-
آفتابِ لبِ بام
بیشتر بخوانید: آفتابِ لبِ بامتا در آن دیار بودم، هنگام اثاث کشی، جا بهجائی و جدائی اندوه و حزنی ملایم به سراغام میآمد؛ هر بار پارههائی از وجودم انگار در آن خانهها، کوچهها و آبادیها جا میماند؛ چیزهائی که فکر و خیالام تا مدتها به آنها مشغول میشد؛ چیزهائی که نام و نشانی نداشتند، ولی بودند و من کمبود…ادامه “آفتابِ لبِ بام” »
-
گماشته
بیشتر بخوانید: گماشتههیاهوئی در راهرو بازداشتگاه پیچید، درآهنی انفرادی با نالۀ کشداری باز شد و نگهبان زندانی را به داخل هل داد. تازه وارد، آن جوان بلند بالا و تنومند؛ مانند گوریلی گرفتار، وحشت زده و ناباور به من و استوار لنگ دراز، به در و دیوار نگاه میکرد و حرف نمی زد «یا قمر بنیهاشم، چه…ادامه “گماشته” »
-
قلمستان
بیشتر بخوانید: قلمستان… قلمستان نام باغیاست که «چلمرد» پس از عمری کار، زحمت و ذلّت درخت های آن را به بار آورده است. حوادث نمايشنامه در اين باغ و حوالی آن و خانۀ چلمرد اتفاق میافتند. چلمرد در آن دیار بیگانهاست و سالها پیش، پس از مرگ همسر جواناش، همراه فرزند خردسالاش «بمان» از روستاهای همدان به آنجا آمده و قلمستان…ادامه “قلمستان” »
-
زلفِ کجِ کوشیرانی
بیشتر بخوانید: زلفِ کجِ کوشیرانیفصلی از کتاب « تیرۀ کله سفید ها» چند سال از دوران هنرآموزیام گذشته بود و بسیاری از یادها با بادها رفته بودند، با اینهمه روزی که پا به زندان جمشیدیه گذاشتم، به یاد مرکز آموزشها و کلنل شاداب و سرخوش آمریکائی افتادم: «! I’m here » در مرکز آموزشها سه ماه زودتر از همقطارها…ادامه “ زلفِ کجِ کوشیرانی” »
-
-
Marché de la poesie
بیشتر بخوانید: Marché de la poesiePlace Saint-SulpiceParis 6e
-
در آنکارا باران میبارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
بیشتر بخوانید: در آنکارا باران میبارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳انجمن فرهنگی « نامه های ایرانی» در ۲۵ آوریل ۲۰۲۴، کنفرانسی به مناسبت ترجمۀ رمان “در آنکارا باران میبارد” اثر حسین دولتآبادی برگزار کرد، ( این رمان، پس از « مریم مجدلیه» دومین رمان نویسنده است که به فرانسه ترجمه شده است) در این برنامه نخست آقای جلال علوی نیا، مدیر انجمن به معرفی حسین…ادامه “در آنکارا باران میبارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳” »
-
دادگاه نظامی
بیشتر بخوانید: دادگاه نظامیفصلی از کتاب « تیرۀ کلّه سفیدها» دژبانی که مرا از زندان پایگاه به ستاد نیروی هوائی برده بود، تلنگری به در اتاق زد، دستگیره را با احتیاط و به آرامی چرخاند، در آستانۀ در سیخ ایستاد، پاشنه پا به هم کوبید و دستاش را به سرعت تا لبۀ کلاهاش بالا برد: «قربان!» سرهنگ سر…ادامه “دادگاه نظامی” »
-
بازسازی جنایت یا باز آفرینی واقعیّت؟
بیشتر بخوانید: بازسازی جنایت یا باز آفرینی واقعیّت؟دستنوشتهها نمیسوزند، اثر محمد رسول اف، اگر تنها فیلم سیاسی تاریخ سینمای ایران نباشد، ( من همة فیلم ها را ندیدهام) دست کم نوید بخش سینمائی استکه از کنار مسائل حسّاس جامعه نمیگذرد تا با هنر نمائی اهل فرنگ را انگشت به دهانروی صندلیها میخکوب کند و جایزه بگیرد. در این فیلم انگشت اتهام به…ادامه “بازسازی جنایت یا باز آفرینی واقعیّت؟” »
-
فریاد
بیشتر بخوانید: فریادمن این نامه را نزدیک به سی و چهار سال پیش به دوستی نوشتم و به پراکندگی ایرانیهای مهاجر اشاره کردم و نام آن را «صدا» یا «فریاد» گذاشتم. اگر اشتباه نکنم، در آن سال وزیرامور خارجه ایران، ولایتی به پاریس آمده بود و شماری از ایرانی ها در میدان حقوق بشر (1) جمع شده…ادامه “فریاد” »
-
ریشه در خویشتن خویش
بیشتر بخوانید: ریشه در خویشتن خویشبزرگوار گاهی مدتها با خودم کلنجار می روم تا نامرادیها را توجیه کنم، لب فرو بندم و ننویسم، گیرم این کار نا شدنیست، هر بار پس از مدتی مقاومت سرانجام تسلیم میشوم و دوباره به این نتیجه میرسم که نمیتوانم خاموش بمانم و ننویسم؛ مینویسم و هرگز بنا به مصلحت روزگار و سایر ملاحظات، احساسات…ادامه “ریشه در خویشتن خویش” »
-
جنایت اتفاق افتاده است
بیشتر بخوانید: جنایت اتفاق افتاده استفئودور داستایوسکی، نویسندۀ بزرگ روس، در جوانی به گروه ایلیا پائولوویچ پطروشفسکی پیوست؛ این گروه آرمانخواه و سوسیالیست علیه تزار (نیکلای اول) و نظام ارباب و رعیتی «سرواژ» مبارزه میکردند. داستایوسکی همراه بیست و یک نفر هموند گروه، به جرم تبلیغات ضد دولتی، مشارکت در توطئه علیه امپراطور روس خوانش نامهای انتقادی علیه کلیسای ارتدوکس…ادامه “جنایت اتفاق افتاده است” »
-
شاه، شهبانو و شُکری شِکَری
بیشتر بخوانید: شاه، شهبانو و شُکری شِکَریحدود سه سال پیش از قول پدرم نوشتم که «در میان تمام موجودات روی زمین فقط شتر به عقب میشاشد»، به نظر آن مرد رند روزگار، دنیا و مردم دنیا از آغاز پیدایش، اگرچه گاهی به کندی، ولی همیشه به جلو رفته اند و به جلو میروند و هرگز، هرگز به عقب بر نگشته اند…ادامه “شاه، شهبانو و شُکری شِکَری” »
-
پیری تلخ
بیشتر بخوانید: پیری تلخسالها پیش، محکومین به اعدام را شب آخر به زندان نظامی جمشیدیه میآوردند و ساعت چهار صبح، قاضی عسگر را صدا می زدند تا محکوم در حضور او وصیّت میکرد؛ شبهای اعدامی، من با صدای گوشخراش و هول انگیز دانههای زنجیری که از لای میلههای در بزرگ و آهنی زندان میگذشت از خواب میپریدم، روی…ادامه “پیری تلخ” »
-
این جنگ، جنگ مردم ما نیست
بیشتر بخوانید: این جنگ، جنگ مردم ما نیستنزد شماری از «روشنفکرها» و مردم عادی، نفرت و انزجار از حکومت جهل و جنایت اسلامی، به نفرت از اسلام و فاجعه بارتر از این به نفرت از عرب های مسلمان منجر شده است. این روند که از مدتها پیش آعاز شده، اگر ادامه یابد، ( انگار ادامه دارد) به راسیسم و فاشیسم و فاجعه…ادامه “این جنگ، جنگ مردم ما نیست” »
-
دلِ سیاه
بیشتر بخوانید: دلِ سیاهمن در این عمر دراز به تجربه دریافته ام که آدمها به ندرت مکنونات قلبیشان را با دیگران، حتا با رفقا و دوستانشان در میان میگذارند، نه، همیشه ناگفتههائی در کنج تاریک قلب آنها وجود دارد که تا روز موعود به زبان نمیآورند مدام بهانه میتراشند، صلاح نمی دانند و طفره میروند، باری، «روز موعود»…ادامه “دلِ سیاه” »
-
خانۀ تاریک قلب
بیشتر بخوانید: خانۀ تاریک قلبدر روزگار جوانی، در ولایت بادها، با مردی دوست شده بودم که مدرسه را در کلاس پنجم ابتدائی به ناچار رها کرده بود، ولی به باور من، نویسنده و فیلسوفی شفاهی بود. این رفیق شفیق، مدتی رانندۀ شرکت روغن پارس شده بود و با تریلی شرکت روغن مایع از بندر عباس به تهران میآورد و…ادامه “خانۀ تاریک قلب” »
-
سکته الخیر
بیشتر بخوانید: سکته الخیرفصلی از « چکمۀ گاری» (1) بساز و بفروش همراه من به روی اسکله آمد، در مه و شرجی صبحگاهی که چشم چشم را نمیدید، مدتی با حارث شوخی کرد، سر به سرش گذاشت و از او قول گرفت که امانتیاش را به شارجه ببرد و به سلامت برگرداند. «حارث، اگه امانت منو بر نگردونی،…ادامه “سکته الخیر” »
-
روایت یک تبعید
بیشتر بخوانید: روایت یک تبعیدعلیرضا جلیلی هیهات ز دردی که شده همسفرم/ آن سایه ی همزادِ هماره به برم گمگشته و بی پناه و در گردابم / از بازی “دوران،” که چه آورده سرم “دوران،” آخرین اثر چاپ شده حسین دولت آبادی است که به سال 2023 توسط نشر “ناکجا” در پاریس در 305 صفحه انتشار یافته است. “دوران”…ادامه “روایت یک تبعید” »
-
Evénement
بیشتر بخوانید: EvénementJeudi 25 avril 2024 à 19 h Rencontre et dialogue avec Hossein Dowlatabadi Romancier Á l’occasion de la parution de son deuxième roman en français Il pleut sur Ankara Traduit du persan par Hamid Saba et Thierry Fournier Aux Editions L’Harmattan En présence de Hamid Golami Saba Conférence en persan Possibilité de traduction en français….ادامه “Evénement” »
-
ماهی سفید و شطرنج
بیشتر بخوانید: ماهی سفید و شطرنجمن ماجرای قادر را زمانی شنیدم که حکومت اسلامی به نسلکشی مشغول بود؛ شب و روز اعدام میکرد و زندانها را از آزادیحواهان، اندیشه ورزان و دگر اندیشان می انباشت؛ زمانی که به خاطر «صدور اسلام- شیعه» و «تثبیت نظام نکبت ملاها» جوانان، نوجوانان و حتا بچّهها را با کلید بهشت، به میدان مین و…ادامه “ماهی سفید و شطرنج” »
-
حکمت، مذهب مختار
بیشتر بخوانید: حکمت، مذهب مختارجان و جسم……………. نیاز به یاد آوری نیست و بی تردید خوانندگان می دانند که بزرگان ما و به اصطلاح « قُدَما» به فلسفه «حکمت» میگفته اند و مراد عبید زاکانی از «مذهب » دراینجا رفتار، مسلک؛ مشرب، روش و آئین است و ربطی به دین ندارد. بنا براین «مذهب مختار» به معنای آئین آزاد،…ادامه “حکمت، مذهب مختار” »
-
تداعی
بیشتر بخوانید: تداعیتا آنجا که به یاد دارم، در جوانی خوش بین بودم؛ دوستان زیادی داشتم و زندگی اگرچه چندان ساده نبود، ولی مانند جویباری زمزمه کنان، به شادمانی و سرخوشی میگذشت. در میان سالی، به اجبار جلای وطن کردم و در تبعید به سنگلاخ افتادم، به مرور زمان واقع بین شدم و کام ناکام با دنیا…ادامه “تداعی” »
-
ماه، آیتِ شب و محوِ آن
بیشتر بخوانید: ماه، آیتِ شب و محوِ آنسالها پیش، ( 1347 خورشیدی) به جرم تمرد و فرار از خدمت در بازداشگاه پایگاه یکم مستقل شکاری زندانی بودم، معاون فرماندۀ پایگاه تمام زندانیهای تنبیهی و انضباطی را بخشیده بود و از آنجا که دادگاه نظامی برای من قرار بازداشت صادر کرده بود، عفو و بخشش جناب سرهنگ شامل حالام نشده بود ودر انفرادی…ادامه “ماه، آیتِ شب و محوِ آن” »
-
نو روز
بیشتر بخوانید: نو روزعزیزی در آن سر دنیا، نزدیک قطب شمال زندگی میکرد و در پایان هر سال به مناسبت نوروز چند کلمهای مهرآمیز مینوشت و هرگز از این کلیشه نیز چشم نمی پوشید: «بهاران خجسته باد!!» سالها آمدند و گذشتند و آن بهار خجسته از راه نرسید. باری از این تکرار ملالآور خسته شدم و سرانجام بهاختصار…ادامه “نو روز” »
-
مرغ انجیر خوار
بیشتر بخوانید: مرغ انجیر خوارفصلی از «چکمۀ گاری» پساز مهاجرت دورۀ تازهای در زندگی خانوادۀ ما آغاز شد: مادرم خانه، کاشانه، دوستان، آشنایان، مُردهها و هویّتاش را در قلعة گالپاها جا گذاشته بود و دور از یار و دیار سرگشته، سراسیمه و مدام مضطرب بود و در هیچجائی آرام و قرار نمیگرفت. فاطمة زهرا با لهجۀ غلیظ مردم خراسان…ادامه “مرغ انجیر خوار” »
-
ناقوسها برای که به صدا در میآیند
بیشتر بخوانید: ناقوسها برای که به صدا در میآیند… ارنست همینگوی نویسندۀ شهیر آمریکائی، عنوان رمان «ناقوسها برای چه کسی به صدا درمیآیند» را از شعر جان دون John Donne» » شاعر و حکیم الهیات انگلیسی، شخصیّت برجستة ادبی قرن هفدهم میلادی، به عاریت گرفته است: «مرگ هر انسان جانام را میکاهد؛ چرا که من با تمامی بشریت در هم آمیختهام و بدین…ادامه “ناقوسها برای که به صدا در میآیند” »
-
سر آوردن و سر بردن
بیشتر بخوانید: سر آوردن و سر بردناگر چه من بارها اینجا و آنجا، از این و آن شنیده بودم: «چته؟ مگه سر آوردی؟» یا «یواشتر، مگه سر می بری؟» و یا «به طرف گفتند برو کلاه بیار، رفت سر آورد»، ولی تا مدتها، تا زمانی که با تاریخ این دیار آشنا نشدم، نمیدانستم «سر بردن و سر آوردن» نزد مردم به…ادامه “سر آوردن و سر بردن” »
-
جالیزبان، کولیها و آزادی
بیشتر بخوانید: جالیزبان، کولیها و آزادی… انتظار در قفس آهنی و چشم به راهی مسافر ملال انگیز و کسالت بار بود و من به همین دلیل هرگز در فرودگاهها نمیماندم و رانندگی در راه بندانهای جهنمی پاریس را به انتظار و دلشوره ترجیح میدادم. گاهی انتظار در فرودگاهها به دو ساعت حتا به سه ساعت واندی میرسید و زمان مانند…ادامه “جالیزبان، کولیها و آزادی” »
-
شیطان فرشتۀ سرکش و نا فرمان
بیشتر بخوانید: شیطان فرشتۀ سرکش و نا فرمانشیطان در زیان عبری یعنی «دشمن» و در زبان عربی به معنایِ «گمراه»، «دور» و گاهی «پلید» آمدهاست. در قرآن، شیطان ابلیس هم نامیده میشود؛ قرآن او را در یک جا جن و در جای دیگر فرشته نامیدهاست. به گفته قرآن، بعد از خلق آدم توسط الله، شیطان حاضر نشد به او سجده کند و…ادامه “شیطان فرشتۀ سرکش و نا فرمان” »
-
سنگِ مَحَک
بیشتر بخوانید: سنگِ مَحَکدیروز «زیدی» که در آغاز مرا «جناب دولتآبادی» خطاب کرده بود، در پایان مباحثۀ کوتاه به این نتیجه رسید که من « خود فروخته» ام. وقتی از او پرسیدم: «به چه کسی خودم را فروخته ام، چرا بدون مدرک اتهام میزند و اگر عذر نخواهد از او شکایت خواهم کرد» در جواب نوشت «…تو مزدور…ادامه “سنگِ مَحَک” »
-
نامه به بطحا
بیشتر بخوانید: نامه به بطحابزرگوار اگر مردم ایران را هربار یک کاسه نمیکردی و با یک چوب نمی راندی، اگر با اینهمه خوشیفتگی و خودباوری بر مسند قضاوت نمینشستی و از بالادر بارۀ مردم ما حکم صادر نمیکردی، ضرورت تکرار بدیهیات و توضیح واضخات پیش نمیآمد و من این نامه را به بطحا نمینوشتم. بزرگوار، آن انسان زیبایِ افسانهای…ادامه “نامه به بطحا” »
-
بخش و شیر پیر سنگلج
بیشتر بخوانید: بخش و شیر پیر سنگلجسالها پیش، مردم ولایت ما از واژۀ «بخش» به جای هدیه استفاده میکردند، گیرم فقط در مورد هدیهای که «خدا» به بندهای اهدا کرده و بخشیده بود؛ «هدیۀ الهی». همولایتی ها مانند بسیاری از مردم دنیا، لطف و عنایت طبیعت، یا بی رحمی و قساوت آن را به حساب خدا میگذاشتند و اینهمه را از…ادامه “بخش و شیر پیر سنگلج” »
-
خشت خام و آینه
بیشتر بخوانید: خشت خام و آینهبیشک شما نیز مانند اینجانب بارها این سخن را شنیدهاید: «آنچه در آینه جوان بیند/ پیر در خشت خام آن بیند». بنا براین ادعا انسان تا روزگار پر فرار و نشیبی را از سر نگذراند و تا به پیری نرسد، همه چیز را درخشت خام به روشنی نمیبیند. اگر چه این سخن دربارۀ همۀ پیران…ادامه “خشت خام و آینه” »
-
نگاهی گذرا بر زندگی، کار و آثار حسین دولت آبادی
بیشتر بخوانید: نگاهی گذرا بر زندگی، کار و آثار حسین دولت آبادیگفتگویی کوتاه با حمید غلامی صبا، به مناسبت ترجمۀ فرانسوی رمان «در آنکارا می بارد». دراین مصاحبه نویسنده به چند پرسش «صبا»، یکی از مترجم های این کتاب پاسخ می دهد.
-
مرد مُرده راه می رود
بیشتر بخوانید: مرد مُرده راه می رود… بنا به اسناد رسمی کشور من ده سال پیش از این دنیا رفتهام و ادارۀ ثبت اسناد و احوال شناسنامهام را باطل کرده است. از تو چه پنهان، من این خیر شعفانگیز را ده سال پیش از راه دور شنیدم؛ مدتی نگاهام به راه رفت و به جائی ناپیدا خیره ماندم. شگفتا، من مدتیاست…ادامه “مرد مُرده راه می رود” »
-
کاربافک
بیشتر بخوانید: کاربافکفصلی از « خون اژدها» تا مدتها یادگاریِ بیبی عاتکه را همه جا، حتا به دارالمجانین و دادگاه با خودم میبردم و در پناه «کتابِآسمانی» سنگر میگرفتم. من اگر چه از دوران نوجوانی از آسمان بریده بودم، ولی در آنهمه سال، قرآن را مانند بسیاری از شعرهای مولوی، حافظ، خیام و فروغ سوره به سوره…ادامه “کاربافک” »
-
زبان مادری
بیشتر بخوانید: زبان مادریاگر اشتباه نکنم، پارسال مطلبی دربارۀ دوری از زبان مادری و از مردم و میهن و از نگرانیها و دغدغههایم نوشته بودم و اشاره کرده بودم به نویسندههائی که به ناچار یا به اختیار دور از مردم، در مهاجرت یا تیعید زندگی میکنند، به اصطلاح بازاریها «از کیسه میخورند» و اگر از زبان فارسی با…ادامه “زبان مادری” »
-
میرزا بنویس بد خط
بیشتر بخوانید: میرزا بنویس بد خط… تا آن جا که بهیاد دارم، در ولایت ما میرزا بنویسی بود که برای همولایتیهای بی سواد و زنهائی که شوهر آنها به سفر راه دور رفته بود، نامه مینوشت. (چند صباحی این مهم به من واگذار شده بود) باری، دستخط میرزاسن خرچنگ قورباغه و ناخوانا بود؛ اهالی با او شوحی میکردند و میگفتند…ادامه “میرزا بنویس بد خط” »
-
در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
بیشتر بخوانید: در آنکارا باران می بارد- چاپ سومبخشی از رمان «در آنکارا باران می بارد» روزی که قاصدک از استانبول برگشت و خبر آورد، با خودم گفتم تمام شد، همه چیز به آخر رسید. آخرین امیدم، تنها رشتهای که هنوز مرا به زندگی پیوند میزد، بریده بود و من احساس میکردم مانند قاصدکی در خلاء سرگردان ماندهام و سردر گم، دور خودم میچرخم. گيج و منگ شده بودم، سرگشته و بی خود، در کوچه پس کوچههای آنکارا پرسه میزدم و هر بارکه باران تند تر…ادامه “در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم” »