-
فراری
بیشتر بخوانید: فراریدر آن ولایتی که من به دنیا آمدم و بزرگ شدم، به مردمی که تا بیکار میشدند و تا دستشان از کار میافتاد، دهانشان از کار میافتاد، میگفتند: «دست بهدهان». رعیت، مزدورها، فعلهها، در یک کلام کارگرها از این قماش بودند من از دوران جرهگی با این مفهوم و با معنایِ کار و رابطۀ آن…ادامه “فراری” »
-
زخمهای کهنه، ماتم هزار ساله
بیشتر بخوانید: زخمهای کهنه، ماتم هزار ساله… بیماری دراز به دراز روی تخت بیمارستان افتاده بود؛ ملحفهای سفید ( ملافه ای سفید) صورت و سرتا پای او را پوشانده بود و هیچ عضوی از بدناش پیدا نبود. پزشکها، پرستارها، خویشان، دوستان، عزیزان و فرزندان بیمار گرد او به تماشا ایستاده بودند و به دلسوزی و غمخواری، به پچپچه با هم حرف…ادامه “زخمهای کهنه، ماتم هزار ساله” »
-
در معنای «زن، زندگی، آزادی»
بیشتر بخوانید: در معنای «زن، زندگی، آزادی»شهاب برهان، مصاحبه با «نگاه» سئوال اول: برای شروع این گفتوگو، خوب است در ابتدا نظر شما دربارهی خیزش شکوهمند جاری، که به ویژه زنان و دختران جوان در آن نقش برجستهای دارند، را جویا شویم. این خیزش را چگونه میبینید؟ مهمترین و برجستهترین مُختصات آن از نظر شما چیست؟ شهاب برهان: جنبش جاری که…ادامه “در معنای «زن، زندگی، آزادی»” »
-
مزاح با مرگ
بیشتر بخوانید: مزاح با مرگ… از ده پائین آمدهام، از مهمانی برگشته ام، شب سرد زمستانی خاموشاست، همسر و فرزندم، کنار بخاری، با آسودگی خوابیدهاند و من در این فکر و خیالام تا شاید بتوانم چند سطری در بارة «ملا مصطفی» بنویسم. در ده پائین با کنایه و اشاره به «ملا مصطفی بارزانی» به او لقب «ملا مصطفی!!» داده…ادامه “مزاح با مرگ” »
-
سنگ انداز خیابان آیزنهاور
بیشتر بخوانید: سنگ انداز خیابان آیزنهاورنفرت از حکومت اسلامی و آخوندها باعث این توهم شده است که گویا پیش از حملۀ اعراب به ایران و شکست یزگرد سوم، مردم ما زیر سایۀ شاهنشاهان هخامشی، اشکانی، ساسانی و دین زردشتی، در بهشت برین زندگی میکردهاند. اگر از مردم ساده لوح و کسانیکه با تاریخ بیگانه اند، بگذریم، شماری قلم به مزد…ادامه “سنگ انداز خیابان آیزنهاور” »
-
ناقوس، تورات و بیرقها
بیشتر بخوانید: ناقوس، تورات و بیرقهادر میامۀ روز به آشپزخانه رفته بودم تا یک استکان چای سبز دم کنم، دراین فاصله، قسمتی از برنامۀ تلویزیون را سرپائی دیدم. گزارشی مصور بود از مراحل مختلف قالبگیری، ریختهگری، حکاکی یک ناقوس کلیسا. کشیشی با لباس سفید فاخر و صلیبی در دست، کنار کورۀ ریختهگری ایستاده بود، خودش را آرام آرام تکان میداد…ادامه “ناقوس، تورات و بیرقها” »
-
ميدان عدام
بیشتر بخوانید: ميدان عدامفصلی ار جلد اول «گُدار» خورشيد آرام آرام بر كاكل تپة بلند مينشست و مادرم در غروب زندان، از جادة شني پائين ميرفت و خيالم را با خودش ميبرد. مادرم پس از چند سال به ديدارم آمده بود و خودش را سرزنش ميكرد. پيشانيام را به ديوارة سيمي بازداشتگاه قصر فيروزه چسبانده بودم و از…ادامه “ميدان عدام” »
-
ميدان عدام
بیشتر بخوانید: ميدان عدامفصلی ازجلد اول « گُدار» خورشيد آرام آرام بر كاكل تپة بلند مينشست و مادرم در غروب زندان، از جادة شني پائين ميرفت و خيالم را با خودش ميبرد. مادرم پس از چند سال به ديدارم آمده بود و خودش را سرزنش ميكرد. پيشانيام را به ديوارة سيمي بازداشتگاه قصر فيروزه چسبانده بودم و از گوشة…ادامه “ميدان عدام ” »
-
تیمورِ لنگ و بیوکآنا
بیشتر بخوانید: تیمورِ لنگ و بیوکآناناتورِکارخانه لولة سازی اگر چه بهبود نیافته بود، ولی او را با یک کیسه قرص و شربت، از بیمارستان مرخص کرده بودند تا در آن بالاخانة کاهگلی، شب و روز از درد مینالید؛ به مرور کسر میکرد و سرانجام شبی از شبها خاموش میشد. حیدر زمینگیر و منزوی شده بود و با اینهمه، گاهی که…ادامه “تیمورِ لنگ و بیوکآنا” »
-
سالگرد… یادداشت ها
بیشتر بخوانید: سالگرد… یادداشت هاسی و هشت سال پیش در چنین روزی، (24 سپتامبر 1984 ) از فرودگاه استانبول به مقصد پاریس پرواز کردم. در سالن انتظار فرودگاه، جوانکی شیک پوش، به زبان انگلیسی شکسته، بسته پرسید: « شما به کجا می روید؟» و من که بیشتر از او به انگلیسی تسلط نداشتم، به اختصار عرض کردم: «می روم…ادامه “سالگرد… یادداشت ها” »
-
کاج پیر، میرزا و زاغچه ها
بیشتر بخوانید: کاج پیر، میرزا و زاغچه ها«یاداشت ها» هرسال، آخر پائیز زاغچههای آشنای من میآمدند و روی شاخه های این کاج پیر پای پنجره مینشستند، مدتی به بازیگوشی جست و خیز میکردند؛ لای شاخ و برگها پر پر می زدند و هر از گاهی از پنجره به اتاقام سرک میکشیدند و به زبان پرندهها میپرسیدند: « تو هنوز می نویسی میرزا؟…ادامه “کاج پیر، میرزا و زاغچه ها” »
-
یاداشت ها…شکم گرسنه
بیشتر بخوانید: یاداشت ها…شکم گرسنهشکم گرسنه ایمان ندارد دیروز غروب دو مرد شندری پندری بی خانمان را دیدم که در پیاده رو، کنار بولوار «سن میشل» پاریس، در سرمای استخوانسوز روی تشک مچاله شده و چرکی پریج کرده بودند و آهسته با هم حرف می زدند. یک دم پاسست کردم و عکسی از خرت و پرت های مختصر آنها…ادامه “یاداشت ها…شکم گرسنه” »
-
یادداشتها…درد آشنا
بیشتر بخوانید: یادداشتها…درد آشنادرد آشنا اگر اشتباه نکنم ماکسیم گورکی در جائی به نویسندگان جوان گفته است: «یک انسان بد از یک کتاب خوب بهتر است». نقل به معنی.این نویسندۀ بزرگ روس به انسان و انسانیّت باور داشت و رگههای انسانی و انسانیّت را حتا در وجود «واسکا سرخه»، باجخور شریر فاحشه خانه پیدا میکرد. غرض، من این…ادامه “یادداشتها…درد آشنا” »
-
جنبش در خطر است.
بیشتر بخوانید: جنبش در خطر است.سلسله قیام های پس از خیزش ۸۸ در ایران را جنبش های افقی، بی مرکز، بی سر و بی رهبری خصلت بندی می کنند. گرایشاتی “روشنفکری” این خصال را نقاط قوت و امتیاز و نشانه های بلوغ به حساب می آورند و آن را به عنوان عبور از سازماندهی سلسله مراتبی، رد فرماندهی از بالا…ادامه “جنبش در خطر است.” »
-
Marie de Mazdala
بیشتر بخوانید: Marie de MazdalaVous pouvez vous procurer ce livre directement sur le site de l’Harmattan en cliquant ici Ce roman est le cri de liberté d’une femme et, à travers elle, de toute une génération sacrifiée à la suite de la Révolution islamique de 1979 en Iran. Par ses évocations de différents milieux sociaux traversés par son héroïne,…ادامه “Marie de Mazdala” »
-
نعش کش انقلاب
بیشتر بخوانید: نعش کش انقلابفصلی از جلد سوم « گُدار» در مملكت گل و بلبل ما ورق بر گشته بود و آدم ها جا و مقامی فراخور قد و بالا، نرمش کمر، بند و بست ها و پشتک و وارو زدن ها و کوتاه و بلندی «سََغّل ها» پيدا کرده بودند. «مکتبی بودن» شيوه و رسم روزگار شده بود و «انقلابی بودن!» خصلتی بود که جماعتی از شکم مادرشان آورده بودند و با اين «نشان» روی خشت افتاده بودند. من که هرگز به «مکتب!» نرفته بودم،…ادامه “نعش کش انقلاب” »
-
سه رکن اساسی مبارزه زنان برای رهائی
بیشتر بخوانید: سه رکن اساسی مبارزه زنان برای رهائیمرد سالاری آیا به ضرر مردان است؟! (1) گفته می شود: « زنان فقط با دستگاه حاکمه روبرو نیستند، بلکه نظام پاتریارکی ( پدر سالاری) حاکم، مردان را به استیلا جوئی بر زنان تشویق و وادار میکند. این روابط که مردان را بر زنان مسلط میکند، به ضرر اکثریت مردان جامعه است زیرا کلیت…ادامه “سه رکن اساسی مبارزه زنان برای رهائی” »
-
رنگها
بیشتر بخوانید: رنگهااشاره در این سالهای برق و باد، سالیانِ تولید و مصرفِ برقآسا، عدهای از اندیشهوران ایرانی از نارساییهای زبان فارسی مینویسند و دغدغهی گسترش و گشایشی در آن دارند. جد و جهد درازآهنگ و عاشقانهای در این امر داشته و نتایجی نیز گرفتهاند؛ خیرش به زیستجهانِ ایرانی رسیده و غبارش بر چهره و موی آنان…ادامه “رنگها” »
-
دین، دولت، لائیسیته، سکولاریزاسیون
بیشتر بخوانید: دین، دولت، لائیسیته، سکولاریزاسیوندر ایران، جدائی دین از دولت، پانسمانی است که عفونت را می پوشاند یکی از عرصههای استراتژیک در فردای جمهوری اسلامی، تکلیف دین و نهادهای دینی است، چرا که بعد از جمهوری اسلامی، موقعیت مذهب شیعه و نهادهای اسلامی، چه بخواهیم و چه نه، بازگشت به وضعیت پیش از انقلاب نخواهد بود. ما باید برای…ادامه “دین، دولت، لائیسیته، سکولاریزاسیون” »
-
همخانهیِ اُروس
بیشتر بخوانید: همخانهیِ اُروسفصلی از « چکمه ی گاری» در مهرآباد، نزد همولایتیها، به جرّهای محجوب و مأخود به حیا شهره شده بودم؛ اعتماد بنفس نداشتم، در میان مردم شهر وانمیگشتم، با تلنگری دستپاچه و سراسیمه میشدم؛ از همه خجالت میکشیدم؛ از مردم میگریختم و تا آنجا که ممکن بود با زنها رو به رو نمیشدم. کسی چه…ادامه “همخانهیِ اُروس” »
-
شبِ هول
بیشتر بخوانید: شبِ هولفصلی از رمانِ «اَُلنگ» فرّاش مدرسه چند بار از جلو خانة خالو خداداد میگذرد؛ هربار به در حیاط نزدیک میشود؛ یکدم مردّد پا به پا میمالد و باز راه میافتد. بار آخر نگاهی به دریچة گردِ بالاخانة همسایه میاندازد؛ کوبة در را کورمال کورمال پیدا میکند، دیوانه وار در میزند و منتظر و گوش بهزنگ…ادامه “شبِ هول” »
-
هنرمند/ روشنفکر
بیشتر بخوانید: هنرمند/ روشنفکربه یاد هنرمندان و انسانهای آزادیخواه در بند: جعفر پناهی، محمدرسول اف و … زمستان میگذرد، رو سیاهی به ذغال می ماند. جانم که تو باشی، این گفتهها بی تردید توضیح واضحات و تکرار مکررّات است، با اینهمه دوباره به اختصار به آن اشاره میکنم: ارزش آثار هنرمند، در این جا: «نویسنده»، اعتبار، شهرت و…ادامه “هنرمند/ روشنفکر” »
-
عشق به زور و مهر به چُنبه
بیشتر بخوانید: عشق به زور و مهر به چُنبهمردم ما قرنها و قرنها زیسته اند، از مصیبتها، فاجعهها و رنجها و شادیها گذر کردهاند، تجربهها اندوختهاند و در گذر زمان و زمانه فرهنگها و هنرها آفریدهاند. در این میان، فرهنگ شفاهی، فرهنگ توده ها، قرنها سینه به سینه نقل شده و تا به امروز برای ما به یادگار ماندهاست. فرهنگ توده ها غنی،…ادامه “عشق به زور و مهر به چُنبه” »
-
در ترجمه ناپذیری شعر
بیشتر بخوانید: در ترجمه ناپذیری شعردر فرهنگ خودمان، نخستین کسی که مدّعی است ترجمة شعر محال است، جاحظ (متوفای ۲۵۵) است. وی در کتاب الحیوان میگوید: «والشعرََُ لایُستطاعُ اَن یُتَرجَمَ و لایَجُوزُ عَلَیهِ النَقل. وَ مَتی حُوِّلَ تَقَطَّعَ نَظمُهُ و بَطََلَ وَزنُهُ وَ ذَهَبَ حُسنُهُ وَ سَقَطَ مَوضِعُ التَّعَجُّبِ مِنه وَ صارَ کَالکَلامِ المَنثورِ. والکلامُ المنثورُ المُبتَدأُ علی ذلکَ اَحسَنُ…ادامه “در ترجمه ناپذیری شعر” »
-
نمایش روی بام
بیشتر بخوانید: نمایش روی بامبیسبب نبوده و نیست که در همه جای دنیا از زبان مادری نام می برند و نامی از پدر نمیبرند. اگر اشتباه نکنم نه یا ده ساله بودم که هنگام تماشای مرافعۀ زنهایِ همسایه اصطلاح «کم و کسر دادن» را از زبان مادرم شنیدم و در آخر معرکه به معنای آن پیبردم. درحاشیة کویر، در ولایت…ادامه “نمایش روی بام” »
-
جاسوسِ کوچهیِ هامو hameau (1)
بیشتر بخوانید: جاسوسِ کوچهیِ هامو hameau (1)در این گوشة دنیا، در میان مردم بیگانه، به تجربه دریافتهام که هربار به معنای واژهای در موقعیت و در وضعیّت خاصی پیبرده ام، هرگز آن را فراموش نکردهام، مانند: « espion» (2) که گوئی با داغ و درفش توی مخ ام حک شدهاست. تا آنجا که به یاد دارم، این کلمه را سال هزار…ادامه “جاسوسِ کوچهیِ هامو hameau (1)” »
-
موسمِ بادِ منجيل
بیشتر بخوانید: موسمِ بادِ منجيلماه پنهان بود و باد در رواق مقبرة مخروبه زوزه میکشيد. زمين تب داشت و زير پايم می لرزيد و چراغی در عمق خاطرم تاب میخورد. صداهاي مبهم به مرور دگرگون میشدند و با گلة اسبهای وحشی میرفتند. ابرهای تيره بر سينة آسمان می دويدند و ماه نرم نرمک از پشت پارههای ابر…ادامه “موسمِ بادِ منجيل” »
-
عطار و شعر عرفانی
بیشتر بخوانید: عطار و شعر عرفانیمحمدرضا شفیعی کدکنی زندگی عطار در میان بزرگان شعر عرفانی فارسی، زندگی هیچ شاعری به اندازه زندگی عطار در ابر ابهام نهفته نمانده است. اطلاعات ما در باب مولانا صدبرابر چیزی است که در باب عطار میدانیم. حتا آگاهی ما در باره سنایی، که یک قرن قبل از عطار میزیسته، بسی بیشتر از آن…ادامه “عطار و شعر عرفانی” »
-
درباره ی مارکس و مارکسیسم
بیشتر بخوانید: درباره ی مارکس و مارکسیسم• طبق نظر مارکس معنای دیگر رشد سرمایه داری متلاشی کردن دنیا است. سرمایه داری آن چیزی را که از آن نیرو میگیرد میبلعد: نخست ساختارهای خانوادگی سپس محیط زیست… طی نیم قرن پیش سرمایه داری قوائد اخلاقی و تعاونی همزیستی اجتماعی را از محتوا خالی کرده است. … ………………………………………. گفتگوی مجله ی آلمانی «فلسفه»…ادامه “درباره ی مارکس و مارکسیسم” »
-
آسیب شناسی نسل خردگریز
بیشتر بخوانید: آسیب شناسی نسل خردگریزشعر جدولی محمدرضا شفیعی کدکنی نمیدانم شما هيچگاه جدول كلمات متقاطع روزنامهها را حل كردهايد؟ كمترکسیاست كه دست كم یکیدوبار به اين كار نپرداخته باشد. در اين جدولها، كه انواع و اقسام دارد، شما بدون اينكه بدانيد در “خط عمودی” چه كلماتی در شرف شکلگیری است، مشغول پر كردن “خط افقی” هستيد و ناگهان متوجه…ادامه “آسیب شناسی نسل خردگریز” »
-
جنازة مسیو ژانتی در ساحل آشنا
بیشتر بخوانید: جنازة مسیو ژانتی در ساحل آشنازودتر از هر روز بیدار شده بودم، در هوای گرگ و میش سحر، به کاج پیر پشت پنجره نگاه میکردم و مثل هربار تتمة رویای شبانه را به یاد نمیآوردم. راستی چرا پس از سالها دریا و کارفرمای فرانسویام را به خوابام دیده بودم؟ چرا مسیو ژانتی؟ ا غراق نخواهد بود اگر بنویسم من عمری…ادامه “جنازة مسیو ژانتی در ساحل آشنا” »
-
چگونگی « نقد شعر » در ایران
بیشتر بخوانید: چگونگی « نقد شعر » در ایرانزنده یاد « احسان طبری » طی سالهای اخیر درباره ی شعر و نقد شعر کهن و شعر امروزی در کشور ما کتب و رسالات فراوانی نوشته شده است. یکی از جالب ترین کتب در این میانه صور خیال در شعر فارسی از شفیعی کدکنی است. در کتاب ذکر شده ابتدا این صور خیال مورد…ادامه “چگونگی « نقد شعر » در ایران” »
-
پسر ِهفتمِ مادرِ ما
بیشتر بخوانید: پسر ِهفتمِ مادرِ ماحاجی ریزه درچند سالة اخیر با توجه به امکانات و تسهیلات دنیای مجازی وجیزههائی محض تغییر ذائقه در صفحة فیسبوک نوشتهام. این نوشتههای کوتاه اگر چه تا داستان و قصه فرسنگها فاصله دارند و آن کمبود را جبران نمیکنند، ولی تسلی خاطرند و از این گذشته، اثر و رد پائی به جا میگذارند تا موضوع،…ادامه “پسر ِهفتمِ مادرِ ما” »
-
بیگانگی، پیریِ تلخ، پایان
بیشتر بخوانید: بیگانگی، پیریِ تلخ، پایانبیگانگی نزدیک به سی و شش سال پیش از حومة شهر لیون به تصادف بهحومة پاریس آمدم و از آن زمان همراه خانوادهام در این شهر زندگی میکنم؛ فرزندان ما در این شهر تحصیل کردند، در این شهر قد کشیدند، پر آزاد شدند و از آشیانه رفتند. آناهیتا نفر آخر بود. آناهیتا گربهاش را برای…ادامه “بیگانگی، پیریِ تلخ، پایان” »
-
مهر پرستی
بیشتر بخوانید: مهر پرستیبرخی بررسی ها درباره جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران مهرپرستی احسان طبری چو ذره گر چه حقیرم، ببین به دولت عشق/ که در هوای رُخَت چون به مهر پیوستم «حافظ» یکی از کیش های کهن ایرانی که زمانی جهان گیر شد مهر پرستی یا میترائیسم است. چنان که طی این بررسی خواهیم…ادامه “مهر پرستی” »
-
ریشه در باد
بیشتر بخوانید: ریشه در بادفصلی از « چکمه ی گاری» مادرم از ولایتاش آواره شده بود؛ این تحقیر، خواری و خفّت را بر نمیتابید؛ دم به دم بغض میکرد و در انتظار وانت باری، خاموش اشک میریخت. کربلائی عبدالرسول که اینهمه را پیشبینی کرده و حدس زده بود، دور از چشم مردم و بیسر و صدا از قلعه رفته…ادامه “ریشه در باد” »
-
طرز نگاه مرغ از آينة قفس
بیشتر بخوانید: طرز نگاه مرغ از آينة قفسکدام روز بود که در دو بازوی من دو کبوتر مرد در جمجمهام عقابی به ابر مبدل شد و در حنجرهام صدای زیباترین مرغ جهان یخ بست. «کمال رفعت صفائی» گذر از دنیای کمال، گذر از آتش و الماس و اندوه است. زمانی که چون شعلة آتش در باد میرقصید و مانند تیغۀ الماس سنگ خارا را میبرید…ادامه “طرز نگاه مرغ از آينة قفس” »
-
تداعی، منزل آخر
بیشتر بخوانید: تداعی، منزل آخرتداعی دیروز هوا آفتابی، گرم و تابستانی بود، از این رو، نزدیک غروب که سایة درختها و درختچهها بلندتر شده بود و هر از گاهی نسیمی می وزید، مثل هر روز از پشت میزم برخاستم و کنار به کنار همسفرم راه افتادم. پیاده روی بهانهای است تا روزها مدتی در راههایِ شناخته شده و مسیرهای…ادامه “تداعی، منزل آخر” »
-
آسمان، آفتاب و آینه
بیشتر بخوانید: آسمان، آفتاب و آینهفصلی از رمان «زندان سکندر» تبعید اگر چه دیوار و حصاری مرئی نداشت ولی از انفرادی زندان تنگتر بود و زمان در این گوشة دنیا مفهوم تازهای می یافت. در آن سالها هر روز و از هر پنجره ایکه به میهنام نگاه میکردم به جز تباهی، فاجعه، ظلم، درد و رنج چیزی نمیدیدم. انحطاط، مردم…ادامه “آسمان، آفتاب و آینه” »
-
دورانِ خوابگردی (1)
بیشتر بخوانید: دورانِ خوابگردی (1)صفی برزخ چند روز مانده به نوروز از دنیا رفته بود؛ خبر مرگ او دیر به سوسنآب رسیده بود؛ مراسم خاکسپاری، مجلس ختم برگزار شده بود؛ آه و نالهها، شیون و زاریها فروکش کرده بود؛ گیرم همسر و دخترهای برزخ هنوز سیاه میپوشیدند و در اتاق طبقة همکف خانه، از همولایتیهائی که مثل ما با…ادامه “دورانِ خوابگردی (1)” »