Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

دسته: دسته‌ بندی نشده

مرگ در آشیانة عقاب

Posted on 11 دسامبر 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

نریمان پازندی را من کشتم، گیرم قتل او را هرگز گردن نگرفتم. من که با ساده دلی و سادگی، به نیّت جدائی دوستانه و بدرود با نریمان به آشیانة عقاب رفته بودم، با مردی رو به رو شدم که شباهتی به او نداشت، مردی‌‌‌ که مسخ شده بود، مردی که «ترک شیرازی‌‌اش» را برای حریف…

ادامه “مرگ در آشیانة عقاب” »

دسته‌ بندی نشده

منزل هفتم

Posted on 30 نوامبر 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

صحرا روی سکّو ايستاده است و به رفتن قطار نگاه می کند. قطار آرام آرام از  ايستـگاه راه آهن دور می شود و صدای تلق تلق چرخ های لوکوموتيو تا مدّت ها از راه دور به گوش می رسد. تنهائی و زوزة دلخـراش قطـاری که دور می شود. دور و دورتر! صـحرا در آن گوشـة دور افتـادة دنيـا تنها…

ادامه “منزل هفتم” »

دسته‌ بندی نشده

درياي ديوانه!

Posted on 27 اکتبر 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

دريا، سهمگين دريائي كه شباهنگام از آن آتش برمي‌جهد! جمال ميرزا سفرنامه ‌اش را با صداي گرم وگيرائي مي خواند و من چشم‌ هايم را مي بستم ولنجي را در نظر مي‌آوردم كه بر گردة امواج مرده مي‌لغزيد وآرام‌ آرام از بندر دورمي ‌شد وما را با خودش مي برد. من و جمال در كنار هم روي عرشة لنج لميده بوديم، تن به نسيم خنك شبانة دريا سپرده بوديم و از آينده حرف مي‌زديم، آينده! جاشوئي در تاريكي نشسته بود، سيگار مي‌ كشيد و…

ادامه “درياي ديوانه!” »

دسته‌ بندی نشده

رازِ جریدۀ النهار

Posted on 2 اکتبر 201621 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
رازِ جریدۀ النهار

پاره ای از « خون اژدها» گر  تن بدهی، دل ندهی کار خراب است/ چون خوردن نوشابه که در جام شراب است نامه با این شعر آغاز شده بود و امضاء نداشت. با این وجود من از آن واژه‌های آشنا و تکراری فهمیدم که نریمان خطاب به ترک شیرازی‌‌اش نوشته بود و به او توصیة…

ادامه “رازِ جریدۀ النهار” »

دسته‌ بندی نشده

زورق ادبیات در آبهای دور ׃شادی سابجی گفت و گو با حسین دولت آبادی نویسنده

Posted on 21 سپتامبر 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

 

دسته‌ بندی نشده

وادیِ ملخ

Posted on 20 سپتامبر 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
وادیِ ملخ

  فصل نخست رمان « باد سرخ» قطاری لکنته از خواب صحرا می گذرد. سوت شبانة قطار و صدای تلـق تلـق چرخ های لوکوموتيو در  زوزه های باد مکرّر  می شود.  قطار  مانند  هزارپائی عظيم و مجروح  پيچ و تاب می خورد و آرام آرام از نفس می افتد و در دامنة تپّه از حرکت باز می ماند. خاموشی! صحرا هراسان به هر سو  نگاه می کند. کوپه خالی است،…

ادامه “وادیِ ملخ” »

دسته‌ بندی نشده

دانقر

Posted on 18 سپتامبر 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

  دانقر   « پاره ای از زندان سکندر» آقای فیّاض ما وقتی عصبانی می‌شد سر هنرجوها هوار می‌کشید: «دانقر». چنین کلمه‌ای در‌ زبان ترکی وجود خارجی ندارد. یکبار که فیاض سر دماغ بود معنی دانقر را از او پرسیدیم. گفت: «دانقر هنر آموزی‌ست که بعد از نه سال تعلیم و تربیت، تازه می شود الاغ!»…

ادامه “دانقر” »

دسته‌ بندی نشده

بازیگرانِ نمایشِ بد فرجام

Posted on 1 سپتامبر 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

فصلی از جلد دوم رمان « خونِ اژده»                             سفر چند روزة پاریس مانند خواب پریشانی بود که تنها پاره‌هائی از آن در خاطرم مانده بود. نریمان دو روز پیش از من برگشته بود، ولی بر خلاف قول و قراری که گذاشته بود، به فرودگاه نیامده بود و حتا خیرالله، رانندة شرکت را نیز نفرستاده بود….

ادامه “بازیگرانِ نمایشِ بد فرجام” »

دسته‌ بندی نشده

سال خروس، فصلی از رمانِ « چوبین در»

Posted on 15 جولای 201621 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
سال خروس، فصلی از رمانِ « چوبین در»

  هيچ کسی تا آخر دنيا با خادم سفر نکرد، ربابه را با خودم نبردم و بهترين فرصت های زندگی ام را از کف دادم. از  شهر ابوالفضل  بيهقی  به حجرة  حاج  حاتم  حلوائی  تلفن  زدم  تا  از سالار خبر بگيرم و او را در جريان بگذارم. از بخت بد داورگوشی را بر داشت و  به خشکی  پرسيد: «کجائی؟» جواب ندادم و تا غروب توی شهر پرسه زدم و شب برگشتم. گيرم در سرتاسر راه، داور از گوشه وکنار ذهنم سرک  می کشيد و نگاه پرسای اختر و خيال خوش ربابه با من سفر مـی کردند.  تندر به خاک افتاده بود و من دور از صحنة مبارزه،…

ادامه “سال خروس، فصلی از رمانِ « چوبین در»” »

دسته‌ بندی نشده

سال خروس

Posted on 15 جولای 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

 فصلی از رمانِ « چوبین در» يچ کسی تا آخر دنيا با خادم سفر نکرد، ربابه را با خودم نبردم و بهترين فرصت های زندگی ام را از کف دادم. از  شهر ابوالفضل  بيهقی  به حجرة  حاج  حاتم  حلوائی  تلفن  زدم  تا  از سالار خبر بگيرم و او را در جريان بگذارم. از بخت بد داورگوشی را بر داشت و  به خشکی  پرسيد: «کجائی؟»  جواب ندادم و تا غروب توی شهر پرسه زدم و شب برگشتم. گيرم در سرتاسر راه، داور از گوشه وکنار ذهنم سرک  می کشيد و نگاه پرسای اختر و خيال خوش ربابه با من سفر مـی کردند.  تندر به خاک افتاده…

ادامه “سال خروس” »

دسته‌ بندی نشده

پیشداوری

Posted on 31 می 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
پیشداوری

از دفترچه یادداشت در ایستگاه «گار دو لیون»، چهار جوان سیه چرده، با سر و موی ژولیده، آشفته حال و هراسان، هایهوی کنان، صندوق عقب تاکسی‌ام را باز‌ کردند، دو نفر از سمت چپ و راست سوار شدند و دو نفر دیگر بار و بنه و بقچه‌های رنگارنگ را یکی ‌یکی توی صندوق‌ انداختند. گره بقچه‌…

ادامه “پیشداوری” »

دسته‌ بندی نشده

هم نشین خزر

Posted on 28 می 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
هم نشین خزر

فصلی از « خون اژدها» هستی هر انسانی مانند کائنات مه‌آلود و بی‌انتها است، آدمی هنوز به ‌آن ‌چه‌ که در ژرفاها و در زوایای وجودش نهفته ‌است، آگاهی ندارد. این شناخت در موقعیّت‌های ناگوار و در شرایط و وضعیّت دشوار به مرور زمان کم و بیش حاصل می‌شود. من اگر از آن چهار دیواری…

ادامه “هم نشین خزر” »

دسته‌ بندی نشده

درباره «کبودان» – حسین دولت آبادی

Posted on 17 می 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

کبودان پس از دو سال انتظار در چاپخانه، در اوایل سال ۱۳۵۷، در آن روزهای پر تب و تاب انقلاب بهمن، با‌کتابهائی که سالها در انبار انتشاراتیها و پشت دروازة سانسور مانده بودند، به بازار آمد و در زیر خروارها کتاب «جلد سفید» و دهها روزنامه و مجلة نو بنیاد و و … گم و…

ادامه “درباره «کبودان» – حسین دولت آبادی” »

دسته‌ بندی نشده

منزل يازدهم

Posted on 17 می 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
منزل يازدهم

 کسی در جائی دستگيرة ترمز اضطراری قطار را می‌کشد. سايش گوشخراش چـرخ های لکوموتيـو روی ريل های زنگ زده. قطار با تکان‌‌های شديدی از حرکت می‌ماند.  صحرا به‌ پشت پنجره می‌‌دود. بيرون هوا غبـارآلود و تيـره و تار است. اشبـاحی در غبـار سرخ می‌چرخنـد و قطار با کنـدی حرکـت می‌کنـد و اشبـاح دور و دورتر می‌شـوند. صـدای تلق و تلق چرخ هـای لوکـوموتيـو که به مرور سرعـت می‌گيـرد…

ادامه “منزل يازدهم” »

دسته‌ بندی نشده

درباره «گُدار» حسین دولت آبادی

Posted on 19 آوریل 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
درباره «گُدار» حسین دولت آبادی

            نجمه موسوی پیمبری – نقل از نشریه انترنی عصر نو با خواندن کتابهای دیگر دولت آبادی ( باد سرخ، در آنکارا باران می بارد، ایستگاه باستیل ….) ایده ای که در موقع خواندن رمان سه جلدی گدار در من شکل گرفته بود تأیید شد. احساس می کردم هزاروچهارصد صفحه…

ادامه “درباره «گُدار» حسین دولت آبادی” »

دسته‌ بندی نشده

شب

Posted on 6 آوریل 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
شب

‏نقل از مجموعه داستان «ایستگاه باستیل» … جنازه‌ام بر سر دار تاب می‌خورد، جمجمه‌ام آرام آرام ترک بر ‏می‌دارد و باد در کاسة سرم زوزه می‌کشد، به آخر می‌رسم، انبوه جمعیّت، ‏آن بی شمار دهان‌هائی که به نفرینی ابدی باز مانده‌اند در غباری شنجرفی ‏فرو می‌روند، خرمگسی بال می‌زند و دور سرم می‌چرخد و صدایش…

ادامه “شب” »

دسته‌ بندی نشده

گذر از مهرانشهر

Posted on 18 مارس 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
گذر از مهرانشهر

پاره ای از رمان  « خون اژدها» روزی که ترنج سنگ سفیدی از مهرآباد برگشت تا رانندة نریمان ‏او را با اثاثیه‌اش به خانه‌‌باغِ شهریار می‌برد، یک‌دم در پاگرد راه پلّه ایستاد، ‏چند بار مشت به سینه‌اش کوبید و رو به آسمان نفرینکرد: ‏ ‏« آه زدم خانم، بخدا آهم دامن گیرت می‌شه، الهی‌که آوارة…

ادامه “گذر از مهرانشهر” »

دسته‌ بندی نشده

تُرَنجِ سنگ سفید

Posted on 5 مارس 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

فصلی از رمان « خون اژدها» من به تجربه دریافته بودم ‌‌که اگر به انسان‌هایِ زیر ‌دست‌ مانند ‏ماه منیر و تُرنجِ سنگ سفیدی اعتماد و اطمینان می‌کردی، اگر به‌ حریم ‌و ‏حقوق انسانی ‌‌‌‌‌آن‌ها حرمت می‌گذاشتی، دیر‌یا زود ترس‌شان می‌ریخت‌‌ و در ‏‏‌محیط و فضای امن و خالی از ‌اضطراب و دغدغه، از سنگر…

ادامه “تُرَنجِ سنگ سفید” »

دسته‌ بندی نشده

‎گردنة هزار چم

Posted on 3 فوریه 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
‎گردنة هزار چم

پاره ای از رمان « خون اژدها» باید عمری بر من می‌گذشت تا می‌فهمیدم که مانند لاک پشت با ‏زندان‌ام زاده شده بودم‌ و این زندان، پاره‌ای از هستی و وجودم شده بود، ‏گریز و گزیری نداشتم و آن را همه جا با خودم می‌بردم. با اینهمه تا مدتها ‏نمی‌پذیرفتم، سر بر‌سنگ و سفال می‌کوبیدم…

ادامه “‎گردنة هزار چم” »

دسته‌ بندی نشده

پاره ای از رمان «دارکوب»

Posted on 21 نوامبر 201513 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
پاره ای از رمان «دارکوب»

یک جو جرأت طاهر، یک جو جرأت!‏ باران نرم و سمج پائیزی بر شیشة شکستة پنجره می‌بارید، دخمه ‏مثل یخدانهای قدیمی سرد بود و با اینهمه پیشانی طاهر عرق کرده بود، از ‏ریشه می‌لرزید و به سختی نفس می‌کشید. هراز گاهی دست دراز می‌کرد، ‏تا نزدیک سیمهای برهنة برق، تا نزدیک زبان سرخ مرگ می‌رفت…

ادامه “پاره ای از رمان «دارکوب»” »

دسته‌ بندی نشده

نقد و معرفی کتاب «در آنکارا باران می بارد» – نجمه موسوی پیمبری

Posted on 12 اکتبر 201513 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
نقد و معرفی کتاب «در آنکارا باران می بارد» – نجمه موسوی پیمبری

علاوه بر نثر روان و ادبی و زیبای دولت آبادی در این کتاب، از این که داستان به شکلی خطی پیش نمی رود و خواننده در کوششی مداوم در پی وصل تکه های مختلف این داستان است، جذابیت رمان چندین برابر شده است. زندگی های انسانهایی که در برهه های متفاوتی از زندگی به هم…

ادامه “نقد و معرفی کتاب «در آنکارا باران می بارد» – نجمه موسوی پیمبری” »

دسته‌ بندی نشده

ماه منیر و کلاغ کور

Posted on 9 اکتبر 201530 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
ماه منیر و کلاغ کور

فصلی از رمان «خون اژدها» بیماری ذبیح‌الله سرانجام از پرده بیرون افتاد و همسایه‌ها و حتا ‏بازاریها فهمیدند که آن مرد مؤمن و معتمد مردم عمر زیادی به دنیا ندارد ‏و به تعبیر تاجبانو، آقا بزودی دعوت حق ‌را لبیک می‌گوید و از دار فانی به ‏دیار باقی می‌شتابد. این خبرها، مانند دود از سوراخ…

ادامه “ماه منیر و کلاغ کور” »

دسته‌ بندی نشده, رمان

گفتگوی سعید افشار با حسین دولت آبادی نویسنده تبعیدی مقیم پاریس

Posted on 10 جولای 201513 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

 

دسته‌ بندی نشده

خوانش تاریخ از لابه‌لای ادبیات در رمان «زندان سکندر» ‎

Posted on 8 جولای 201513 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
خوانش تاریخ از لابه‌لای ادبیات در رمان «زندان سکندر» ‎

یادداشت رادیو فرانسه RFI درباره رمان «زندان سکندر»‎   اثر حسین‎ ‎دولت‌آبادی، رمان سه جلدی “زندان سکندر” است ‏که به تازگی از سوی نشر‎ “‎ناکجا” در پاریس منتشر شده است. نویسنده ‏در این اثر قصه زندگی یک خانواده‎ ‎از مشروطه تا سالها بعد از انقلاب ۵۷ را بر بستر ‏وقایع تاریخی روایت کرده است‎ ‎”‎میشل زوفا”،…

ادامه “خوانش تاریخ از لابه‌لای ادبیات در رمان «زندان سکندر» ‎” »

دسته‌ بندی نشده

مهتاب و کاکلِ سپیدِ سهند‏

Posted on 14 آوریل 20157 سپتامبر 2023 By حسین دولت‌آبادی
مهتاب و کاکلِ سپیدِ سهند‏

ادامه “مهتاب و کاکلِ سپیدِ سهند‏” »

دسته‌ بندی نشده

فصلی از رمان « کبودان»‏

Posted on 6 مارس 201513 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
فصلی از رمان « کبودان»‏

لنج ناخدا عبيد مانند لاك پشت پيري كند و تنبل بر سينة دريا ‏مي‌لغزيد و آرام آرام پيش مي رفت. دريا به صافي و زلالي آسمان بود و ‏آفتاب و هوا ملايم بود و رخوت انگيز. تراب كنار جاشويي كه سّكان را ‏چسبيده بود نشسته بود و مي‌خواست او را به حرف بياورد. راهي مي‌جست…

ادامه “فصلی از رمان « کبودان»‏” »

دسته‌ بندی نشده

مهتاب و گل مينا!‏ – فصلی از جلد دوم رمان سه جلدی « گدار»

Posted on 26 نوامبر 201421 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
مهتاب و گل مينا!‏ – فصلی از جلد دوم رمان سه جلدی « گدار»

‏ مهتاب و گل مينا!‏ ديوار بلند مه چشم اندازم را کور کرده بود، شعلة ميرائی در ‏مه شبانه شناور بود و آواز امواج دريای خزر از راه دور به گوش ‏می‌رسيد. دريا در‌خيالم می خروشيد و‌من سر در‌گريبان بر‌ماسه‌های ‏نرم و نمدار ساحل قدم می‌ زدم و رو به آن پنجرة روشن می رفتم،…

ادامه “مهتاب و گل مينا!‏ – فصلی از جلد دوم رمان سه جلدی « گدار»” »

دسته‌ بندی نشده

دیدار با حسین دولت آبادی نویسنده، در رادیو همبستگی

Posted on 2 سپتامبر 201413 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

hosseindolatabadi140705.mp3  

دسته‌ بندی نشده

سخنی کوتاه در بارة «کبودان»

Posted on 24 آوریل 201413 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
سخنی کوتاه در بارة «کبودان»

من رمان کبودان را خواندم و از آن خیلی‌خوشم آمد. رمان حتا ‏بدون در نظر گرفتن سن پایین نویسنده ( 27 سال) رمانی است وزین و ‏ارزشمند که از نظر این حقیر برابری می کند با نوشته بزرگترین رمان ‏نویسهای آن دوران ( دهة پنجاه) و بدون شک یکی از بهترین کارهایی ‏است در این…

ادامه “سخنی کوتاه در بارة «کبودان»” »

دسته‌ بندی نشده

چند کلمه در معرفی رمان سه جلدی «زندان سکندر»

Posted on 5 آوریل 201413 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
چند کلمه در معرفی رمان سه جلدی «زندان سکندر»

بعد از خواندن رمان «زندان سکندر»، جای تردیدی نمی‌ماند که اثر تازه حسین دولت آبادی شاهکار وی و گواه اوج توانائی هنری و ادبی اوست. این اثر، رمان است، اما قصه و فسانه نیست؛ پرداختی خلاقانه و شیوا از زندگی هائی است که برای حسین دولت آبادی، عین رمان یا دست کم در خور پردازش…

ادامه “چند کلمه در معرفی رمان سه جلدی «زندان سکندر»” »

دسته‌ بندی نشده

روایت سرزمین مادری

Posted on 12 ژانویه 201413 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
روایت سرزمین مادری

نگاهی به داستان بلند «درآنکارا باران می‌بارد» آزاده دواچی چرخش میان خیال و واقعیت و تصویرسازی از واقعیت درعین‌حال ادغام و به چالش کشیدن حقایق حاضر در جامعه‌ی انسانی از اهداف بیشتر نویسندگان است. مسئله‌ی بازسازی تصاویر و خاطرات حقیقی و ترجمه و تبدیل آنها به نوشتار و انتقالش به مخاطب در اکثر آثار داستانی…

ادامه “روایت سرزمین مادری” »

دسته‌ بندی نشده

برنامه دیدار – گفتگو با حسین دولت‌آبادی

Posted on 3 اکتبر 201313 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

 

دسته‌ بندی نشده

نامه‌ای به حسین دولت آبادی

Posted on 8 اکتبر 201213 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

جناب دولت آبادی عزیز‎.‎ سلام . حسن رجب نژاد هستم از سانفرانسیسکو ‎یکی‎ ‎دو ماهی است که با ” گدار ” ت دست به گریبان هستم و از کار و ‏زندگی افتاده‎ ‎ام !! چنان با جمال میرزا و معراج خرکش و صابر نقره فام ‏و فلک و خدیجه و‎ ‎سماور ساز وجیران آتشی وهاجر…

ادامه “نامه‌ای به حسین دولت آبادی” »

دسته‌ بندی نشده

رصد خانه

Posted on 28 ژوئن 201213 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
رصد خانه

بخش نخست رمان «چوبین در» آخر سال سگ بود که خبر خسوف نا به هنگام ماه و شايعـة شبح ‏خرس و صداها در سرتاسر منطقة چوبيندر پيچيد. درگزارش خبر نگار روزنامة ‏رسمی کشور آمده بود که مردم از چند ماه پيش صداهای مشکوک و مرموزی ‏می شنيدند، صـداهای موهوم و رعب آوری که شب ها…

ادامه “رصد خانه” »

دسته‌ بندی نشده

دریایِ دیوانه

Posted on 6 ژوئن 201230 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
دریایِ دیوانه

دريا، سهمگين دريائي كه شباهنگام از آن آتش برمي‌جهد!‏ جمال ميرزا سفرنامه ‌اش را با‎ ‎صداي گرم وگيرائي مي خواند و ‏من چشم‌ هايم را مي بستم ولنجي را در نظر مي‌آوردم كه بر گردة امواج ‏مرده مي‌لغزيد وآرام‌ آرام از بندر دورمي ‌شد وما را با خودش مي برد. ‏من و جمال در كنار…

ادامه “دریایِ دیوانه” »

دسته‌ بندی نشده

آواز ماندگارِ خزر – فصلی از رمان گدار «جلد دوم»

Posted on 14 می 20126 سپتامبر 2023 By حسین دولت‌آبادی
آواز ماندگارِ خزر – فصلی از رمان گدار «جلد دوم»

دَرِ دنيا را به رويم قفل کرده بودند و من در زاوية آن اطاقک ‏سيمانی زيچ نشسته بودم، مانند زائری تنها، درمنزل آخر چندک زده ‏بودم وچشم به راه هيچ کسی نبودم. باکم از زخم و درد و‌موريانه‌ها ‏نبود. نه، جانم جدا افتاده بود و مانند کبوتری بام گمکرده، در تاريکی ‏شب پرواز می‌کرد. خيالم…

ادامه “آواز ماندگارِ خزر – فصلی از رمان گدار «جلد دوم»” »

دسته‌ بندی نشده

سال بُز

Posted on 10 مارس 201220 اکتبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
سال بُز

ادامه “سال بُز” »

دسته‌ بندی نشده

بررسی کتاب «بادسرخ»

Posted on 13 فوریه 201121 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
بررسی کتاب «بادسرخ»

اثر حسین دولت آبادی

دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۹ – ۲۴ ژانويه ۲۰۱۱

رضا اغنمی

خواننده دربخش عمدۀ کتاب با آدم هایی درمصاف است که دربارۀ برخی ها به سختی می توان متوجه رابطه ها شد و علتِ وجودی شان را درک کرد. با این حال روایت داستانی با کشش ویژه ای خواننده را در بستری می غلتاند که با کشف رابطۀ بازیگران، منطق روائی داستان نیزروشن می شود. داستانی که سرگذشت سه نسل را به دوش دارد و در بستر حوادث، فصلِ تیره و تاری از تاریخ اجتماعیِ دهه های پرالتهابِ دگرگونی ها را به روی مخاطبین میگ شاید.

باد سرخ

رُمان

حسین دولت آبادی

چاپ یکم ۱۳۸۸

چاپخانه باقر مرتضوی – کلن

مرکز پخش: انتشارات فروغ

ادامه “بررسی کتاب «بادسرخ»” »

دسته‌ بندی نشده

«در آنکارا باران می بارد» – باقر مومنی

Posted on 24 آوریل 201027 اکتبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
«در آنکارا باران می بارد» – باقر مومنی

داستان بلند تازه ی است از حسين دولت آبادی، که پيش از اين علاوه بر رمان و چند داستان و فيلمنامه که از او در ايران چاپ و اجرا شده، در خارج نيزمقالات انتقادی و قصّه هائی در مجلاّت از او به چاپ رسيده است و بعلاوه نمايشنامه های او با عناوين «آدم سنگی» و «قلمستان» انتشار يافته است. حسين…

ادامه “«در آنکارا باران می بارد» – باقر مومنی” »

دسته‌ بندی نشده, نقد و نظر

‎نگاهی به رمان باد سرخ اثر حسین دولت‌آبادی

Posted on 24 آوریل 201013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
‎نگاهی به رمان باد سرخ اثر حسین دولت‌آبادی

 

 

 

ادامه “‎نگاهی به رمان باد سرخ اثر حسین دولت‌آبادی” »

دسته‌ بندی نشده

صفحه‌بندی نوشته‌ها

قبلی 1 … 6 7 8 بعدی

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme