شاخ بزُ بر کمر من، به خیال خنجر من
قلعه ی گالپاها «7» شعرها و افسانهها مانند سنگ نوشتههای قدیمی و تاریخی بر لوح حافظهام حک میشدند تا در بزرگسالی، در موقعیّتهای باریک و مشابه به یاد دلاک تیزهوش میافتادم، شعری از خاطرم میگذشت، یا صحنهای در منظرم جان میگرفت و تا سالهای دور، تا قلعة گالپاها، تا دخمة فاطمه بیگم میرفتم و یا…