Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه
  • فریاد

    من این نامه را نزدیک به سی و چهار سال پیش به دوستی نوشتم و به پراکندگی ایرانی‌های مهاجر اشاره کردم و نام آن را «صدا» یا «فریاد» گذاشتم. اگر اشتباه نکنم، در آن سال وزیرامور خارجه ایران، ولایتی به پاریس آمده بود و شماری از ایرانی ها در میدان حقوق بشر (1) جمع شده…ادامه “فریاد” »

    بیشتر بخوانید: فریاد
    فریاد
  • ریشه در خویشتن خویش

    بزرگوار گاهی مدت‌ها با خودم کلنجار می روم تا نامرادی‌ها را توجیه کنم، لب فرو بندم و ننویسم، گیرم این کار نا شدنی‌ست، هر بار پس از مدتی مقاومت سرانجام تسلیم می‌شوم و دوباره به این نتیجه می‌‌رسم که نمی‌‌‌‌‌توانم خاموش بمانم و ننویسم؛ می‌نویسم و هرگز بنا به مصلحت روزگار و سایر ملاحظات، احساسات…ادامه “ریشه در خویشتن خویش” »

    بیشتر بخوانید: ریشه در خویشتن خویش
    ریشه در خویشتن خویش
  • جنایت اتفاق افتاده است

    فئودور داستایوسکی، نویسندۀ بزرگ روس، در جوانی به گروه ایلیا پائولوویچ پطروشفسکی پیوست؛ این گروه آرمانخواه و سوسیالیست علیه تزار (نیکلای اول) و نظام ارباب و رعیتی «سرواژ» مبارزه می‌کردند. داستایوسکی همراه بیست و یک نفر هموند گروه، به جرم تبلیغات ضد دولتی، مشارکت در توطئه‌ علیه امپراطور روس خوانش نامه‌ای انتقادی علیه کلیسای ارتدوکس…ادامه “جنایت اتفاق افتاده است” »

    بیشتر بخوانید: جنایت اتفاق افتاده است
    جنایت اتفاق افتاده است
  • پیری تلخ

    سال‌ها پیش، محکومین به اعدام را شب آخر به زندان نظامی جمشیدیه می‌آوردند و ساعت چهار صبح، قاضی عسگر را صدا می زدند تا محکوم در حضور او وصیّت می‌کرد؛ شب‌های اعدامی، من با صدای گوشخراش و هول انگیز دانه‌های زنجیری که از لای میله‌های در بزرگ و آهنی زندان می‌گذشت از خواب می‌پریدم، روی…ادامه “پیری تلخ” »

    بیشتر بخوانید: پیری تلخ
    پیری تلخ
  • این جنگ، جنگ مردم ما نیست

    نزد شماری از «روشنفکرها» و مردم عادی، نفرت و انزجار از حکومت جهل و جنایت اسلامی، به نفرت از اسلام و فاجعه بارتر از این به نفرت از عرب های مسلمان منجر شده است. این روند که از مدت‌ها پیش آعاز شده، اگر ادامه یابد، ( انگار ادامه دارد) به راسیسم و فاشیسم و فاجعه…ادامه “این جنگ، جنگ مردم ما نیست” »

    بیشتر بخوانید: این جنگ، جنگ مردم ما نیست
    این جنگ، جنگ مردم ما نیست
  • دلِ سیاه

    من در این عمر دراز به تجربه دریافته ام که آدم‌ها به ندرت مکنونات قلبی‌شان را با دیگران، حتا با رفقا و دوستان‌شان در میان می‌گذارند، نه، همیشه ناگفته‌هائی در کنج تاریک قلب آن‌ها وجود دارد که تا روز موعود به زبان نمی‌آورند مدام بهانه می‌تراشند، صلاح نمی دانند و طفره میروند، باری، «روز موعود»…ادامه “دلِ سیاه” »

    بیشتر بخوانید: دلِ سیاه
    دلِ سیاه
  • سکته الخیر

    فصلی از « چکمۀ گاری» (1) بساز و بفروش همراه من به روی اسکله آمد، در مه و شرجی صبحگاهی که چشم چشم را نمی‌دید، مدتی با حارث شوخی کرد، سر به سرش گذاشت و از او قول گرفت که امانتی‌اش را به شارجه ببرد و به سلامت برگرداند. «حارث، اگه امانت منو بر نگردونی،…ادامه “سکته الخیر” »

    بیشتر بخوانید: سکته الخیر
    سکته الخیر
  • روایت یک تبعید

    علیرضا جلیلی هیهات ز دردی که شده همسفرم/  آن سایه ی همزادِ هماره به برم گمگشته و بی پناه و در گردابم / از بازی “دوران،” که چه آورده سرم “دوران،” آخرین اثر چاپ شده حسین دولت آبادی است که به سال 2023  توسط نشر “ناکجا” در پاریس  در 305 صفحه انتشار یافته است.  “دوران”…ادامه “روایت یک تبعید” »

    بیشتر بخوانید: روایت یک تبعید
    روایت یک تبعید
  • Evénement

    Jeudi 25 avril 2024 à 19 h Rencontre et dialogue avec Hossein Dowlatabadi Romancier Á l’occasion de la parution de son deuxième roman en français Il pleut sur Ankara Traduit du persan par Hamid Saba et Thierry Fournier Aux Editions L’Harmattan En présence de Hamid Golami Saba Conférence en persan Possibilité de traduction en français….ادامه “Evénement” »

    بیشتر بخوانید: Evénement
    Evénement
  • ماهی سفید و شطرنج

    من ماجرای قادر را زمانی شنیدم که حکومت اسلامی به نسل‌کشی مشغول بود؛ شب و روز اعدام می‌کرد و زندان‌ها را از آزادیحواهان، اندیشه ورزان و دگر اندیشان می انباشت؛ زمانی که به خاطر «صدور اسلام- شیعه» و «تثبیت نظام نکبت ملاها» جوانان، نوجوانان و حتا بچّه‌ها را با کلید بهشت، به میدان مین و…ادامه “ماهی سفید و شطرنج” »

    بیشتر بخوانید: ماهی سفید و شطرنج
    ماهی سفید و شطرنج
  • حکمت، مذهب مختار

    جان و جسم……………. نیاز به یاد آوری نیست و بی تردید خوانندگان می دانند که بزرگان ما و به اصطلاح « قُدَما» به فلسفه «حکمت» می‌گفته اند و مراد عبید زاکانی از «مذهب » دراینجا رفتار، مسلک؛ مشرب، روش و آئین است و ربطی به دین ندارد. بنا براین «مذهب مختار» به معنای آئین آزاد،…ادامه “حکمت، مذهب مختار” »

    بیشتر بخوانید: حکمت، مذهب مختار
    حکمت، مذهب مختار
  • تداعی

    تا آن‌جا که به یاد دارم، در جوانی خوش بین بودم؛ دوستان زیادی داشتم و زندگی اگرچه چندان ساده نبود، ولی مانند جویباری زمزمه کنان، به شادمانی و سرخوشی می‌گذشت. در میان سالی، به اجبار جلای وطن کردم و در تبعید به سنگلاخ افتادم، به مرور زمان واقع بین شدم و کام ناکام با دنیا…ادامه “تداعی” »

    بیشتر بخوانید: تداعی
    تداعی
  • نو روز

    عزیزی در آن سر دنیا، نزدیک قطب شمال زندگی می‌کرد و در پایان هر سال به مناسبت نوروز چند کلمه‌ای مهرآمیز می‌نوشت و هرگز از این کلیشه نیز چشم نمی پوشید: «بهاران خجسته باد!!» سال‌ها آمدند و گذشتند و آن بهار خجسته از راه نرسید. باری از این تکرار ملال‌آور خسته شدم و سرانجام به‌اختصار…ادامه “نو روز” »

    بیشتر بخوانید: نو روز
    نو روز
  • مرغ انجیر خوار

    فصلی از « از ریشه در باد» پس‌از مهاجرت دورۀ تازه‌ای در زندگی خانوادۀ ما آغاز شد: مادرم خانه، کاشانه، دوستان، آشنایان، مُرده‌ها و هویّت‌اش را در قلعۀ گالپاها جا گذاشته بود و دور از یار و دیار سرگشته، سراسیمه و مدام مضطرب بود و در هیچ‌جائی آرام و قرار نمی‌گرفت. فاطمۀ زهرا با لهجۀ…ادامه “مرغ انجیر خوار” »

    بیشتر بخوانید: مرغ انجیر خوار
    مرغ انجیر خوار
  • شیطان فرشتۀ سرکش و نا فرمان

    شیطان در زیان عبری یعنی «دشمن» و در زبان عربی به معنایِ «گمراه»، «دور» و گاهی «پلید» آمده‌است. در قرآن، شیطان ابلیس هم نامیده می‌شود؛ قرآن او را در یک جا جن و در جای دیگر فرشته نامیده‌است. به گفته قرآن، بعد از خلق آدم توسط الله، شیطان حاضر نشد به او سجده کند و…ادامه “شیطان فرشتۀ سرکش و نا فرمان” »

    بیشتر بخوانید: شیطان فرشتۀ سرکش و نا فرمان
    شیطان فرشتۀ سرکش و نا فرمان
  • سنگِ مَحَک

    دیروز «زیدی» که در آغاز مرا «جناب دولت‌آبادی» خطاب کرده بود، در پایان مباحثۀ کوتاه به این نتیجه رسید که من « خود فروخته» ام. وقتی از او پرسیدم: «به چه کسی خودم را فروخته ام، چرا بدون مدرک اتهام می‌زند و اگر عذر نخواهد از او شکایت خواهم کرد» در جواب نوشت «…تو مزدور…ادامه “سنگِ مَحَک” »

    بیشتر بخوانید: سنگِ مَحَک
    سنگِ مَحَک
  • نامه به بطحا

    بزرگوار اگر مردم ایران را هربار یک کاسه نمی‌کردی و با یک چوب نمی راندی، اگر با اینهمه خوشیفتگی و خودباوری بر مسند قضاوت نمی‌نشستی و از بالادر بارۀ مردم ما حکم صادر نمی‌کردی، ضرورت تکرار بدیهیات و توضیح واضخات پیش نمی‌آمد و من این نامه را به بطحا نمی‌نوشتم. بزرگوار، آن انسان زیبایِ افسانه‌ای…ادامه “نامه به بطحا” »

    بیشتر بخوانید: نامه به بطحا
    نامه به بطحا
  • بخش و شیر پیر سنگلج

    سال‌ها پیش، مردم ولایت ما از واژۀ «بخش» به جای هدیه استفاده می‌کردند، گیرم فقط در مورد هدیه‌ای که «خدا» به بنده‌ای اهدا کرده و بخشیده بود؛ «هدیۀ الهی». همولایتی ها مانند بسیاری از مردم دنیا، لطف و عنایت طبیعت، یا بی رحمی و قساوت آن را به حساب خدا می‌گذاشتند و این‌همه را از…ادامه “بخش و شیر پیر سنگلج” »

    بیشتر بخوانید: بخش و شیر پیر سنگلج
    بخش و شیر پیر سنگلج
  • نگاهی گذرا بر زندگی، کار و آثار حسین دولت آبادی

    گفتگویی کوتاه با حمید غلامی صبا، به مناسبت ترجمۀ فرانسوی رمان «در آنکارا می بارد». دراین مصاحبه نویسنده به چند پرسش «صبا»، یکی از مترجم های این کتاب پاسخ می دهد.

    بیشتر بخوانید: نگاهی گذرا بر زندگی، کار و آثار حسین دولت آبادی
    نگاهی گذرا بر زندگی، کار و آثار حسین دولت آبادی
  • مرد مُرده راه می رود

    … بنا به‌ اسناد رسمی کشور من ده سال پیش از این دنیا رفته‌ام و ادارۀ ثبت اسناد و احوال شناسنامه‌ام را باطل کرده است. از تو چه پنهان، من این خیر شعف‌انگیز را ده سال پیش از راه دور شنیدم؛ مدتی نگاه‌ام به‌ راه رفت و به جائی ناپیدا خیره ماندم. شگفتا، من مدتی‌است…ادامه “مرد مُرده راه می رود” »

    بیشتر بخوانید: مرد مُرده راه می رود
    مرد مُرده راه می رود
  • کاربافک

    فصلی از « خون اژدها» تا مدت‌ها یادگاریِ بی‌‌بی عاتکه را همه جا، حتا به دارالمجانین و دادگاه با خودم می‌بردم و در پناه «کتاب‌ِآسمانی» سنگر می‌گرفتم. من اگر چه از دوران نوجوانی از آسمان بریده بودم، ولی در آن‌همه سال، قرآن را مانند بسیاری از شعرهای مولوی، حافظ، خیام و فروغ سوره به سوره…ادامه “کاربافک” »

    بیشتر بخوانید: کاربافک
    کاربافک
  • زبان مادری

    اگر اشتباه نکنم، پارسال مطلبی دربارۀ دوری از زبان مادری و از مردم و میهن و از نگرانی‌ها و دغدغه‌هایم نوشته بودم و اشاره کرده بودم به نویسنده‌هائی که به ناچار یا به اختیار دور از مردم، در مهاجرت یا تیعید زندگی می‌کنند، به اصطلاح بازاری‌ها «از کیسه می‌خورند» و اگر از زبان فارسی با…ادامه “زبان مادری” »

    بیشتر بخوانید: زبان مادری
    زبان مادری
  • میرزا بنویس بد خط

    … تا آن جا که به‌یاد دارم، در ولایت ما میرزا بنویسی بود که برای همولایتی‌های بی سواد و زن‌هائی که شوهر آن‌ها به سفر راه دور رفته بود، نامه می‌نوشت. (چند صباحی این مهم به من واگذار شده بود) باری، دستخط میرزاسن خرچنگ قورباغه و ناخوانا بود؛ اهالی با او شوحی می‌کردند و می‌گفتند…ادامه “میرزا بنویس بد خط” »

    بیشتر بخوانید: میرزا بنویس بد خط
    میرزا بنویس بد خط
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم

    بخشی از رمان «در آنکارا باران می بارد» روزی که قاصدک از استانبول برگشت و خبر آورد، با خودم گفتم تمام شد، همه چیز به آخر رسید. آخرین امیدم، تنها رشته‌ای که هنوز مرا به زندگی پیوند می‌‌زد،  بریده بود و من احساس می‌کردم مانند قاصدکی در خلاء سرگردان مانده‌ام و سردر گم، دور خودم می‌چرخم. گيج  و منگ شده بودم، سرگشته و بی‌ خود، در کوچه پس کوچه‌های آنکارا پرسه می‌زدم و هر بارکه باران تند تر…ادامه “در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم” »

    بیشتر بخوانید: در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
    در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • جنازۀ مسیو ژانتی در ساحل آشنا

    … زودتر از هر روز بیدار شده بودم، در هوای گرگ و میش سحر، به کاج پیر پشت پنجره نگاه می‌کردم و مثل هربار تتمة رویای شبانه را به یاد نمی‌آوردم. راستی چرا پس از سال‌ها دریا و کارفرمای فرانسوی‌ام را به خواب‌ام دیده بودم؟ چرا مسیو ژانتی؟ اغراق نخواهد بود اگر بنویسم من عمری…ادامه “جنازۀ مسیو ژانتی در ساحل آشنا” »

    بیشتر بخوانید: جنازۀ مسیو ژانتی در ساحل آشنا
    جنازۀ مسیو ژانتی در ساحل آشنا
  • سهو یا عمد

    دوستی تلفنی اطلاع داد که آقای امیر طاهری در مقاله ای از تو نام برده است. عجب! من اگر چه ایشان را پیش از انقلاب بهمن به عنوان روزنامه نگار می‌شناختم، ولی بعد از انقلاب و در تبعید مطلبی از او نحوانده بودم و لذا حیرت کردم و به دوست‌ام گفتم بی‌شک اشتباهی پیش آمده‌است….ادامه “سهو یا عمد” »

    بیشتر بخوانید: سهو یا عمد
    سهو یا عمد
  • آنکارا همچون نماد تبعید در رمان حسین دولت‌آبادی

    حسین دولت‌آبادی در رمان “در آنکارا باران می‌بارد” انقلاب ۵۷ و سرنوشت آن، بازداشت‌ها و گریز از کشور را دستمایه کار خود قرار می‌دهد. اسد سیف، منتقد ادبی، با نگاهی به تاثیر تبعید بر ادبیات داستانی، کتاب را بررسی کرده است. در نخستین داستان‌های نویسندگان تبعیدی، انقلاب و گذر از مرز جایگاهی ویژه دارند. انقلاب…ادامه “آنکارا همچون نماد تبعید در رمان حسین دولت‌آبادی” »

    بیشتر بخوانید: آنکارا همچون نماد تبعید در رمان حسین دولت‌آبادی
    آنکارا همچون نماد تبعید در رمان حسین دولت‌آبادی
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران

    بیشتر بخوانید: گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • تمرکز نویسنده

    اگراشتباه نکنم و درست فهمیده باشم، هاروکی موراکامی، نویسندۀ شهیر ژاپنی که کارهای او جوایز متعددی را از جمله جایزه جهانی فانتزی، جایزهٔ بین‌المللی داستان کوتاه فرانک اوکانر، جایزهٔ فرانتس کافکا و جایزهٔ اورشلیم را دریافت کرده‌است. در کتاب: « وقتی از دو حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم» سه شرط اساسی برای نویسندۀ رمان…ادامه “تمرکز نویسنده” »

    بیشتر بخوانید: تمرکز نویسنده
    تمرکز نویسنده
  • نویسنده- عکاس

    … همسفرم مدتی به عکسی رنگباخته، قدیمی و یادگاری نگاه کرد و پرسید: «یادته چه کسی این عکس رو گرفته؟» مشگل همین‌جا بود. نزدیک به بیست و سه سال از آن روزگار گذشته بود، هیچ نشانه‌ای مثل تابلو، گلدان، پرده یا فرش در زمینۀ عکس دیده نمی‌شد و من به‌ یاد نمی‌آوردم که ما در…ادامه “نویسنده- عکاس” »

    بیشتر بخوانید: نویسنده- عکاس
    نویسنده- عکاس
  • کدخدا سنگ

    مادرم تا زنده بود در بارۀ راز داری می‌گفت: «…حرف که از سی و سه دندان بگذرد، از سی و سه شهر می‌گذرد» همو شکوه می‌کرد که نخود توی دهان همسایۀ دیوار به‌دیوار ما نم نمی‌کشید» باری، اگر همۀ مردم دنیا راز دار و سّر ‌نگهدار بودند و اگر زبان «کدخدا سنک» لق نخورده بود،…ادامه “کدخدا سنگ” »

    بیشتر بخوانید: کدخدا سنگ
    کدخدا سنگ
  • آرامش ابدی

    فصلی ار جلد دوم « چکمۀ گاری» (1) زمینگیر‌شده بودم و درآن جزیزه مانند تبعیدی‌ای تنها روزگار می‌گذراندم. هوا به شدت گرم کرده بود و اغلب شرجی و سنگین بود و دم داشت. روزها روی تخت سفری‌‌ دراز می‌کشیدم؛ از گرما و شرجی عرق می‌ریختم و چشم به راه تک شیلات، به‌‌دریا نگاه می‌کردم. پنچرۀ…ادامه “آرامش ابدی” »

    بیشتر بخوانید: آرامش ابدی
    آرامش ابدی
  • زنده باد جارو

    پیرمردی پس از سال‌ها به‌‌جائی رسیده بود که می‌گفت: «دنیا تا بوده چنین بوده است و هر تلاشی برای تغییر این چرخۀ جهنمی بی‌فایده است» در آن زمان من جخ شانزده یا هفده ساله بودم، روزها خانه‌ها، در و دیوار مردم را رنگ می‌زدم  و شب‌ها در کلاس‌های شبانۀ خوارزمی  درس می‌خواندم. باری پیرمرد- چندان…ادامه “زنده باد جارو” »

    بیشتر بخوانید: زنده باد جارو
    زنده باد جارو
  • شباهت ها

    من این متن را حدود سه سال پیش در سالگرد درگذشت مادرم قلمی کردم و به بایگانی فیس بوک سپردم. دیروز در نامه ای به دوستی اعتراف کردم: کسان بسیاری را که روزگاری برایم عزیز و گرامی بودند و یاد آن‌ها هربار بند دلم را می‌لرزاند، از یاد برده‌ام و اگر کسی را به تصادف…ادامه “شباهت ها” »

    بیشتر بخوانید: شباهت ها
    شباهت ها
  • دعوتنامه Invitation

    همولایتی سلمانی ما، پس از مهاجرت، با هزار زحمت و ذلت آرایشگاهی در محله ای خلوت و پرت افتاده دایر کرده بود و چانه به میخ انتظار آویخته بود تا شاید در آینده‌ای نه چندان دور کسب و کارش رونق می گرفت و مشتری ها به سراغ‌اش می‌آمدند. گیرم بیفایده. روزها از بیکاری مگس می…ادامه “دعوتنامه Invitation” »

    بیشتر بخوانید: دعوتنامه Invitation
    دعوتنامه Invitation
  • معماران معتبر جامعۀ اسلامی

    پیش از مهاجرت اجباری و جلای وطن، یک‌بار بناچار گذرم به تلویزیون جمهوری اسلامی و سر و کارم با «برادرانی!!» افتاد که در بارۀ فیلم نامه‌هائی تصمیم می‌گرفتند که قرار بود ساخته می‌شد و از‌تلویزیون پخش می‌کردند، این معماران معتبر روح جامعۀ اسلامی و مسؤلین تشخیص مصلحت مردم و بیضۀ اسلام، آخر هر ماه، در…ادامه “معماران معتبر جامعۀ اسلامی” »

    بیشتر بخوانید: معماران معتبر جامعۀ اسلامی
    معماران معتبر جامعۀ اسلامی
  • حقیقت، بی خانمان تاریخ

    مسافرِ ما از قرن‌ها پیش، از زمانی که انسان از غارها بیرون آمده، زبان بازکرده و خانه و سرپناه ساخته بود، پای پیاده راه افتاده بود، همۀ قاره‌ها، کشورها، شهرها و روستاها را زیر پا گذاشته بود و تا به امروز هنوز خانه، آشیانه و سر پناهی نیافته بود؛ هنوز آواره و بی خانمان بود…ادامه “حقیقت، بی خانمان تاریخ” »

    بیشتر بخوانید: حقیقت، بی خانمان تاریخ
    حقیقت، بی خانمان تاریخ
  • Il pleut sur Ankara

    À Ankara, par une froide et pluvieuse journée d’automne, Jamileh, l’héroïne du roman qui vient de traverser clandestinement la frontière montagneuse entre l’Iran et la Turquie, laissant tout derrière elle, attend que son mari vienne la rejoindre. Ainsi commence et ainsi s’achèvera le récit d’une vie mise en miettes. Jamileh a reçu des nouvelles, de mauvaises nouvelles qui soudain balaient tous ses espoirs, et qui ravivent sa mémoire confuse et blessée. Désormais seule avec les fantômes de son passé, elle…ادامه “Il pleut sur Ankara” »

    بیشتر بخوانید: Il pleut sur Ankara
    Il pleut sur Ankara
  • گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست

                                             به یاد: اکرم فرمهینی فراهانی جانم كه تو باشي هربار كه فانوس‌ام را بالا مي گيرم و درتاريكي گذشته ها به دنبال گمشده اي مي‌گردم، به ياد آن پسرك بي بضاعت روستائي، سكة تيموري و خاك سرخ «داشها» مي افتم. مردم ولايت ما به كورة آجرپزي مي گويند: «داش!» چرا؟ نمي‌دانم. گيرم آن سكة…ادامه “گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست” »

    بیشتر بخوانید: گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست
    گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست
  • مروری بر رمان – خاطره قلعۀ گالپاها

    عباس شکری +++++                          «قلعه گالپاها» قصه‌ی پرغصه‌ی میلیون‌ها زن، مرد، کودک در سراسر جهان است. قصه‌ی رنج است و کار در شرایط دشوار در حاشیه کویر، در زمین‌های کشاورزی و کارگاه‌ها. قصه‌ی رنج است و کار در شرایط دشوار در جای‌جای کره‌خاکی. صدای خاموش کسانی است که صدا نداشته و ندارند. راوی این خاطره‌ها اکنون…ادامه “مروری بر رمان – خاطره قلعۀ گالپاها” »

    بیشتر بخوانید: مروری بر رمان – خاطره قلعۀ گالپاها
    مروری بر رمان – خاطره قلعۀ گالپاها
برگه قبلی
1 2 3 4 5 6 … 13
برگه بعدی

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme