-
دنیا حانۀ من است
بیشتر بخوانید: دنیا حانۀ من استنزدیک به نیم قرن پیش مجموعه قصه ای به نام « پنح شعلۀ جاوید» از پنج نویسندۀ مشهور زمانه صادق هدایت، آقا بزرگ علوی، صادق چوبک، محمد علی جمالزاده و یک نویسندۀ معاصردیگر چاپ و منتشر شد، (متأسفانه نام او را از یاد برده ام)، چندی گذشت و کتاب دیگری زیر عنوان «شعله های جاوید»…ادامه “دنیا حانۀ من است” »
-
جاسوسِ کوچهیِ هامو «Hameau » (1)
بیشتر بخوانید: جاسوسِ کوچهیِ هامو «Hameau » (1)در این گوشة دنیا، در میان مردم بیگانه، به تجربه دریافتهام که هربار به معنای واژهای در موقعیت و در وضعیّت خاصی پیبرده ام، هرگز آن را فراموش نکردهام، مانند: « espion» (2) که گوئی با داغ و درفش توی ذهنام حک شدهاست. تا آنجا که به یاد دارم، این کلمه را سال هزار…ادامه “جاسوسِ کوچهیِ هامو «Hameau » (1)” »
-
بلبل
بیشتر بخوانید: بلبلپاره ای از « تیرۀ کلّه سفیدها» استوار دوم شیبانی از آسایشگاه ما رفته بود و «اسد شراب» جایِ او را گرفته بود. اسد بهراز بیدارخوابیهایِ من پی برده بود؛ گاهی آخر شب نیم خیز میشد و سرک میکشید: «میرزا، توی این نور ننویس، کور میشی.» «بگیر بخواب بلبل، نگران چشمهای میرزا نباش.» اسد شهریاری…ادامه “بلبل” »
-
گماشته
بیشتر بخوانید: گماشتههیاهوئی در راهرو بازداشتگاه پیچید، درآهنی انفرادی با نالۀ کشداری باز شد و نگهبان زندانی را به داخل هل داد. تازه وارد، آن جوان بلند بالا و تنومند؛ مانند گوریلی گرفتار، وحشت زده و ناباور به من و استوار لنگ دراز، به در و دیوار نگاه میکرد و حرف نمی زد «یا قمر بنیهاشم، چه…ادامه “گماشته” »
-
زلفِ کجِ کوشیرانی
بیشتر بخوانید: زلفِ کجِ کوشیرانیفصلی از کتاب « تیرۀ کله سفید ها» چند سال از دوران هنرآموزیام گذشته بود و بسیاری از یادها با بادها رفته بودند، با اینهمه روزی که پا به زندان جمشیدیه گذاشتم، به یاد مرکز آموزشها و کلنل شاداب و سرخوش آمریکائی افتادم: «! I’m here » در مرکز آموزشها سه ماه زودتر از همقطارها…ادامه “ زلفِ کجِ کوشیرانی” »
-
-
کس نخارد پشت من/ جز ناخن انگشت من
بیشتر بخوانید: کس نخارد پشت من/ جز ناخن انگشت مناگرچه به تجربه دریافتهام که در دنیای مجازی « فیس بوک» دوستان و عزیزان به ندرت مطالب طولانی را میخوانند، ولی از آنجا که یاد نگرفته ام کوتاه بنویسم و مانند بسیاری کلمات قصار صادر کنم، این وجیزهها را که در وبلاگام چاپ شده اند، در فیس بوک باز نشر میکنم و از شما چه…ادامه “کس نخارد پشت من/ جز ناخن انگشت من” »
-
Marché de la poesie
بیشتر بخوانید: Marché de la poesiePlace Saint-SulpiceParis 6e
-
در آنکارا باران میبارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
بیشتر بخوانید: در آنکارا باران میبارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳انجمن فرهنگی « نامه های ایرانی» در ۲۵ آوریل ۲۰۲۴، کنفرانسی به مناسبت ترجمۀ رمان “در آنکارا باران میبارد” اثر حسین دولتآبادی برگزار کرد، ( این رمان، پس از « مریم مجدلیه» دومین رمان نویسنده است که به فرانسه ترجمه شده است) در این برنامه نخست آقای جلال علوی نیا، مدیر انجمن به معرفی حسین…ادامه “در آنکارا باران میبارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳” »
-
دادگاه نظامی
بیشتر بخوانید: دادگاه نظامیفصلی از کتاب « تیرۀ کلّه سفیدها» دژبانی که مرا از زندان پایگاه به ستاد نیروی هوائی برده بود، تلنگری به در اتاق زد، دستگیره را با احتیاط و به آرامی چرخاند، در آستانۀ در سیخ ایستاد، پاشنه پا به هم کوبید و دستاش را به سرعت تا لبۀ کلاهاش بالا برد: «قربان!» سرهنگ سر…ادامه “دادگاه نظامی” »
-
بازسازی جنایت یا باز آفرینی واقعیّت؟
بیشتر بخوانید: بازسازی جنایت یا باز آفرینی واقعیّت؟دستنوشتهها نمیسوزند، اثر محمد رسول اف، اگر تنها فیلم سیاسی تاریخ سینمای ایران نباشد، ( من همة فیلم ها را ندیدهام) دست کم نوید بخش سینمائی استکه از کنار مسائل حسّاس جامعه نمیگذرد تا با هنر نمائی اهل فرنگ را انگشت به دهانروی صندلیها میخکوب کند و جایزه بگیرد. در این فیلم انگشت اتهام به…ادامه “بازسازی جنایت یا باز آفرینی واقعیّت؟” »
-
فریاد
بیشتر بخوانید: فریادمن این نامه را نزدیک به سی و چهار سال پیش به دوستی نوشتم و به پراکندگی ایرانیهای مهاجر اشاره کردم و نام آن را «صدا» یا «فریاد» گذاشتم. اگر اشتباه نکنم، در آن سال وزیرامور خارجه ایران، ولایتی به پاریس آمده بود و شماری از ایرانی ها در میدان حقوق بشر (1) جمع شده…ادامه “فریاد” »
-
ریشه در خویشتن خویش
بیشتر بخوانید: ریشه در خویشتن خویشبزرگوار گاهی مدتها با خودم کلنجار می روم تا نامرادیها را توجیه کنم، لب فرو بندم و ننویسم، گیرم این کار نا شدنیست، هر بار پس از مدتی مقاومت سرانجام تسلیم میشوم و دوباره به این نتیجه میرسم که نمیتوانم خاموش بمانم و ننویسم؛ مینویسم و هرگز بنا به مصلحت روزگار و سایر ملاحظات، احساسات…ادامه “ریشه در خویشتن خویش” »
-
جنایت اتفاق افتاده است
بیشتر بخوانید: جنایت اتفاق افتاده استفئودور داستایوسکی، نویسندۀ بزرگ روس، در جوانی به گروه ایلیا پائولوویچ پطروشفسکی پیوست؛ این گروه آرمانخواه و سوسیالیست علیه تزار (نیکلای اول) و نظام ارباب و رعیتی «سرواژ» مبارزه میکردند. داستایوسکی همراه بیست و یک نفر هموند گروه، به جرم تبلیغات ضد دولتی، مشارکت در توطئه علیه امپراطور روس خوانش نامهای انتقادی علیه کلیسای ارتدوکس…ادامه “جنایت اتفاق افتاده است” »
-
پیری تلخ
بیشتر بخوانید: پیری تلخسالها پیش، محکومین به اعدام را شب آخر به زندان نظامی جمشیدیه میآوردند و ساعت چهار صبح، قاضی عسگر را صدا می زدند تا محکوم در حضور او وصیّت میکرد؛ شبهای اعدامی، من با صدای گوشخراش و هول انگیز دانههای زنجیری که از لای میلههای در بزرگ و آهنی زندان میگذشت از خواب میپریدم، روی…ادامه “پیری تلخ” »
-
این جنگ، جنگ مردم ما نیست
بیشتر بخوانید: این جنگ، جنگ مردم ما نیستنزد شماری از «روشنفکرها» و مردم عادی، نفرت و انزجار از حکومت جهل و جنایت اسلامی، به نفرت از اسلام و فاجعه بارتر از این به نفرت از عرب های مسلمان منجر شده است. این روند که از مدتها پیش آعاز شده، اگر ادامه یابد، ( انگار ادامه دارد) به راسیسم و فاشیسم و فاجعه…ادامه “این جنگ، جنگ مردم ما نیست” »
-
دلِ سیاه
بیشتر بخوانید: دلِ سیاهمن در این عمر دراز به تجربه دریافته ام که آدمها به ندرت مکنونات قلبیشان را با دیگران، حتا با رفقا و دوستانشان در میان میگذارند، نه، همیشه ناگفتههائی در کنج تاریک قلب آنها وجود دارد که تا روز موعود به زبان نمیآورند مدام بهانه میتراشند، صلاح نمی دانند و طفره میروند، باری، «روز موعود»…ادامه “دلِ سیاه” »
-
سکته الخیر
بیشتر بخوانید: سکته الخیرفصلی از « چکمۀ گاری» (1) بساز و بفروش همراه من به روی اسکله آمد، در مه و شرجی صبحگاهی که چشم چشم را نمیدید، مدتی با حارث شوخی کرد، سر به سرش گذاشت و از او قول گرفت که امانتیاش را به شارجه ببرد و به سلامت برگرداند. «حارث، اگه امانت منو بر نگردونی،…ادامه “سکته الخیر” »
-
روایت یک تبعید
بیشتر بخوانید: روایت یک تبعیدعلیرضا جلیلی هیهات ز دردی که شده همسفرم/ آن سایه ی همزادِ هماره به برم گمگشته و بی پناه و در گردابم / از بازی “دوران،” که چه آورده سرم “دوران،” آخرین اثر چاپ شده حسین دولت آبادی است که به سال 2023 توسط نشر “ناکجا” در پاریس در 305 صفحه انتشار یافته است. “دوران”…ادامه “روایت یک تبعید” »
-
Evénement
بیشتر بخوانید: EvénementJeudi 25 avril 2024 à 19 h Rencontre et dialogue avec Hossein Dowlatabadi Romancier Á l’occasion de la parution de son deuxième roman en français Il pleut sur Ankara Traduit du persan par Hamid Saba et Thierry Fournier Aux Editions L’Harmattan En présence de Hamid Golami Saba Conférence en persan Possibilité de traduction en français….ادامه “Evénement” »
-
ماهی سفید و شطرنج
بیشتر بخوانید: ماهی سفید و شطرنجمن ماجرای قادر را زمانی شنیدم که حکومت اسلامی به نسلکشی مشغول بود؛ شب و روز اعدام میکرد و زندانها را از آزادیحواهان، اندیشه ورزان و دگر اندیشان می انباشت؛ زمانی که به خاطر «صدور اسلام- شیعه» و «تثبیت نظام نکبت ملاها» جوانان، نوجوانان و حتا بچّهها را با کلید بهشت، به میدان مین و…ادامه “ماهی سفید و شطرنج” »
-
حکمت، مذهب مختار
بیشتر بخوانید: حکمت، مذهب مختارجان و جسم……………. نیاز به یاد آوری نیست و بی تردید خوانندگان می دانند که بزرگان ما و به اصطلاح « قُدَما» به فلسفه «حکمت» میگفته اند و مراد عبید زاکانی از «مذهب » دراینجا رفتار، مسلک؛ مشرب، روش و آئین است و ربطی به دین ندارد. بنا براین «مذهب مختار» به معنای آئین آزاد،…ادامه “حکمت، مذهب مختار” »
-
تداعی
بیشتر بخوانید: تداعیتا آنجا که به یاد دارم، در جوانی خوش بین بودم؛ دوستان زیادی داشتم و زندگی اگرچه چندان ساده نبود، ولی مانند جویباری زمزمه کنان، به شادمانی و سرخوشی میگذشت. در میان سالی، به اجبار جلای وطن کردم و در تبعید به سنگلاخ افتادم، به مرور زمان واقع بین شدم و کام ناکام با دنیا…ادامه “تداعی” »
-
نو روز
بیشتر بخوانید: نو روزعزیزی در آن سر دنیا، نزدیک قطب شمال زندگی میکرد و در پایان هر سال به مناسبت نوروز چند کلمهای مهرآمیز مینوشت و هرگز از این کلیشه نیز چشم نمی پوشید: «بهاران خجسته باد!!» سالها آمدند و گذشتند و آن بهار خجسته از راه نرسید. باری از این تکرار ملالآور خسته شدم و سرانجام بهاختصار…ادامه “نو روز” »
-
مرغ انجیر خوار
بیشتر بخوانید: مرغ انجیر خوارفصلی از « از ریشه در باد» پساز مهاجرت دورۀ تازهای در زندگی خانوادۀ ما آغاز شد: مادرم خانه، کاشانه، دوستان، آشنایان، مُردهها و هویّتاش را در قلعۀ گالپاها جا گذاشته بود و دور از یار و دیار سرگشته، سراسیمه و مدام مضطرب بود و در هیچجائی آرام و قرار نمیگرفت. فاطمۀ زهرا با لهجۀ…ادامه “مرغ انجیر خوار” »
-
شیطان فرشتۀ سرکش و نا فرمان
بیشتر بخوانید: شیطان فرشتۀ سرکش و نا فرمانشیطان در زیان عبری یعنی «دشمن» و در زبان عربی به معنایِ «گمراه»، «دور» و گاهی «پلید» آمدهاست. در قرآن، شیطان ابلیس هم نامیده میشود؛ قرآن او را در یک جا جن و در جای دیگر فرشته نامیدهاست. به گفته قرآن، بعد از خلق آدم توسط الله، شیطان حاضر نشد به او سجده کند و…ادامه “شیطان فرشتۀ سرکش و نا فرمان” »
-
سنگِ مَحَک
بیشتر بخوانید: سنگِ مَحَکدیروز «زیدی» که در آغاز مرا «جناب دولتآبادی» خطاب کرده بود، در پایان مباحثۀ کوتاه به این نتیجه رسید که من « خود فروخته» ام. وقتی از او پرسیدم: «به چه کسی خودم را فروخته ام، چرا بدون مدرک اتهام میزند و اگر عذر نخواهد از او شکایت خواهم کرد» در جواب نوشت «…تو مزدور…ادامه “سنگِ مَحَک” »
-
نامه به بطحا
بیشتر بخوانید: نامه به بطحابزرگوار اگر مردم ایران را هربار یک کاسه نمیکردی و با یک چوب نمی راندی، اگر با اینهمه خوشیفتگی و خودباوری بر مسند قضاوت نمینشستی و از بالادر بارۀ مردم ما حکم صادر نمیکردی، ضرورت تکرار بدیهیات و توضیح واضخات پیش نمیآمد و من این نامه را به بطحا نمینوشتم. بزرگوار، آن انسان زیبایِ افسانهای…ادامه “نامه به بطحا” »
-
بخش و شیر پیر سنگلج
بیشتر بخوانید: بخش و شیر پیر سنگلجسالها پیش، مردم ولایت ما از واژۀ «بخش» به جای هدیه استفاده میکردند، گیرم فقط در مورد هدیهای که «خدا» به بندهای اهدا کرده و بخشیده بود؛ «هدیۀ الهی». همولایتی ها مانند بسیاری از مردم دنیا، لطف و عنایت طبیعت، یا بی رحمی و قساوت آن را به حساب خدا میگذاشتند و اینهمه را از…ادامه “بخش و شیر پیر سنگلج” »
-
نگاهی گذرا بر زندگی، کار و آثار حسین دولت آبادی
بیشتر بخوانید: نگاهی گذرا بر زندگی، کار و آثار حسین دولت آبادیگفتگویی کوتاه با حمید غلامی صبا، به مناسبت ترجمۀ فرانسوی رمان «در آنکارا می بارد». دراین مصاحبه نویسنده به چند پرسش «صبا»، یکی از مترجم های این کتاب پاسخ می دهد.
-
مرد مُرده راه می رود
بیشتر بخوانید: مرد مُرده راه می رود… بنا به اسناد رسمی کشور من ده سال پیش از این دنیا رفتهام و ادارۀ ثبت اسناد و احوال شناسنامهام را باطل کرده است. از تو چه پنهان، من این خیر شعفانگیز را ده سال پیش از راه دور شنیدم؛ مدتی نگاهام به راه رفت و به جائی ناپیدا خیره ماندم. شگفتا، من مدتیاست…ادامه “مرد مُرده راه می رود” »
-
کاربافک
بیشتر بخوانید: کاربافکفصلی از « خون اژدها» تا مدتها یادگاریِ بیبی عاتکه را همه جا، حتا به دارالمجانین و دادگاه با خودم میبردم و در پناه «کتابِآسمانی» سنگر میگرفتم. من اگر چه از دوران نوجوانی از آسمان بریده بودم، ولی در آنهمه سال، قرآن را مانند بسیاری از شعرهای مولوی، حافظ، خیام و فروغ سوره به سوره…ادامه “کاربافک” »
-
زبان مادری
بیشتر بخوانید: زبان مادریاگر اشتباه نکنم، پارسال مطلبی دربارۀ دوری از زبان مادری و از مردم و میهن و از نگرانیها و دغدغههایم نوشته بودم و اشاره کرده بودم به نویسندههائی که به ناچار یا به اختیار دور از مردم، در مهاجرت یا تیعید زندگی میکنند، به اصطلاح بازاریها «از کیسه میخورند» و اگر از زبان فارسی با…ادامه “زبان مادری” »
-
میرزا بنویس بد خط
بیشتر بخوانید: میرزا بنویس بد خط… تا آن جا که بهیاد دارم، در ولایت ما میرزا بنویسی بود که برای همولایتیهای بی سواد و زنهائی که شوهر آنها به سفر راه دور رفته بود، نامه مینوشت. (چند صباحی این مهم به من واگذار شده بود) باری، دستخط میرزاسن خرچنگ قورباغه و ناخوانا بود؛ اهالی با او شوحی میکردند و میگفتند…ادامه “میرزا بنویس بد خط” »
-
در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
بیشتر بخوانید: در آنکارا باران می بارد- چاپ سومبخشی از رمان «در آنکارا باران می بارد» روزی که قاصدک از استانبول برگشت و خبر آورد، با خودم گفتم تمام شد، همه چیز به آخر رسید. آخرین امیدم، تنها رشتهای که هنوز مرا به زندگی پیوند میزد، بریده بود و من احساس میکردم مانند قاصدکی در خلاء سرگردان ماندهام و سردر گم، دور خودم میچرخم. گيج و منگ شده بودم، سرگشته و بی خود، در کوچه پس کوچههای آنکارا پرسه میزدم و هر بارکه باران تند تر…ادامه “در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم” »
-
جنازۀ مسیو ژانتی در ساحل آشنا
بیشتر بخوانید: جنازۀ مسیو ژانتی در ساحل آشنا… زودتر از هر روز بیدار شده بودم، در هوای گرگ و میش سحر، به کاج پیر پشت پنجره نگاه میکردم و مثل هربار تتمة رویای شبانه را به یاد نمیآوردم. راستی چرا پس از سالها دریا و کارفرمای فرانسویام را به خوابام دیده بودم؟ چرا مسیو ژانتی؟ اغراق نخواهد بود اگر بنویسم من عمری…ادامه “جنازۀ مسیو ژانتی در ساحل آشنا” »
-
سهو یا عمد
بیشتر بخوانید: سهو یا عمددوستی تلفنی اطلاع داد که آقای امیر طاهری در مقاله ای از تو نام برده است. عجب! من اگر چه ایشان را پیش از انقلاب بهمن به عنوان روزنامه نگار میشناختم، ولی بعد از انقلاب و در تبعید مطلبی از او نحوانده بودم و لذا حیرت کردم و به دوستام گفتم بیشک اشتباهی پیش آمدهاست….ادامه “سهو یا عمد” »
-
آنکارا همچون نماد تبعید در رمان حسین دولتآبادی
بیشتر بخوانید: آنکارا همچون نماد تبعید در رمان حسین دولتآبادیحسین دولتآبادی در رمان “در آنکارا باران میبارد” انقلاب ۵۷ و سرنوشت آن، بازداشتها و گریز از کشور را دستمایه کار خود قرار میدهد. اسد سیف، منتقد ادبی، با نگاهی به تاثیر تبعید بر ادبیات داستانی، کتاب را بررسی کرده است. در نخستین داستانهای نویسندگان تبعیدی، انقلاب و گذر از مرز جایگاهی ویژه دارند. انقلاب…ادامه “آنکارا همچون نماد تبعید در رمان حسین دولتآبادی” »
-
-
تمرکز نویسنده
بیشتر بخوانید: تمرکز نویسندهاگراشتباه نکنم و درست فهمیده باشم، هاروکی موراکامی، نویسندۀ شهیر ژاپنی که کارهای او جوایز متعددی را از جمله جایزه جهانی فانتزی، جایزهٔ بینالمللی داستان کوتاه فرانک اوکانر، جایزهٔ فرانتس کافکا و جایزهٔ اورشلیم را دریافت کردهاست. در کتاب: « وقتی از دو حرف میزنم از چه حرف میزنم» سه شرط اساسی برای نویسندۀ رمان…ادامه “تمرکز نویسنده” »