Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه
  • گفت‌وگو با حسین دولت‌آبادی درباره انتشار رمان «اُلنگ»

    به تازگی رمان «اُلنگ» نوشته حسین دولت‌آبادی، از نویسندگان ایرانی تبعیدی، توسط انتشارات ناکجا در پاریس منتشر شده که جنبه‌هایی از زندگی روستاییان در ایران را به نمایش می‌گذارد. این نویسنده در گفت‌وگو با رادیو فردا درباره این رمان، ادبیات روستایی و همچنین نوشتن به زبان فارسی در تبعید توضیح می‌دهد.

    بیشتر بخوانید: گفت‌وگو با حسین دولت‌آبادی درباره انتشار رمان «اُلنگ»
  • نق زدن و نقد کردن

    ‘ ادوارد سعید ‘ متفکر و منتقد فلسطینی تبار در کتاب “روشنفکر کیست؟ روشنفکری چیست؟ ” ، می گوید: وظیفه روشنفکر، “ نقد نهادهای قدرت ” است. یک اصل مهم که در طول تاریخ در عرض جغرافیا به اثبات رسیده است این است که قدرت بدون نقد فساد می آورد. اخلاقی ترین آدم ها هم…ادامه “نق زدن و نقد کردن” »

    بیشتر بخوانید: نق زدن و نقد کردن
    نق زدن و نقد کردن
  • سخنان نقش روی دیوار

    من سال‌ها پیش در ایران هزار و یک شب را در روستاهای شهریار خوانده ام، خیلی پیش تر از آن، در کودکی، برخی از حکایت‌های شهرزاد را در شب های زمستان، پشت کرسی، از زبان ملا چروی، همسایه مان، شنیده‌ام. از شما چه پنهان، پس از سال‌ها دوست عزیزی دو جلد هزار و یک شب،…ادامه “سخنان نقش روی دیوار” »

    بیشتر بخوانید: سخنان نقش روی دیوار
    سخنان نقش روی دیوار
  • من به مرده لگد نمی زنم

    من دریای توفانی و خشمگین را‌ یک ‌بار دیده‌ بودم، وحشت و هراس مرگ را روی لنجی لکنته که به دام افتاده بود، تجربه کرده‌ بودم. در آن روز کاکل سفید و کف‌آلود هر خیزابی که به سوی لنج فرتوت ما می‌شتافت، به هیبت عزرائیلی بود که دم به دم نزدیک و نزدیکتر می‌شد و…ادامه “من به مرده لگد نمی زنم” »

    بیشتر بخوانید: من به مرده لگد نمی زنم
    من به مرده لگد نمی زنم
  • بُرِشی از «خاکِ دامنگیر»

    من سرخوشی، سرزندگی؛ شادخواری پدرم را به ارث نبرده بودم، بلکه مانند مادرم به غم و غصه، غمخواری و‌دلسوزی گرایش پیدا کرده بودم. از آن‌جا که در‌ ایام جره‌گی با تعزیه آشنا شده بودم، بی شک ملودرام برمن اثر گذاشته بود. شاید به همین سبب رفتار و کردار وگفتار امان‌الله به ‌مذاق‌ام خوش آمده بود…ادامه “بُرِشی از «خاکِ دامنگیر»” »

    بیشتر بخوانید: بُرِشی از «خاکِ دامنگیر»
    بُرِشی از «خاکِ دامنگیر»
  • اُلنگ

    اقدس به تنگنا افتاده و از شّر فراری‌ها خلاصی ندارد. لنگة در را می‌بندد، مدتی دورخوش می‌چرخد و درمانده بیخ دیوار سرلک می‌نشیند. باد زوزه می‌کشد و خیال او را تا بیابان، تا گلّة خالو خداداد می‌برد. چوپان گله را خوابانده، چوخائی به سرکشیده و در دامنة تپة ماسه‌ای، نه‌ چندان دور از ببری مچاله…ادامه “اُلنگ” »

    بیشتر بخوانید: اُلنگ
    اُلنگ
  • اُلَنگ

    اُلَنگ در زبان ترکی به معنای مرتع، سبزه زار، چمن و یا مرغزار است. گویا در دوران فئودالیسم، بزرگ مالکی و خانخانی، بعضی از آن‌ها النگی شخصی داشته‌اند. در ولایت ما اگر چه النگ وجود نداشت، و یا این که من ندیده و نشنیده بودم، ولی این واژه وارد زبان و فرهنگ مردم، (اصطلاحات، مثل‌ها…ادامه “اُلَنگ” »

    بیشتر بخوانید: اُلَنگ
    اُلَنگ
  • زنده باد بنیتو موسولینی

            در ولایت بادها همکاری داشتم که شیفته و جانثار آیت‌الله خمینی بود، نوارها و بیانه‌های او را مخفیانه به روستا می‌آورد و بین افراد قابل اعتماد پخش می‌کرد و هر بار مرادش را تا به عرش اعلا بالا می‌برد. من هربار قوام گدا اصورت را (مادرم به او می‌گفت گدا صورت) می‌دیدم به یاد آشیخ…ادامه “زنده باد بنیتو موسولینی” »

    بیشتر بخوانید: زنده باد بنیتو موسولینی
    زنده باد بنیتو موسولینی
  • مصالحه با خویشتن خویش

    مرد آنست که در خویشتن خوش به غلط نیفتد. «عطار» این روزها هربار به عمر از کف رفته، فرصت باقیمانده و این‌همه طرح و کار ناتمام می‌اندیشم، اضطراب و دغدغه به‌سرا‌غ ام می‌آید و تصمیم می‌گیرم از خیر فیس بوک و خرده کاری بگذرم و فقط به کار اصلی ام بپردازم، با وجود این هربار‌…ادامه “مصالحه با خویشتن خویش” »

    بیشتر بخوانید: مصالحه با خویشتن خویش
    مصالحه با خویشتن خویش
  • اسائۀ ادب در آرامگاه زنده یاد غلامحسین ساعدی و اعتراض ما

      این بار رذالت و شناعت در گورستان پرلاشز، درتبعید رخ داد.  سال‌ها است که جیره خواران و مزدوران حکومت ننگ و نفرت و جنایت اسلامی عزیزان مردم ما را گور به گور می‌کنند، سنگ قبر شاعران و آزادیخواهان میهن ما را می‌شکنند و در تبعید، فاشیست‌هائی که با وعده‌های دولت اسرائیل، این نماد جنایت علیه…ادامه “اسائۀ ادب در آرامگاه زنده یاد غلامحسین ساعدی و اعتراض ما” »

    بیشتر بخوانید: اسائۀ ادب در آرامگاه زنده یاد غلامحسین ساعدی و اعتراض ما
    اسائۀ ادب در آرامگاه زنده یاد غلامحسین ساعدی و اعتراض ما
  • جرم‌ها و جنایت‌های تاریخی مشمول مرور زمان نمی‌شوند.

    گابریل گارسیا ماکز، نویسندۀ کلمبیائی‌ داستان کوتاهی دارد بنام «ماریا خوشگله» یا « ماریا دلبر». ماریا زن زیبائی ‌‌‌‌است که از چند مشتری‌ سرشناس و متمول هفته‌ای یکی دوبار در خانه‌اش پذیرائی می‌کند. از ذکر و شرح جزئیات داستان می‌گذرم، این زن، هفته‌ای یک‌بار به‌ گورستان شهر می‌رود و روی قبر سه نفر می‌نویسد: «فراموش…ادامه “جرم‌ها و جنایت‌های تاریخی مشمول مرور زمان نمی‌شوند.” »

    بیشتر بخوانید: جرم‌ها و جنایت‌های تاریخی مشمول مرور زمان نمی‌شوند.
    جرم‌ها و جنایت‌های تاریخی مشمول مرور زمان نمی‌شوند.
  • قلمستان

    … قلمستان نام باغی‌است که «چلمرد» پس از عمری کار، زحمت و ذلّت درخت های آن را به بار آورده است. حوادث نمايشنامه در اين باغ و حوالی آن و خانة چلمرد اتفاق می‌افتند. چلمرد در آن دیار بیگانه‌است و سال‌ها پیش، پس از مرگ همسر جوان‌اش، همراه فرزند خردسال‌اش «بمان» از روستاهای همدان به آن‌جا آمده و قلمستان…ادامه “قلمستان” »

    بیشتر بخوانید: قلمستان
    قلمستان
  • دروان

    دوران نخستین بار در سال 1363خورشیدی، در شرایط بحرانی، شتابزده، آشفته و مغشوش نوشته شد. در آن زمان به اجبار جلای وطن کرده بودم و در آنکارا به انتظار سرنوشت به سختی روزگار می‌گذراندم و اگر از چند روز بگذرم، هر روز و هر شب می‌نوشتم. این دستنوشته نزدیک به سی و شش سال با…ادامه “دروان” »

    بیشتر بخوانید: دروان
    دروان
  • رویایِ سفیدِ مادر

         … درخانة سوسن آب، مادرم هرازگاهی اسپند دود می‌کرد، سر نماز ورد می‌خواند تا همسایه‌ها و مردم تنگ نظر جوانان او را چشم نمی‌زدند. پدرم از بالای عینک «فاطمة زهرا» را می‌پائید و به تمسخر سر می‌جنباند. با این‌همه‌ اگر کسی اسم فرزندان آن‌ها را به‌ زبان می‌آورد، به مادرم می‌گفت: «… مادر محمود،…ادامه “رویایِ سفیدِ مادر” »

    بیشتر بخوانید: رویایِ سفیدِ مادر
    رویایِ سفیدِ مادر
  • رشتۀ پوسیدۀ پیوندها

    دوسال پیش دوستی از راه دور مرا پند و اندرز می‌داد و پیوندهای خونی ما را یادآوری می‌کرد و این‌که: برادری دروغ نمی‌شود و کارد که به استخوان برسد، می‌ایستد. نصایح خیرخواهانۀ او باعث شد تا به پیوندهای خونی، پیوندهای عاطفی و شناسنامه‌ها فکرکنم و چند سطری را در این باره بنویسم. هفتۀ گذشته عزیزی…ادامه “رشتۀ پوسیدۀ پیوندها” »

    بیشتر بخوانید: رشتۀ پوسیدۀ پیوندها
    رشتۀ پوسیدۀ پیوندها
  • گذرِ زمان

    زمان دشمن نامرئی، دشمن خونی آدمیزاده است؛ هیچ قدرتی قادر نیست جلو گذر زمان را بگیرد. هیچ قدرتی، نه، زمان می گذرد و همه چیز با زمان می رود. همه چیر… باری، در سال‌های اول مهاجرت اجباری و دوری از یار و دیار، نامه فرشته‌ای بود که از آسمان‌ها نازل می‌شد. این فرشته حتا اگر…ادامه “گذرِ زمان” »

    بیشتر بخوانید: گذرِ زمان
    گذرِ زمان
  • هدف ادبیات

        سال‌ها پیش، در بازداشتگاه ارتش، هم اتاقی ( هم بند) من گاهی که از درد و هجوم افکار سیاه کلافه و بی‌تاب می شد، از جا بر می خاست و تلاش می کرد تا سرش را ار ریشه در آورد و لب طاقچه بگذارد، باری، آرزوی آن جوان عصبی این بود که مخ‌اش را اگر…ادامه “هدف ادبیات” »

    بیشتر بخوانید: هدف ادبیات
    هدف ادبیات
  • تاپلئون بناپارت و دکّۀ غلوم ملا شمس

    مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشتۀ خویش آمد و هنگام درو دیروز دوست عزیزی عکسی دربارۀ «ذهن نویسنده» با واتساپ فرستاد و مرا به‌ یاد مطلبی انداخت که نزدیک به دو سال پیش نوشته بودم: ناپلئون بناپارت و دکۀ غلوم ملاشمس. … ناپلئون بناپارت گویا در جائی گفته‌یا نوشته است:…ادامه “تاپلئون بناپارت و دکّۀ غلوم ملا شمس” »

    بیشتر بخوانید: تاپلئون بناپارت و دکّۀ غلوم ملا شمس
    تاپلئون بناپارت و دکّۀ غلوم ملا شمس
  •  زلفِ کجِ کوشیرانی

    فصلی از رمانِ « خاک دامنگیر» چند سال از دوران هنرآموزی‌ام گذشته بود و بسیاری از یادها با بادها رفته بودند، با این‌همه روزی که پا به زندان جمشیدیه گذاشتم، به یاد مرکز آموزش‌ها و کلنل شاداب و سرخوش آمریکائی افتادم: «! I’m here » در مرکز آموزش‌ها سه ماه زودتر از همقطارها امتحانات زبان…ادامه “ زلفِ کجِ کوشیرانی” »

    بیشتر بخوانید:  زلفِ کجِ کوشیرانی
     زلفِ کجِ کوشیرانی
  • مردم قلعۀ ما

    به یاد دوست، به یاد «اکبرشهریار» که امروز خبرش را آوردند. در آن ولایتی که من به دنیا آمدم، مردم معتقد بودند: «اوستا زاده، پشت کمر پدرش نیم اوستاست» در این باور پاره ای از حقیقت وجود داشت. من در دکان سلمانی پدرم، الفبای این حرفه را یاد گرفتم و گاهی سر بچّه‌های مدرسه و…ادامه “مردم قلعۀ ما” »

    بیشتر بخوانید: مردم قلعۀ ما
    مردم قلعۀ ما
  • جهانی پر از دروغ

    جنگ واژه‌ی منحوسی است که در زمانۀ ما، هر روز و هر شب بیش از هزار و یک بار به زبان های مختلف بیان می‌شود و در چهار گوشۀ جهان صدها و صدا کارشناس، در رادیوها و تلویزیون‌ها و متینگ‌ها آن را تفسر و تعبیر می‌کنند؛ گیرم هرگز و هیچگاه یک سر سوزن از رنجی…ادامه “جهانی پر از دروغ” »

    بیشتر بخوانید: جهانی پر از دروغ
    جهانی پر از دروغ
  • خسرو پرویز و پینه دوز

    نفرت از حکومت جهل و جنایت اسلامی و آخوندها باعث این توهم شده است که گویا پیش‌‌‌‌ از حملۀ اعراب به ایران و شکست یزگرد سوم، مردم ما زیر سایۀ شاهنشاهان هخامشی، اشکانی، ساسانی و دین زردشتی، در بهشت برین زندگی می‌کرده‌اند. اگر از مردم ساده لوح و کسانی‌که با تاریخ بیگانه اند، بگذریم، شماری…ادامه “خسرو پرویز و پینه دوز” »

    بیشتر بخوانید: خسرو پرویز و پینه دوز
    خسرو پرویز و پینه دوز
  • دَمِ مسیحائی

    فیضِ روحُ القُدُس ار باز مدد فرماید/ دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد  « حافظ» .در افسانه‌های پیش از اسلام آمده‌است که مردی بنام «عیسی» مرده‌ها را با «دم مسیحائی» زنده می‌کرده‌است. کسی که این دروغ شاخدار را در چندین و چند قرن پیش ساخته و پرداخته و در دنیا و میان مردم شایع کرده‌است،…ادامه “دَمِ مسیحائی” »

    بیشتر بخوانید: دَمِ مسیحائی
    دَمِ مسیحائی
  • گفتگویِ لبِ گور

    گفتگویِ لبِ گور P دوستی معتقد بود نمایشنامه های این‌جانب با آن‌همه شخصیت «پرسوناژ» در خارج از مملکت و امکانات محدود قابل اجرا نیست، از من انتظار داشت نمایشنامه‌ای کوتاه برای او بنویسم که بیش ار دو شخصیت نداشته باشد. اگرچه گرفتار کار سنگینی بودم و فرصت نداشتم، ولی به او قول دادم و گفتم…ادامه “گفتگویِ لبِ گور” »

    بیشتر بخوانید: گفتگویِ لبِ گور
    گفتگویِ لبِ گور
  • گو نماند ز من این نام چه خواهد بودن (1)

    هموطن عزیزی، آشنایِ دنیایِ مجازی در پیامگیر فیس‌بوک اینجانب نوشته بود که رمان‌اش ده سال پیش درایران منتشر شده، ولی به قول خودش «گمنام باقی مونده‌». من آن رمان را نخوانده بودم و نمی‌توانستم چنانکه که هموطن عزیز ما متوقع بود، آن را در فیس بوک بررسی و معرفی‌ کنم. با وجود این چند کلمه‌ای…ادامه “گو نماند ز من این نام چه خواهد بودن (1)” »

    بیشتر بخوانید: گو نماند ز من این نام چه خواهد بودن (1)
    گو نماند ز من این نام چه خواهد بودن (1)
  • پچپچه‌های همسایه ها، دغدغه های مادرم

    نفرت و نفاق بین گروه‌های اجتماعی، احزاب و سازمان‌هایِ سیاسی، اقوام و حتا ملت‌ها و آدم‌ها هرگز بی‌‌‌دلیل نبوده است و بی دلیل نیست و می‌توان ریشه‌های تاریخی، علل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، طبقاتی و حتا فرهنگی آن را پیدا کرد، به انگیزه‌های پنهانی رفتار آدم‌ها پی برد و آن‌ها را فهمید، پذیرفت و یا رد…ادامه “پچپچه‌های همسایه ها، دغدغه های مادرم” »

    بیشتر بخوانید: پچپچه‌های همسایه ها، دغدغه های مادرم
    پچپچه‌های همسایه ها، دغدغه های مادرم
  • مردی که به مقصد نرسید

    آقای «پریش» وحشتزده از خواب پرید، نگاهی به شماره‌هایِ سبز ساعت انداخت و زیر لب غر زد: «مرده شوی». مثل هر روز خواب مانده بود؛ وقت گذشته بود و فرصت نداشت تا دوش می‌گرفت ریش‌اش را می تراشید؛ مسواک می زد و صبحانه می خورد، باید هرچه زودتر لباس می‌پوشید و از پله ها سرازیر…ادامه “مردی که به مقصد نرسید” »

    بیشتر بخوانید: مردی که به مقصد نرسید
    مردی که به مقصد نرسید
  • بریدۀ یک نامه

    ‏… بیست و سه سال از زمانی ‌که من برای ساختن خانه‌ام زمین را به آسمان می‌دوختم و روزی شانزده تا ‏هیژده ساعت کار می‌کردم می‌گذرد. در آن روزگار هراسی از آینده نداشتم، سوار بر گردۀ زندگی بودم بود و از هیچ، ‏امکان و همه چیز می‌ساختم، می ساختم و از سازندگی لذّت می بردم…ادامه “بریدۀ یک نامه” »

    بیشتر بخوانید: بریدۀ یک نامه
    بریدۀ یک نامه
  • نان و نمک

    حق صحبت و نان و نمک را نگاه باید کرد. ( تاریخ بیهقی ص 50 ). دیشب گفتگو یا به‌زبان اهل تأتر و سینما دیالوگی را در نمایشنامه نویسندۀ نیکاراگوئی خواندم که مرا به فکر واداشت و تا امروز صبح ذهن‌ام را مشغول کرد و سرانجام سر از چین در آوردم و به یاد داستان…ادامه “نان و نمک” »

    بیشتر بخوانید: نان و نمک
    نان و نمک
  • سال بُز

    فصلی از « چوبین در» یادداشت های پراکنده ام را کنار گذاشتم، دل دريا کردم و آن دفتر کهنة کاهی را برداشتم. مرور و خواندن خطوط کج و معوج و شتابزده ای که در دوران کوتاه ديوانگی و پيامبری ام نوشته بودم، چندان ساده نبود و اغلب باعث افسردگی و پريشانی ام می شد ….ادامه “سال بُز” »

    بیشتر بخوانید: سال بُز
    سال بُز
  • چرا ایران بمباران می شود؟!

    شهاب برهان از خود بپرسیم چرا؟ مردم در ایران چندیست که هر لحظه در انتظار فروافتادن بمب و موشک اسرائیل و آمریکا بر سر و سامان شان در لرز و هراس به سرمی برند و متاسفانه ممکن است در همین ساعات چنین مصیبتی رخ دهد؛ مصیبتی که وقوع اش دیر و زود دارد، سوخت و…ادامه “چرا ایران بمباران می شود؟!” »

    بیشتر بخوانید: چرا ایران بمباران می شود؟!
    چرا ایران بمباران می شود؟!
  • انتقام موحش گاوها

    ابوالفضل بیهقی در مقدمۀ «تاریخ بیهقی» که به روایتی سی جلد بوده و فقط سه جلد آن از گزند بادهای مسموم جان به در برده و به ما رسیده، نوشته‌است: «… در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست، که احوال را آسان‌تر گرفته‌اند و شّمه‌ای بیش یاد نکرده، اما من چون این کار پیش…ادامه “انتقام موحش گاوها” »

    بیشتر بخوانید: انتقام موحش گاوها
    انتقام موحش گاوها
  •  رؤیایِ کبوترها و چلچله‌ها

            فصلی از « خاک دامنگیر» خاموشی! برق‌ آسایشگاه خاموش‌ بود و من مثل هر شب به‌‌ خفاشی خیره شده بودم که از ‌سقف آویزان مانده بود و از جا جنب نمی‌خورد. خفاشی بزرگ که مانند سایرخفاش‌ها پرواز نمی‌‌کرد و در تاریکی شب به دنبال طعمه نمی‌رفت. بلکه با آن تنها چشم زرد روشن‌اش به…ادامه “ رؤیایِ کبوترها و چلچله‌ها” »

    بیشتر بخوانید:  رؤیایِ کبوترها و چلچله‌ها
     رؤیایِ کبوترها و چلچله‌ها
  • حقیقت، بی خانمان تاریخ

    فرزانه ای گویا گفته است: هیچ چیزی دشوارتر از بیان حقیقت و ساده تر از مجیزگوئی نیست. … و اما مسافرِ ما از قرن‌ها پیش، از زمانی که انسان از غارها بیرون آمده، زبان بازکرده و خانه و سرپناه ساخته بود، پای پیاده راه افتاده بود، همة قاره‌ها، کشورها، شهرها و روستاها را زیر پا…ادامه “حقیقت، بی خانمان تاریخ” »

    بیشتر بخوانید: حقیقت، بی خانمان تاریخ
    حقیقت، بی خانمان تاریخ
  • تو کز محنت دیگران بی غمی

    در ولایت ما، مردم روی همولایتی‌ها اسم می‌گذاشتند و کمتر کسی آن‌ها را توی قلعه به نام اصلی و شهرت شناسنامه‌اش صدا می‌زد: از جمله نام‌هائی که هنوز فراموش نکرده ام: دیو سفید، دیو سیاه، موری، یاور، کلا بلند، ک…گردن و امثالهم بودند. اینجانب را نیز به نام نامی: «بیداری!» مفتخر کرده بودند. باری، من…ادامه “تو کز محنت دیگران بی غمی” »

    بیشتر بخوانید: تو کز محنت دیگران بی غمی
    تو کز محنت دیگران بی غمی
  •   من سیاسی نیستم

    در روزگار ما سیاست به تعبیر فرانسوی‌ها در هوا است c’est dans l’air  و از آن گزیر و گریزی نیست، حتا اگر مانند بسیاری از اهل هنر و فرهنگ منکر این حقیقت باشیم و از آن تبری جوئیم. باری، از شما چه پنهان من پس از هفتاد و هفت سال عمر از دروغ‌ها‌ی سیاستمداران و…ادامه “  من سیاسی نیستم” »

    بیشتر بخوانید:   من سیاسی نیستم
      من سیاسی نیستم
  • مردی که تاج شاه را آتش زد

    اگر چه در شهر سبزوار ژاندارمری وجود داشت، ولی در ولایت ما هنوز به« ژاندارم» که واژه‌ای فرانسوی است، می گفتند «مأمور» یا «امنیه» که امنیّت را به ذهن متبادر می‌کرد و گویا قرار بود در روستاها مواظب امنیّت مردم باشد و خلافکارها را دستگیر و به دست پرقدرت عدالت بسپارد. با این‌همه «مأمور» بار…ادامه “مردی که تاج شاه را آتش زد” »

    بیشتر بخوانید: مردی که تاج شاه را آتش زد
    مردی که تاج شاه را آتش زد
  • آدم گرسنه آزادی ندارد

    مردی آواره و بی خانمانی را می شناسم که از چندین سال پیش زیر پل اتوبان، نه چندان دوراز خانۀ ما، روزگار می گذراند و من هر بارهنگام پیاده روی او را می بینم که در آن گوشه، کنار اثاثیه و خرت و پرت های بی ارزش، زیر لحاف چرک و شندر پندری اش مچاله…ادامه “آدم گرسنه آزادی ندارد” »

    بیشتر بخوانید: آدم گرسنه آزادی ندارد
    آدم گرسنه آزادی ندارد
  • در دیار ما زن گران است

    … من در دوران جوانی، ده سال در مُلک ری کار و زندگی کردم و در آن‌ سال‌ها، کارگرهای فصلی و مهاجر افغان را این‌جا و آن‌جا، در باغ‌ -های شهریار و سر ساختمان‌ها می‌دیدم؛ در آن مدت با شماری از آن‌ها آشنا شده بودم و چند نفر را حتا از نزدیک می‌شناختم. در سال‌های…ادامه “در دیار ما زن گران است” »

    بیشتر بخوانید: در دیار ما زن گران است
    در دیار ما زن گران است
  • طنزِ تلخِ تاریخ

    طنزِ تلخِ تاریخ P چندی پیش گذرم به شهر مردگان افتاده بود و در جستجوی مزار عزیزی گورسنگ‌ها را می‌خواندم؛ نیمۀ تابستان بود؛ هوا به شدت گرم کرده بود و من که از پرسه زدن خسته شده بودم، یک‌دم روی جدول خیابان نشستم تا نفس می‌گرفتم و دراین فرصت نگاهی به دستنوشته‌ام می‌انداختم. مردی بلند…ادامه “طنزِ تلخِ تاریخ” »

    بیشتر بخوانید: طنزِ تلخِ تاریخ
    طنزِ تلخِ تاریخ
برگه قبلی
1 2 3 4 5 6 … 13
برگه بعدی

کتاب‌ها

  • دارکوب
  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • گفتگو با حسین دولت‌آبادی نویسنده داستان‌‌ها و رمان‌های تازه
  • گفتگوی سعید افشار با حسین دولت آبادی نویسنده تبعیدی مقیم پاریس
  • گفتگو با حسین دولت آبادی، نویسندۀ ساکن فرانسه ( قسمت دوم)
  • گفتگو با حسین دولت آبادی، نویسندۀ ساکن فرانسه ( قسمت اول)
  • گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme