-
یادداشتی بر کتاب «دوران» اثر حسین دولت آبادی
بیشتر بخوانید: یادداشتی بر کتاب «دوران» اثر حسین دولت آبادیدوران ۳۰۵ صفحه ، نشر ناکجا ۲۰۲۳، پاریس جلال علوی نیا دوران، کتاب تازه ی حسین دولت آبادی نویسنده ی پُرکار، با استعداد و با ذوق مقیم فرانسه مانند دیگر نوشته های وی اثری خواندنی و دلنشین است و با این که سبک بسیارمتفاوتی دارد باز از همان کشش و هیجان داستان هایش برخوردار است. بی…ادامه “یادداشتی بر کتاب «دوران» اثر حسین دولت آبادی” »
-
گدار، دورۀ سه جلدی
بیشتر بخوانید: گدار، دورۀ سه جلدیدر نیم قرن اخیر (از کودتا تا انقلاب بهمن و چند سال بعد از انقلاب) مردم میهن ما شاهد حوادثی تاریخی و سرنوشت ساز بودهاند. قهرمانهای رمان گدار در این برهه از تاریخ میهن ما و در کاروانسرای حاجی سفیدابی چشم به دنیا میگشایند و با کوله باری سنگین از متن جامعه و تاریخ میگذرند. سه رفیق و یا سه برادر خوانده (جمال، صابر…ادامه “گدار، دورۀ سه جلدی” »
-
کاربافک
بیشتر بخوانید: کاربافکفصلی ار رمان « خون اژدها» تا مدتها، یادگاریِ بیبی عاتکه را همه جا، حتا به دارالمجانین و دادگاه با خودم میبردم و در پناه «کتابِآسمانی» سنگر میگرفتم. من اگر چه از دوران نوجوانی از آسمان بریده بودم، ولی در آنهمه سال، قرآن را مانند بسیاری از شعرهای مولوی، حافظ، خیام و فروغ سوره به…ادامه “کاربافک” »
-
سایۀ دست
بیشتر بخوانید: سایۀ دستپس از مدتها سعادت دیدار چندنفر از دوستان و هموطنان اهل فرهنگ و هنر دست داده بود، در آن گوشۀ دنج و خلوت بالاخانۀ قهوه خانه، گرد نشسته بودیم و هر کسی در بارۀ موضوعی حرف میزد: چاپ و پخش آثار نویسندگان تبعیدی و مشکلات آن در خارج از کشور… مشکلات ناشرها و نویسندهها، شعر…ادامه “سایۀ دست” »
-
به یاد تو یک شعله روشن کنیم
بیشتر بخوانید: به یاد تو یک شعله روشن کنیمحسنین هیکل روزنامه نگار و نویسندۀ معروف مصری، در سالهای اول انقلاب بهمن در مقالهای یادآور شده بود: «خمینی گلولۀ توپیاست که از چهارده قرن پیش به زمانۀ ما شلیک شده است». این نویسنده و روزنامه نگار تیزبین و هشیار در آن روزگار به درستی پیشبینی کرده بود که این گلولۀ ملتهب توپ سرزمین ما…ادامه “به یاد تو یک شعله روشن کنیم” »
-
شیطان، فرشتهی سرکش و نا فرمان
بیشتر بخوانید: شیطان، فرشتهی سرکش و نا فرمانشیطان در زیان عبری یعنی «دشمن» و در زبان عربی به معنایِ «گمراه»، «دور» و گاهی «پلید» آمدهاست. در قرآن، شیطان ابلیس هم نامیده میشود؛ قرآن او را در یک جا جن و در جای دیگر فرشته نامیدهاست. به گفته قرآن، بعد از خلق آدم توسط الله، شیطان حاضر نشد به او سجده کند و…ادامه “شیطان، فرشتهی سرکش و نا فرمان” »
-
شاهکار خلقت
بیشتر بخوانید: شاهکار خلقتخاله زلیخا سنگ تمام گذاشت و با مهر و محبت زیاد این بلا را بهسرم آورد. تازه از حمام بیرون آمده بودم، کارگر حمام بنا به سفارش خاله زلیخا، با کیسۀ زبر، لیف و صابون مرا از پوست در آورده بود، مثل پر سبک شده بودم، نفسام تازه شده بود و احساس ناب و خوشایندی…ادامه “شاهکار خلقت” »
-
مردی که در مجلس ختم خودش شرکت کرد
بیشتر بخوانید: مردی که در مجلس ختم خودش شرکت کردآشنائی از آن سر دنیا، طرح فیلمنامهای را فرستاد و از من خواهش کرد تا گفتگوها (دیالوگهای) صحنههای فیلم را بنویسم. موضوع یا «سوژه» بنظرم جالب آمد؛ به او جواب دادم اگر عجلهای نداشته باشد، اینکار را دراولین فرصت، با کمال میل انجام خواهم داد، افسوس، دنیا وفا نکرد، اجل به او مهلت نداد، «…ادامه “مردی که در مجلس ختم خودش شرکت کرد” »
-
سینه سرخ
بیشتر بخوانید: سینه سرخدوست دوران مدرسهام، ناهی نشابوری، پسر حمامی قلعه، کبوتری «سینه سرخ» به من بخشیده بود که به هیچ طریقی جلد نمیشد و به بام خانۀ ما خو نمیگرفت و هر بار به خانة حمامی بر میگشت. ناهی نشابوری هربار کبوتر اهدائی را به خانۀ ما می آور و به من بر میگرداند، پرهای او را…ادامه “سینه سرخ” »
-
بر امواج مرده ی دریا
بیشتر بخوانید: بر امواج مرده ی دریادريا چون پير نهنگي تنبل زير خيمة سربي افق به پشت افتاده بود و گهگاه لخت و بي حس بر ماسههاي نمدار ساحل ميغلتيد و كف به لب ميآورد و باز آرام ميگرفت و راحت و بي دغدغه تن به آفتاب داغ نيمروز ميسپرد. تا به كرانههاي هموار دريا برسي، همه جا بيابان بود و…ادامه “بر امواج مرده ی دریا” »
-
همکاسه
بیشتر بخوانید: همکاسهامروز، صبح زود وقتی به گل های شمعدانی آب میدادم، بیهیچ دلیل روشنی به یاد به شهریار افتادم و سر از کارگاه «آهنتاب» در آوردم. چرا شهریار؟ من سالها پیش نزدیک به ده سال آمزگار بودم و پس از پاکسازی و اخرج از ادارة آموزش و پرورش، مدتی با افغانها کار میکردم و با چند…ادامه “همکاسه” »
-
عاقل را اشاره ای کافیست
بیشتر بخوانید: عاقل را اشاره ای کافیستاگر اشتباه نکنم، گویا از هوشی مین پرسیده بودند: وقتی رفقا از تو انتقاد میکنند، چکار می کنی و چه واکنشی نشان میدهی؟ گفته بود، اگر حق با آنها باشد، به حال زار خودم گریه میکنم، و بعد در رفع آن «نقیصه» میکوشم و خودم را اصلاح می کنم. (نقل به معنی!) تا آنجا که…ادامه “عاقل را اشاره ای کافیست” »
-
صندوقِ نامه ها
بیشتر بخوانید: صندوقِ نامه هادر سال های نخستين تبعید که زخمام هنوز تازه بود، در آن سالهائیکه جسمام در اينجا بود و جانم مدام در کوه و دشت و دریا و آسمان وطن ام پرسه میزد، در آن سالهای نکبتِ جلای وطن، دوری، تنهائی، اندوه و دلتنگی، نامه ها جایگاهی ویژه ای در قلبام یافته بودند، نامهها قاصدکهائی بودند…ادامه “صندوقِ نامه ها” »
-
زنده باد جارو
بیشتر بخوانید: زنده باد جاروپیرمردی پس از سالها بهجائی رسیده بود که میگفت: «دنیا تا بوده چنین بوده است و هر تلاشی برای تغییر این چرخۀ جهنمی بیفایده است» در آن زمان من جخ شانزده یا هفده ساله بودم، روزها خانهها، در و دیوار مردم را رنگ میزدم و شبها در کلاسهای شبانۀ خوارزمی درس میخواندم. باری پیرمرد- چندان…ادامه “زنده باد جارو” »
-
دَمِ مسیحائی
بیشتر بخوانید: دَمِ مسیحائیمژده ای دل كه مسیحا نفسی می آید/ كه ز انفاس خوشش بوی كسی می آید/ از غم هجر نكن ناله و فریاد كه من/ زده ام فالی و فریادرسی می آید ……. « حافظ» .در افسانههای پیش از اسلام آمدهاست که مردی بنام «عیسی» مردهها را با «دم مسیحائی» زنده میکردهاست. کسی که این…ادامه “دَمِ مسیحائی” »
-
-
رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
بیشتر بخوانید: رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)برنامه معرفی تزجمۀ رمان «مریم مجدلیه» به کوشش انجمن ایرانیان وال دُ مارن (حومه پاریس) در تاریخ ۲۹ ماه آوریل ۲۰۲۳ برگزار گردید. ترجمه فرانسه این کتاب به همت حمید صبا و تییری فورنیه انجام گرفته استبه علت مشکلات ناشی از استفاده موسیقی در اینستاگرام، موسیقی متن این برنامه حذف شده است. اصل برنامه در کانال…ادامه “رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)” »
-
کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.
بیشتر بخوانید: کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.حسین دولت آبادی نویسنده – راديو همبستگی (radiohambastegi.com) گفتاری در باره ی سرگذشت کتاب های « نویسنده» تابستان 2023 رادیو همبستگی
-
جنّ ، محرّم و مّلا (1)
بیشتر بخوانید: جنّ ، محرّم و مّلا (1)چند شب پیش، در منزل دوستی سخن از رمان صد سال تنهائی و زنی پیش آمد که گابریل گارسیا مارکر، نویسندۀ کلمبیائی او را با ملافه به آسمان فرستاده بود. اگرچه «ماریا» ربطی به زعفر الجنی نداشت، ولی نمیدانم چرا امروز صبح به یاد وجیزهای افتادم که در بارۀ «جن، محرم و ملا» نوشته بودم….ادامه “جنّ ، محرّم و مّلا (1)” »
-
بابا بزرگ…
بیشتر بخوانید: بابا بزرگ…نزدیک غروب که سایۀ درختها و درختچهها بلندتر شده بود و هر از گاهی نسیمی می وزید، مثل هر روز از پشت میزم برخاستم، از پلهها سرازیر شدم و پیاده راه افتادم. پیاده روی بهانهای است تا روزها مدتی در راههایِ شناخته شده و مسیرهای آشنا قدم بزنم تا شاید در راه، بار دلتنگی، افسردگی…ادامه “بابا بزرگ…” »
-
انسان یا خد؟ا
بیشتر بخوانید: انسان یا خد؟امطابق تمام نظریات علمی موجود، تشکیل زمین و سایر سیارات منظومه شمسی همزمان بوده است، با تعیین سن این سنگها میتوان سن واقعی زمین را بدست آورد. حداکثر سنی که تا به حال برای سنگهای آسمانی بدست آمده 6،4 میلیارد سال بوده است. یکی دیگر از عواملی که به تعیین سن زمین کمک میکند، نمونههاییاست…ادامه “انسان یا خد؟ا” »
-
دوران
بیشتر بخوانید: دوراندوران نخستین بار در سال1363خورشیدی، در شرایط بحرانی، شتابزده، آشفته و مغشوش نوشته شد. در آن زمان به اجبار جلای وطن کرده بودم و در آنکارا، به انتظار سرنوشت به سختی روزگار میگذراندم و اگر از چند روز بگذرم، هر روز مینوشتم. این دستنوشته نزدیک به سی و شش سال با سایر یاد داشتهای سالهای جوانیام…ادامه “دوران” »
-
حاشيه بر کتاب طيفور
بیشتر بخوانید: حاشيه بر کتاب طيفور« از آنچه بر ما گذشت» در آخر دنیا، چهار زن که از چهار گوشه ایران مهاجرت کردهاند، با صداقت و صمیمیت از گذشته و حال خویش سخن میگویند و ما از این رهگذر از متن جامعه، خودمان عبور میکنیم و پی میبریم چرا و چگونه «زن» در چمبری گرفتار آمده که الیافش با باورهای…ادامه “ حاشيه بر کتاب طيفور” »
-
فراری
بیشتر بخوانید: فراریدر آن ولایتی که من به دنیا آمدم و بزرگ شدم، به مردمی که تا بیکار میشدند و تا دستشان از کار میافتاد، دهانشان از کار میافتاد، میگفتند: «دست بهدهان». رعیت، مزدورها، فعلهها، در یک کلام کارگرها از این قماش بودند من از دوران جرهگی با این مفهوم و با معنایِ کار و رابطۀ آن…ادامه “فراری” »
-
زخمهای کهنه، ماتم هزار ساله
بیشتر بخوانید: زخمهای کهنه، ماتم هزار ساله… بیماری دراز به دراز روی تخت بیمارستان افتاده بود؛ ملحفهای سفید ( ملافه ای سفید) صورت و سرتا پای او را پوشانده بود و هیچ عضوی از بدناش پیدا نبود. پزشکها، پرستارها، خویشان، دوستان، عزیزان و فرزندان بیمار گرد او به تماشا ایستاده بودند و به دلسوزی و غمخواری، به پچپچه با هم حرف…ادامه “زخمهای کهنه، ماتم هزار ساله” »
-
در معنای «زن، زندگی، آزادی»
بیشتر بخوانید: در معنای «زن، زندگی، آزادی»شهاب برهان، مصاحبه با «نگاه» سئوال اول: برای شروع این گفتوگو، خوب است در ابتدا نظر شما دربارهی خیزش شکوهمند جاری، که به ویژه زنان و دختران جوان در آن نقش برجستهای دارند، را جویا شویم. این خیزش را چگونه میبینید؟ مهمترین و برجستهترین مُختصات آن از نظر شما چیست؟ شهاب برهان: جنبش جاری که…ادامه “در معنای «زن، زندگی، آزادی»” »
-
مزاح با مرگ
بیشتر بخوانید: مزاح با مرگ… از ده پائین آمدهام، از مهمانی برگشته ام، شب سرد زمستانی خاموشاست، همسر و فرزندم، کنار بخاری، با آسودگی خوابیدهاند و من در این فکر و خیالام تا شاید بتوانم چند سطری در بارة «ملا مصطفی» بنویسم. در ده پائین با کنایه و اشاره به «ملا مصطفی بارزانی» به او لقب «ملا مصطفی!!» داده…ادامه “مزاح با مرگ” »
-
خسرو پرویز و پینه دوز
بیشتر بخوانید: خسرو پرویز و پینه دوزنفرت از حکومت اسلامی و آخوندها باعث این توهم شده است که گویا پیش از حملۀ اعراب به ایران و شکست یزگرد سوم، مردم ما زیر سایۀ شاهنشاهان هخامشی، اشکانی، ساسانی و دین زردشتی، در بهشت برین زندگی میکردهاند. اگر از مردم ساده لوح و کسانیکه با تاریخ بیگانه اند، بگذریم، شماری قلم به مزد…ادامه “خسرو پرویز و پینه دوز” »
-
ناقوس، تورات و بیرقها
بیشتر بخوانید: ناقوس، تورات و بیرقهادر میامۀ روز به آشپزخانه رفته بودم تا یک استکان چای سبز دم کنم، دراین فاصله، قسمتی از برنامۀ تلویزیون را سرپائی دیدم. گزارشی مصور بود از مراحل مختلف قالبگیری، ریختهگری، حکاکی یک ناقوس کلیسا. کشیشی با لباس سفید فاخر و صلیبی در دست، کنار کورۀ ریختهگری ایستاده بود، خودش را آرام آرام تکان میداد…ادامه “ناقوس، تورات و بیرقها” »
-
ميدان عدام
بیشتر بخوانید: ميدان عدامفصلی ار جلد اول «گُدار» خورشيد آرام آرام بر كاكل تپة بلند مينشست و مادرم در غروب زندان، از جادة شني پائين ميرفت و خيالم را با خودش ميبرد. مادرم پس از چند سال به ديدارم آمده بود و خودش را سرزنش ميكرد. پيشانيام را به ديوارة سيمي بازداشتگاه قصر فيروزه چسبانده بودم و از…ادامه “ميدان عدام” »
-
ميدان عدام
بیشتر بخوانید: ميدان عدامفصلی ازجلد اول « گُدار» خورشيد آرام آرام بر كاكل تپة بلند مينشست و مادرم در غروب زندان، از جادة شني پائين ميرفت و خيالم را با خودش ميبرد. مادرم پس از چند سال به ديدارم آمده بود و خودش را سرزنش ميكرد. پيشانيام را به ديوارة سيمي بازداشتگاه قصر فيروزه چسبانده بودم و از گوشة…ادامه “ميدان عدام ” »
-
تیمورِ لنگ و بیوکآنا
بیشتر بخوانید: تیمورِ لنگ و بیوکآناناتورِکارخانه لولة سازی اگر چه بهبود نیافته بود، ولی او را با یک کیسه قرص و شربت، از بیمارستان مرخص کرده بودند تا در آن بالاخانة کاهگلی، شب و روز از درد مینالید؛ به مرور کسر میکرد و سرانجام شبی از شبها خاموش میشد. حیدر زمینگیر و منزوی شده بود و با اینهمه، گاهی که…ادامه “تیمورِ لنگ و بیوکآنا” »
-
آه، پاریس، پاریس…
بیشتر بخوانید: آه، پاریس، پاریس…نردیم به چهل سال پیش از فرودگاه استانبول به مقصد پاریس پرواز کردم. در سالن انتظار فرودگاه، جوانکی شیک پوش، به زبان انگلیسی شکسته، بسته پرسید: « شما به کجا می روید؟» و من که بیشتر از او به انگلیسی تسلط نداشتم، به اختصار عرض کردم: «می روم به پاریس!» جوانک با حسرت و حیرت…ادامه “آه، پاریس، پاریس…” »
-
کاج پیر، میرزا و زاغچه ها
بیشتر بخوانید: کاج پیر، میرزا و زاغچه ها«یاداشت ها» هرسال، آخر پائیز زاغچههای آشنای من میآمدند و روی شاخه های این کاج پیر پای پنجره مینشستند، مدتی به بازیگوشی جست و خیز میکردند؛ لای شاخ و برگها پر پر می زدند و هر از گاهی از پنجره به اتاقام سرک میکشیدند و به زبان پرندهها میپرسیدند: « تو هنوز می نویسی میرزا؟…ادامه “کاج پیر، میرزا و زاغچه ها” »
-
یاداشت ها…شکم گرسنه
بیشتر بخوانید: یاداشت ها…شکم گرسنهشکم گرسنه ایمان ندارد دیروز غروب دو مرد شندری پندری بی خانمان را دیدم که در پیاده رو، کنار بولوار «سن میشل» پاریس، در سرمای استخوانسوز روی تشک مچاله شده و چرکی پریج کرده بودند و آهسته با هم حرف می زدند. یک دم پاسست کردم و عکسی از خرت و پرت های مختصر آنها…ادامه “یاداشت ها…شکم گرسنه” »
-
درد آشنا
بیشتر بخوانید: درد آشنادرد آشنا اگر اشتباه نکنم ماکسیم گورکی در جائی به نویسندگان جوان گفته است: «یک انسان بد از یک کتاب خوب بهتر است». نقل به معنی.این نویسندۀ بزرگ روس به انسان و انسانیّت باور داشت و رگههای انسانی و انسانیّت را حتا در وجود «واسکا سرخه»، باجخور شریر فاحشه خانه پیدا میکرد. غرض، من این…ادامه “درد آشنا” »
-
جنبش در خطر است.
بیشتر بخوانید: جنبش در خطر است.سلسله قیام های پس از خیزش ۸۸ در ایران را جنبش های افقی، بی مرکز، بی سر و بی رهبری خصلت بندی می کنند. گرایشاتی “روشنفکری” این خصال را نقاط قوت و امتیاز و نشانه های بلوغ به حساب می آورند و آن را به عنوان عبور از سازماندهی سلسله مراتبی، رد فرماندهی از بالا…ادامه “جنبش در خطر است.” »
-
Marie de Mazdala
بیشتر بخوانید: Marie de MazdalaVous pouvez vous procurer ce livre directement sur le site de l’Harmattan en cliquant ici Ce roman est le cri de liberté d’une femme et, à travers elle, de toute une génération sacrifiée à la suite de la Révolution islamique de 1979 en Iran. Par ses évocations de différents milieux sociaux traversés par son héroïne,…ادامه “Marie de Mazdala” »
-
نعش کش انقلاب
بیشتر بخوانید: نعش کش انقلابفصلی از جلد سوم « گُدار» در مملكت گل و بلبل ما ورق بر گشته بود و آدم ها جا و مقامی فراخور قد و بالا، نرمش کمر، بند و بست ها و پشتک و وارو زدن ها و کوتاه و بلندی «سََغّل ها» پيدا کرده بودند. «مکتبی بودن» شيوه و رسم روزگار شده بود و «انقلابی بودن!» خصلتی بود که جماعتی از شکم مادرشان آورده بودند و با اين «نشان» روی خشت افتاده بودند. من که هرگز به «مکتب!» نرفته بودم،…ادامه “نعش کش انقلاب” »
-
سه رکن اساسی مبارزه زنان برای رهائی
بیشتر بخوانید: سه رکن اساسی مبارزه زنان برای رهائیمرد سالاری آیا به ضرر مردان است؟! (1) گفته می شود: « زنان فقط با دستگاه حاکمه روبرو نیستند، بلکه نظام پاتریارکی ( پدر سالاری) حاکم، مردان را به استیلا جوئی بر زنان تشویق و وادار میکند. این روابط که مردان را بر زنان مسلط میکند، به ضرر اکثریت مردان جامعه است زیرا کلیت…ادامه “سه رکن اساسی مبارزه زنان برای رهائی” »