرد ها با گچ سفید نوشت: فخر، مفاخر، مفتخر، تفاخر، فاخر،…ادامه “فرهنگ افتخار” »
-
اُلَنگ
بیشتر بخوانید: اُلَنگاُلَنگ در زبان ترکی به معنای مرتع، سبزه زار، چمن و یا مرغزار است. گویا در دوران فئودالیسم، بزرگ مالکی و خانخانی، بعضی از آنها النگی شخصی داشتهاند. در ولایت ما اگر چه النگ وجود نداشت، و یا این که من ندیده و نشنیده بودم، ولی این واژه وارد زبان و فرهنگ مردم، (اصطلاحات، مثلها…ادامه “اُلَنگ” »
-
مُرده آزمای (1)
بیشتر بخوانید: مُرده آزمای (1)آدمیزاد شیرخام خورده هر چقدر به منزل آخر نزدیکتر می شود، بیشتر به گذشتهها بر میگردد و در میان سالهای از دست رفته با حسرت پرسه می زند و اغلب در دوران کودکی و جرهگیاش پا سست میکند. کتمان نمیکنم، آن سال های دور، از زیباترین سالهای عمری بودند که مثل سایۀ ابری گذشت. با…ادامه “مُرده آزمای (1)” »
-
زنده باد بنیتو موسولینی
بیشتر بخوانید: زنده باد بنیتو موسولینیدر ولایت بادها همکاری داشتم که شیفته و جانثار آیتالله خمینی بود، نوارها و بیانههای او را مخفیانه به روستا میآورد و بین افراد قابل اعتماد پخش میکرد و هر بار مرادش را تا به عرش اعلا بالا میبرد. من هربار قوام گدا اصورت را (مادرم به او میگفت گدا صورت) میدیدم به یاد آشیخ…ادامه “زنده باد بنیتو موسولینی” »
-
مصالحه با خویشتن خویش
بیشتر بخوانید: مصالحه با خویشتن خویشمرد آنست که در خویشتن خوش به غلط نیفتد. «عطار» این روزها هربار به عمر از کف رفته، فرصت باقیمانده و اینهمه طرح و کار ناتمام میاندیشم، اضطراب و دغدغه بهسراغ ام میآید و تصمیم میگیرم از خیر فیس بوک و خرده کاری بگذرم و فقط به کار اصلی ام بپردازم، با وجود این هربار…ادامه “مصالحه با خویشتن خویش” »
-
اسائۀ ادب در آرامگاه زنده یاد غلامحسین ساعدی و اعتراض ما
بیشتر بخوانید: اسائۀ ادب در آرامگاه زنده یاد غلامحسین ساعدی و اعتراض مااین بار رذالت و شناعت در گورستان پرلاشز، درتبعید رخ داد. سالها است که جیره خواران و مزدوران حکومت ننگ و نفرت و جنایت اسلامی عزیزان مردم ما را گور به گور میکنند، سنگ قبر شاعران و آزادیخواهان میهن ما را میشکنند و در تبعید، فاشیستهائی که با وعدههای دولت اسرائیل، این نماد جنایت علیه…ادامه “اسائۀ ادب در آرامگاه زنده یاد غلامحسین ساعدی و اعتراض ما” »
-
جرمها و جنایتهای تاریخی مشمول مرور زمان نمیشوند.
بیشتر بخوانید: جرمها و جنایتهای تاریخی مشمول مرور زمان نمیشوند.گابریل گارسیا ماکز، نویسندۀ کلمبیائی داستان کوتاهی دارد بنام «ماریا خوشگله» یا « ماریا دلبر». ماریا زن زیبائی است که از چند مشتری سرشناس و متمول هفتهای یکی دوبار در خانهاش پذیرائی میکند. از ذکر و شرح جزئیات داستان میگذرم، این زن، هفتهای یکبار به گورستان شهر میرود و روی قبر سه نفر مینویسد: «فراموش…ادامه “جرمها و جنایتهای تاریخی مشمول مرور زمان نمیشوند.” »
-
قلمستان
بیشتر بخوانید: قلمستان… قلمستان نام باغیاست که «چلمرد» پس از عمری کار، زحمت و ذلّت درخت های آن را به بار آورده است. حوادث نمايشنامه در اين باغ و حوالی آن و خانة چلمرد اتفاق میافتند. چلمرد در آن دیار بیگانهاست و سالها پیش، پس از مرگ همسر جواناش، همراه فرزند خردسالاش «بمان» از روستاهای همدان به آنجا آمده و قلمستان…ادامه “قلمستان” »
-
دروان
بیشتر بخوانید: درواندوران نخستین بار در سال 1363خورشیدی، در شرایط بحرانی، شتابزده، آشفته و مغشوش نوشته شد. در آن زمان به اجبار جلای وطن کرده بودم و در آنکارا به انتظار سرنوشت به سختی روزگار میگذراندم و اگر از چند روز بگذرم، هر روز و هر شب مینوشتم. این دستنوشته نزدیک به سی و شش سال با…ادامه “دروان” »
-
رویایِ سفیدِ مادر
بیشتر بخوانید: رویایِ سفیدِ مادر… درخانة سوسن آب، مادرم هرازگاهی اسپند دود میکرد، سر نماز ورد میخواند تا همسایهها و مردم تنگ نظر جوانان او را چشم نمیزدند. پدرم از بالای عینک «فاطمة زهرا» را میپائید و به تمسخر سر میجنباند. با اینهمه اگر کسی اسم فرزندان آنها را به زبان میآورد، به مادرم میگفت: «… مادر محمود،…ادامه “رویایِ سفیدِ مادر” »
-
دستبوسی
بیشتر بخوانید: دستبوسیمن نزدیک به هشتاد سال دراین دنیای وارونه زندگی کرده ام، همواره کنجکاو بودهام، چشم بسته و سر به هوا از کنارحوادث و فجایع نگذشتهام، بلکه با چشم باز به انسانها و روابط بین انسانها در جامعه، در سیاست و حتا در زندگی شخصی آنها نگریستهام و در این سالها هر بار مجال و فرصتی…ادامه “دستبوسی” »
-
مردم حقیر و جاذبۀ قدرت
بیشتر بخوانید: مردم حقیر و جاذبۀ قدرتمردم حقیر، مجیزگو، متملق و نوکرصفت همواره و در همه جای دنیا انگار وحود دارند و همیشه گوش به زنگ و مترصد اند تا صاحب مقام و صاحب منصبی از راه برسد و به خوشخدمتی بال همت به کمرببندند. من به تجربه دریافتهام که «قدرت» در هر هیئتی، در هر جمع و جامعهای مانند آهن…ادامه “مردم حقیر و جاذبۀ قدرت” »
-
رشتۀ پوسیدۀ پیوندها
بیشتر بخوانید: رشتۀ پوسیدۀ پیوندهادوسال پیش دوستی از راه دور مرا پند و اندرز میداد و پیوندهای خونی ما را یادآوری میکرد و اینکه: برادری دروغ نمیشود و کارد که به استخوان برسد، میایستد. نصایح خیرخواهانۀ او باعث شد تا به پیوندهای خونی، پیوندهای عاطفی و شناسنامهها فکرکنم و چند سطری را در این باره بنویسم. هفتۀ گذشته عزیزی…ادامه “رشتۀ پوسیدۀ پیوندها” »
-
سرود شاهنشاهی و ارمنیها
بیشتر بخوانید: سرود شاهنشاهی و ارمنیها.… من به تجربه دریافتهام که روزگار زندان و زندانی بی شباهت به روگار پیری انسان نیست. از آنجا که در زندان و در دوران پیری هیچ اتفاق تازه ای برای آدمیزاد نمیافتد، از آنجا که زندگی در زندان مانند ایام پیری یکنواخت است، زندانیها مانند پیران آنچه را که زیستهاند و تبدیل به خاطره…ادامه “سرود شاهنشاهی و ارمنیها” »
-
نویسنده، روشنفکر و سیاست
بیشتر بخوانید: نویسنده، روشنفکر و سیاستبزرگوار این گفتهها بیتردید توضیح واضحات و تکرار مکررّات است، با اینهمه دوباره به اختصار به آن اشاره میکنم: ارزش آثار هنرمند، در این جا: «نویسنده»، اعتبار، شهرت و محبوبیّت او نباید روی حقیقت سایه بیاندازد و لغزشها و رفتار ناشایست و نادرست اجتماعی و سیاسی او را توجیه کند و از این مهمتر، نباید…ادامه “نویسنده، روشنفکر و سیاست” »
-
گذرِ زمان
بیشتر بخوانید: گذرِ زمانزمان دشمن نامرئی، دشمن خونی آدمیزاده است؛ هیچ قدرتی قادر نیست جلو گذر زمان را بگیرد. هیچ قدرتی، نه، زمان می گذرد و همه چیز با زمان می رود. همه چیر… باری، در سالهای اول مهاجرت اجباری و دوری از یار و دیار، نامه فرشتهای بود که از آسمانها نازل میشد. این فرشته حتا اگر…ادامه “گذرِ زمان” »
-
هدف ادبیات
بیشتر بخوانید: هدف ادبیاتسالها پیش، در بازداشتگاه ارتش، هم اتاقی ( هم بند) من گاهی که از درد و هجوم افکار سیاه کلافه و بیتاب می شد، از جا بر می خاست و تلاش می کرد تا سرش را ار ریشه در آورد و لب طاقچه بگذارد، باری، آرزوی آن جوان عصبی این بود که مخاش را اگر…ادامه “هدف ادبیات” »
-
تاپلئون بناپارت و دکّۀ غلوم ملا شمس
بیشتر بخوانید: تاپلئون بناپارت و دکّۀ غلوم ملا شمسمزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشتۀ خویش آمد و هنگام درو دیروز دوست عزیزی عکسی دربارۀ «ذهن نویسنده» با واتساپ فرستاد و مرا به یاد مطلبی انداخت که نزدیک به دو سال پیش نوشته بودم: ناپلئون بناپارت و دکۀ غلوم ملاشمس. … ناپلئون بناپارت گویا در جائی گفتهیا نوشته است:…ادامه “تاپلئون بناپارت و دکّۀ غلوم ملا شمس” »
-
زلفِ کجِ کوشیرانی
بیشتر بخوانید: زلفِ کجِ کوشیرانیفصلی از رمانِ « خاک دامنگیر» چند سال از دوران هنرآموزیام گذشته بود و بسیاری از یادها با بادها رفته بودند، با اینهمه روزی که پا به زندان جمشیدیه گذاشتم، به یاد مرکز آموزشها و کلنل شاداب و سرخوش آمریکائی افتادم: «! I’m here » در مرکز آموزشها سه ماه زودتر از همقطارها امتحانات زبان…ادامه “ زلفِ کجِ کوشیرانی” »
-
مردم قلعۀ ما
بیشتر بخوانید: مردم قلعۀ مابه یاد دوست، به یاد «اکبرشهریار» که امروز خبرش را آوردند. در آن ولایتی که من به دنیا آمدم، مردم معتقد بودند: «اوستا زاده، پشت کمر پدرش نیم اوستاست» در این باور پاره ای از حقیقت وجود داشت. من در دکان سلمانی پدرم، الفبای این حرفه را یاد گرفتم و گاهی سر بچّههای مدرسه و…ادامه “مردم قلعۀ ما” »
-
جهانی پر از دروغ
بیشتر بخوانید: جهانی پر از دروغجنگ واژهی منحوسی است که در زمانۀ ما، هر روز و هر شب بیش از هزار و یک بار به زبان های مختلف بیان میشود و در چهار گوشۀ جهان صدها و صدا کارشناس، در رادیوها و تلویزیونها و متینگها آن را تفسر و تعبیر میکنند؛ گیرم هرگز و هیچگاه یک سر سوزن از رنجی…ادامه “جهانی پر از دروغ” »
-
ماه،آیتِ شب و محوِ آن
بیشتر بخوانید: ماه،آیتِ شب و محوِ آنشاید اگر آن جوان مسلمان متعصب و شریعتمدار پیله نمیکرد و در پناه «امام اول متقیان، مولا علی!!» سنگر نمی گرفت و سنگ و کلوخ نمیانداخت، بی شک من دراین سردنیا بهیاد بازداشتگاه پایگاه یکم مستقل شکاری، ماه گردون، «ابن اکوا» و فضا نوردهای آمریکائی نمیافتادم و این چند سطر را نمی نوشتم. هر چند…ادامه “ماه،آیتِ شب و محوِ آن” »
-
خسرو پرویز و پینه دوز
بیشتر بخوانید: خسرو پرویز و پینه دوزنفرت از حکومت جهل و جنایت اسلامی و آخوندها باعث این توهم شده است که گویا پیش از حملۀ اعراب به ایران و شکست یزگرد سوم، مردم ما زیر سایۀ شاهنشاهان هخامشی، اشکانی، ساسانی و دین زردشتی، در بهشت برین زندگی میکردهاند. اگر از مردم ساده لوح و کسانیکه با تاریخ بیگانه اند، بگذریم، شماری…ادامه “خسرو پرویز و پینه دوز” »
-
دَمِ مسیحائی
بیشتر بخوانید: دَمِ مسیحائیفیضِ روحُ القُدُس ار باز مدد فرماید/ دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد « حافظ» .در افسانههای پیش از اسلام آمدهاست که مردی بنام «عیسی» مردهها را با «دم مسیحائی» زنده میکردهاست. کسی که این دروغ شاخدار را در چندین و چند قرن پیش ساخته و پرداخته و در دنیا و میان مردم شایع کردهاست،…ادامه “دَمِ مسیحائی” »