Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

دسته: دسته‌ بندی نشده

… گفت آن که يافت مي نشود، آنم آرزوست!                                      

Posted on 1 ژوئن 202126 نوامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
… گفت آن که يافت مي نشود، آنم آرزوست!                                      

    به یاد دوست، به یاد اکرم فرمهینی  جانم كه تو باشي!  هربار كه فانوسم را بالا مي‌گيرم و درتاريكي گذشته ها به دنبال گمشده‌اي مي‌گردم، به ياد آن پسرك بي‌بضاعت روستائي، سكة تيموري و خاك سرخ «داش‌ها» مي‌افتم. مردم ولايت ما به كورة آجرپزي مي‌گويند: «داش!» چرا؟ نمي‌دانم. گيرم آن سكة كهنة تيموري و خاك…

ادامه “… گفت آن که يافت مي نشود، آنم آرزوست!                                      ” »

دسته‌ بندی نشده

پیرکشتِ خر مهر

Posted on 29 می 202113 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
پیرکشتِ خر مهر

                                فصلی از «چکمه ی گاری» آفرودیت شب‌هایِ تابستان روی پشت بام، زیر پشه‌بند می‌خوابید، روزهای جمعه خیلی دیر از خواب بیدار می‌شد؛ منتظر می‌ماند تا ‌پسرهای کربلائی عبدالرسول توی اتاق دوره سفر می‌نشستند تا نمایش هر روزه‌اش را با مهارت…

ادامه “پیرکشتِ خر مهر” »

دسته‌ بندی نشده

شوکت آفرودیت و تاراس بولبا

Posted on 12 می 202110 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
شوکت آفرودیت و تاراس بولبا

فصلی از «ریشه در باد» پس از مهاجرت، پدر و مادرم در‌پایتخت و حومه دوست و آشنای تازه‌ای نیافتند و تا آخر فقط با همولایتی‌ها حشر و نشر داشتند. شاید اگر برادرم هر از گاهی دوستان‌اش را به خانه نمی‌آورد، آن‌ها هرگز غریبه‌ها را از نزدیک نمی‌دیدند. مرزهایِ دنیای من نیز تا مدت‌ها محدود و…

ادامه “شوکت آفرودیت و تاراس بولبا” »

دسته‌ بندی نشده

رؤيای اصحاب کهف

Posted on 28 آوریل 202113 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
رؤيای اصحاب کهف

 فصلی از جلد سوم رمان «گُدار» فلک را روی ايوان دژ جمال ميرزا ديده بودم و تا روزها به درختچة گل ياس سفيد پای پنجره و شکوفه های گيلاس و قامت رعنای فلک فکر می‌کردم و خيال می‌بافتم. خودم را به جای جمال می‌گذاشتم، چشم هايم را می بستم تا گرمای تن مرمری و عطر پوست او را که مثل…

ادامه “رؤيای اصحاب کهف” »

دسته‌ بندی نشده

مصاحبه با اسد سیف

Posted on 25 مارس 202113 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
مصاحبه با اسد سیف

در باره ی «قلعه ی گالپاها» اسد سیف- چرا و چطور شد که به سراغ خاطرات رفتی. حسین دولت آبادی – در کتاب «قلعة گالپاها» اگر چه به دوران کودکی‌ام پرداخته‌ام، ولی قصد نداشته‌ام خاطرات‌‌ام را بنویسم. چرا؟ چون من شخصیّتی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و هنری نیستم و چنین تصوری در بارة خودم ندارم که…

ادامه “مصاحبه با اسد سیف” »

دسته‌ بندی نشده

همه چیز با زمان می‌رود

Posted on 23 فوریه 20219 مارس 2024 By حسین دولت‌آبادی
همه چیز با زمان می‌رود

      … چند‌سال پیش این نامه را در جواب «برادری» نوشتم که از من خواسته بود به ایران برگردم و خانه‌ام را در شهریار بفروشم. سال‌ها گذشتند و من به میهن ام برنگشتم، «خانه» را که کلنگی شده بود، کوبیدند و عزیزی خبر خرابی آن را در این سر دنیا به من داد، سال‌ها باز هم…

ادامه “همه چیز با زمان می‌رود” »

دسته‌ بندی نشده, نامه

سقوط رویاها

Posted on 15 فوریه 202113 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
سقوط رویاها

فصلی از «رمان مریم مجدلیه» چشم‌هایِ درشت، سیاه و زیبایِ‌کمال گود افتاده و ‌رقت‌انگیز شده بودند و نگاه‌اش قلب‌ام را به درد می‌آورد. «ببین، اگه چند روز دیگه بگذره، پول بلیط هواپیما خرج می‌شه و ما مثل خیلی‌ها در آنکارا به پیسی می‌افتیم» کمال مبهوت بود و انگار حرفهایم را نمی شنید «کمال، بازگشت به…

ادامه “سقوط رویاها” »

دسته‌ بندی نشده

بر فراز ابرها به سقوط رویاها می‌اندیشیدم

Posted on 15 فوریه 202113 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

چشم‌هایِ درشت، سیاه و زیبایِ‌کمال گود افتاده و ‌رقت‌انگیز شده بودند و نگاه‌اش قلب‌ام را به درد می‌آورد. «ببین، اگه چند روز دیگه بگذره، پول بلیط هواپیما خرج می‌شه و ما مثل خیلی‌ها در آنکارا به پیسی می‌افتیم» کمال مبهوت بود و انگار حرفهایم را نمی شنید «کمال، بازگشت به سرزمین مادری، بازگشت. بر می‌گردیم…

ادامه “بر فراز ابرها به سقوط رویاها می‌اندیشیدم” »

دسته‌ بندی نشده

 حمله از درون

Posted on 13 فوریه 202113 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

  کسی که هنوز به منزل آخر نرسیده، بندرت به عقب بر می‌گردد و با حسرت به آغاز راه و به منزل‌هائی می‌اندیشد که از آن‌ها شتابزده گذر کرده‌است. میل بازگشت به گذشته و بازبینی و مرور سال و ماه عمر سپری شده، اغلب در ‌آستانة پیری و در منزل آخر به سراغ رهرو و…

ادامه “ حمله از درون” »

دسته‌ بندی نشده

کارخانه

Posted on 28 دسامبر 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
کارخانه

 کارخانه،  فصلی از «دوران»   آه، سرانجام خورشید از پشت ابرها بیرون آمد. با سوزن و نخ به کنار پنجره، به آفتاب رفتم تا سوزن‌ام را نخ کنم. وای، چقدر چشم‌هایم در‌این مدّت کمسو و ضعیف شده‌اند. ایکاش عینک‌ام را می‌آوردم، فراموش کردم، در آن هول و هراس و شتابزدگی خیلی چیزها از جمله عینک‌ام را…

ادامه “کارخانه” »

دسته‌ بندی نشده

پاره ای از «دوران»

Posted on 17 اکتبر 202030 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
پاره ای از «دوران»

‏¶ باران سر بند آمدن ندارد، مدام می‌بارد. این هم اذان نمازدیگر. ‏ مؤذن‌های مساجد این منطقه گوئی با هم مسابقه گذاشته‌اند. همه با چند ‏ثانیه پس و پیش، شروع می‌کنند و از بلندگوها اذان می‌گویند، و چه اذان ‏موجز و مختصری. مؤذن‌ها به یگانگی خدا و رسول‌اش شهادت می‌دهند و ‏امت مسلمان را به‌…

ادامه “پاره ای از «دوران»” »

دسته‌ بندی نشده, رمان

بگذار برخیزد مردم بی لبخند   

Posted on 9 اکتبر 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

مادرم تا زنده بود می‌گفت: «پسرم، ناخن دست از غم بلند می‌شه، ناخن پا از شادی» از شما چه پنهان، این روزها در هزار توی گذشته‌ها به دنبال «شادی‌ ها» می‌گردم و در جستجوی لحظه‌های خوش، این‌جا و آن‌جا فانوس‌ام را بالا می‌گیرم؛ گیرم بی‌فایده. چون هر بار «غم‌ها» با بیرق سیاه سر راه‌ام سبز…

ادامه “بگذار برخیزد مردم بی لبخند   ” »

دسته‌ بندی نشده

شکمبة گاو

Posted on 8 اکتبر 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

فصلی از «چکمة گاری» هوایِ دمِ غروب مه‌آلود و سرد بود و ذرّات ریز مه بر سر و رویم می‌بارید و اشیاء زیر نور چراغ‌های باریکه راه برق می‌زدند و هر از گاهی رهگذری با سگش از مه بیرون می‌آمد و می‌گذشت و دیگر هیچ! پیش از رسیدن به دهانة تونل، به خیابان اصلی پیچیدم…

ادامه “شکمبة گاو” »

دسته‌ بندی نشده

پناهندة سیاسی یا مهاجر؟

Posted on 4 اکتبر 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

این یادداشت را در‌بهار سال 1986میلادی، یعنی دو سال پس از مهاجرت اجباری نوشته ام. در آن ایام، اگر چه دوستی می‌گفت که ما پانزده سال در این دیار ماندنی هستیم، ولی من باور نمی کردم، نه، هنوز امیدوار بودم که بزودی به وطن‌ام بر می‌گردم؛ در آن روزها هرگز گمان نمی‌کردم که اقامت ما…

ادامه “پناهندة سیاسی یا مهاجر؟” »

دسته‌ بندی نشده

شیشة عینک

Posted on 5 سپتامبر 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
شیشة عینک

 روی شیشة عینکم خط افتاده، یک سال پیش به محمودی تلفن زدم، گفتم روی شیشة عینکم خط افتاده. محمودی گفت: «روی قاب عینک یا شیشة عینک.» گفتم: «قاب که ترک خورده، ولی مشکل امروز من به قاب ربطی ندارد، حالا هم دارم در بارة شیشه عینکم صحبت می‌کنم.» محمودی گفت: « کجای شیشه خط افتاده؟»…

ادامه “شیشة عینک” »

دسته‌ بندی نشده

 افسانة درخت و ديوباد

Posted on 1 سپتامبر 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
 افسانة درخت و ديوباد

                                                                                                             …

ادامه “ افسانة درخت و ديوباد” »

دسته‌ بندی نشده

آقایِ اطلسی

Posted on 20 آگوست 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
آقایِ اطلسی

نقل از «ماه مجروح» مجموعه آثار کمال رفعت صفائی آقای اطلسی تا همین پارسال با ما همخانه بود، خودش می‌گفت: «در مورد خودش کمتر قضاوت می‌کرد» من‌هم به هر حال نمی‌توانستم به صراحت بگویم دیوانه شده‌است. اصلاً هیچ وقت در مورد دیوانگی صحبت نکردیم. باران که می‌بارید، از باران می‌گفتیم، برف که می‌بارید، خودش می‌رفت…

ادامه “آقایِ اطلسی” »

دسته‌ بندی نشده

گاهی سکوت جایز نیست

Posted on 11 جولای 202010 مارس 2025 By حسین دولت‌آبادی
گاهی سکوت جایز نیست

از شما چه پنهان، از روستا تا اروپا، منزل به منزل راه پیموده‌ام و اینک به پایان راه، به‌ منزل آخر نزدیک شده‌ام. در این سفر طولانی و این راه دراز، دوستان و همراهان زیادی را از دست داده‌ام تا به خانة خلوت و خاموش تنهائی رسیده‌ام. بی سبب نیست که این روزها، گاه و…

ادامه “گاهی سکوت جایز نیست” »

دسته‌ بندی نشده

نویسندة آموزگار       

Posted on 22 ژوئن 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
نویسندة آموزگار       

           «… غم این خفتۀ چند                  خواب در چشم ترم می‌شکند» این کلام دلنشین نیما، وصف حال هنرمندان و انسان‌هائی بود که در روزگار پلشت و سیاه، ناظر جامعه‌ای بودند که علیرغم زرق و برق ظاهری‌اش تا مغز استخوان پوسیده بود و رو به تباهی و تجزیه می‌رفت. سردمداران مشاطه‌گر،…

ادامه “نویسندة آموزگار       ” »

دسته‌ بندی نشده

… و اما از شگفتی‌های روزگار

Posted on 18 ژوئن 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
… و اما از شگفتی‌های روزگار

دیروز صبح جلد اول مجموعه آثار فدریکو گارسیا لورکا به دست‌ام رسید؛ نام مترجم، ناصر فرداد، را روی جلد دیدم و از شما چه پنهان، سر پا، مقدمه و شماری از شعرها را خواندم و بعد پشت پنجرة این اتاق دلگیر، رو به روی کاج پیر ایستادم و با شگفتی و حیرت جوان محجوبی را…

ادامه “… و اما از شگفتی‌های روزگار” »

دسته‌ بندی نشده

طاووس

Posted on 14 ژوئن 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
طاووس

شب به آخر رسیده بود و نگهبان خسته و خواب آلود در حاشیة راهرو قدم می‌زد؛ هر بار که به در آن سلول انفرادی نزدیک می‌شد، مکثی می‌کرد، لبة کلاه آهنی‌اش را روی ابروها بالا می‌برد، روی پنجة پاها بلند می‌شد تا جائی که چانه‌اش به لبة دریچة کوچک می‌رسید، تا نزدیک آن چشم‌های سبز…

ادامه “طاووس” »

دسته‌ بندی نشده

راز نگاه‌ها و کشف دست‌ها

Posted on 23 می 20201 می 2024 By حسین دولت‌آبادی
راز نگاه‌ها و کشف دست‌ها

فصلی از « چکمۀ گاری» تا به یاد داشتم، مادرم در ولایت صبح زود از خواب بیدار می‌شد، دو رکعت واجب را به‌ جا می‌آورد؛ مدتی سر سجاده دو زانو می‌نشست، زیر لب ورد می‌خواند، تسبیح می‌چرخاند و با خدایش راز و نیاز می‌کرد. بعد از مهاجرت نیز نماز و روزة او ترک نشد؛ هر…

ادامه “راز نگاه‌ها و کشف دست‌ها” »

دسته‌ بندی نشده

سرباز امام زمان

Posted on 21 آوریل 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
سرباز امام زمان

فصلی از جلد اوّل «گدار» چند صباحي در قصر فيروزه ترك دنيا و مافيها گفته بودم و پاي گنبد و بارگاه امام هشتم مجاور شده بودم. هربار كه با قرآن زركوب از دم سلول آن ها رد مي‌شدم، پسرشاطر ليچاري مي‌پراند: «بارلها كه گربه عابد شد!» به گمانم‌ صابر و جمال روي همة زنداني‌ها اسم…

ادامه “سرباز امام زمان” »

دسته‌ بندی نشده

سرباز گمنام خاموش شد.   

Posted on 8 آوریل 20209 می 2025 By حسین دولت‌آبادی
سرباز گمنام خاموش شد.   

به یاد دوست دوست من، آن سرباز گمنام، مرد نازک اندامی بود که بیش از سی و سه سال در تبعید کار کرد و کار کرد و کار کرد و با آن خط خوشی داشت، سال‌ها حساب و کتاب  دخل و خرج دیگران را نگه داشت.دوست من، آن سرباز گمنام، مردی ریز نقش، خوش قلب،…

ادامه “سرباز گمنام خاموش شد.   ” »

دسته‌ بندی نشده

بهار مرگبار

Posted on 6 آوریل 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

 اخم بر چهره نداشتن، از بی‌احساسی خبر می دهد، و  آنکه می‌خندد، هنوز خبر هولناک را نشنيده است.                 «برتولت برشت»                                                         …

ادامه “بهار مرگبار” »

دسته‌ بندی نشده

در حاشیه ی تبعید (*)

Posted on 21 مارس 20206 نوامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
در حاشیه ی تبعید (*)

 تا در خویشتن خویش به غلط نیفتم ناگزیرم از چیزهای بی اهمیّت، به ظاهر بی اهمیّت شروع کنم. آخر همین جزئیّات زندگی ام را رقم می زنند و مانند موریانه ها مرا از دورن می جوند و می خورند. شاید دیگران چون من گرفتار این تارعنکبوت نباشند و یا با بند بازی خود را از…

ادامه “در حاشیه ی تبعید (*)” »

دسته‌ بندی نشده

تابوتِ فرتوتِ ناخداعبید

Posted on 9 مارس 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
تابوتِ فرتوتِ ناخداعبید

اگر از آسمان سنگ مي‌باريد، نماز جاشوها قضا نمي‌شد. در هر جا كه جايي براي خم و راست شدن بود، اقامه مي‌بستند و به نماز مي‌ايستادند. بالاي تختگاهي خن مسجدشان شده بود. باری، بعد از نماز صبح، در تاريك روشني لنگر كشيدند و به دريا زدند، از دريا نسيم خنكي مي‌وزيد و هواي سحر، نمدار…

ادامه “تابوتِ فرتوتِ ناخداعبید” »

دسته‌ بندی نشده

شاخه‌های شکسته

Posted on 21 فوریه 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
شاخه‌های شکسته

نقل از «ایستگاه باستیل،»، طرح روی جلد: اَلن نقلی دنیا را بر دیوار هشتی به میخ آویخته‌اند و ما، هر شب زیر طاق کبود‌ و چرک این‌جا، میان خرده شیشه‌ها، بطری‌های شکستة آبجو و نوشابه‌های رنگارنگ،  کاغذ پاره‌ها و ته سیگار و دود و غبار دور خودمان می‌چرخیم و هر از گاهی در برابر این دنیای…

ادامه “شاخه‌های شکسته” »

دسته‌ بندی نشده

سفر

Posted on 18 فوریه 202021 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی
سفر

سفر، نقل از مجموعه قصه  ایستگاه باستیل «چاپ اول»  روی جلد- اثر ایوب امدادیان  زیر نم نم باران از پی تابوت می‌رفتم. شعلة فانوس‌ها در دامنة تپه سو‌سو می‌زد، بیابان پر از همهمه بود و جغدی در خرابه‌های قبرستان شیون می‌کرد.، زن‌های شاهسون تابوت را زیر تک درخت خشکیدة کنار امامزاده گذاشتند. فانوسی را بر…

ادامه “سفر” »

دسته‌ بندی نشده

همزبان

Posted on 16 فوریه 202021 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
همزبان

نقل از مجموعه قصه ی «ایستگاه باستیل» التفات کردی همولایتی؟ از کسی پروا نداشت، مأمور دولت بود، شلتاق می‌کرد، منم آدم غریب، گفتم: « سرکار، به بابام ناروا نگو، تازه از دنیا رفته» التماس کردم، گفتم:  «سرکار جان، به اینجام نزن، گوش‌هام عیبناکه» انگار با دیوار حرف می‌زنم، باد به گلو انداخته بود و یِکّه…

ادامه “همزبان” »

دسته‌ بندی نشده

مصاحبه با رادیو زمانه

Posted on 5 فوریه 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

  1. آقای محمود دولت آبادی برادر بزرگ شماست. از نظر شخصی و خانوادگی، از همان کودکی، رابطه شما با او چگونه بود؟   برادرم محمود، هفت سال و چند ماه زودتر از من به دنیا آمده‌ و در نوجوانی، اگر اشتباه نکنم، در هفده یا هژده سالگی از ولایت کوچ کرد، چند صباحی در…

ادامه “مصاحبه با رادیو زمانه” »

دسته‌ بندی نشده

نگاهی به مریم مجدلیه

Posted on 30 ژانویه 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
نگاهی به مریم مجدلیه

رمان “مریم مجدلیه” آخرین اثر حسین دولت‌آبادی است که در سال 1397 توسط انتشارات “مهری” لندن منتشر شده است.داستان، روایتی است تکان‌دهنده با نثری شیوا و حاوی نوآوری‌هایی کم نظیر در ادبیات معاصر فارسی. نویسنده‌ای مرد، حکایت زندگی یک زن را، از زبان و دیدگاه خودِ زن، بیان می‌کند و در این مسیر تابوهایی را…

ادامه “نگاهی به مریم مجدلیه” »

دسته‌ بندی نشده

چاهِ ویل

Posted on 20 ژانویه 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
چاهِ ویل

گُدار ( سه جلد) فصلی از جلد نخست گدار جنازه ام را بار زدند و از قصر فيروزه بردند، پوست‌ام را چكمة گاري كردند، لاشه‌ام را به قناره كشيدند و از دخمه بيرون رفتند.  نمي‌دانم تا كي در كمركش تاريك چاه مي چرخيدم. نيمه‌ هاي شب به هوش آمدم. از سوزش آتش سيگار به  هوش…

ادامه “چاهِ ویل” »

دسته‌ بندی نشده

جنایتکاران قابل دفاع و دلسوزی نیستد، حتا اگر جنایتکاران دیگری آن ها را به قتل برسانند

Posted on 7 ژانویه 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

آسوده بر کنار چو پرگار می‌شدم/ دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت زنده یاد حمید مومنی، (م. بید سرخی)، در جلسه‌ای به شوخی می‌گفت: « من بی طرفم، صد البته بی‌طرفی بی‌شرفی‌ست.». همة کسانی که آن روز عصر به سخنان او گوش می‌دادند، می‌دانستند که حمید بی‌طرف نبود. شاهد: چندی بعد، شنیدم که کسی…

ادامه “جنایتکاران قابل دفاع و دلسوزی نیستد، حتا اگر جنایتکاران دیگری آن ها را به قتل برسانند” »

دسته‌ بندی نشده

 اژدهای کور

Posted on 22 نوامبر 201921 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
 اژدهای کور

رمان گدار، جلد سوم/ چاپ دوم- نشر مهری فصل «اژدهای کور» هلالِ نزارِ ماه و وزش مداوم باد منجيل و خروش هفت نارون؛ باغ متروک با بادها هم آواز شده بود، اشيا و اشجار جان گرفته بودند و از هر شيئی  صدائی در  می آمد.  خار  و خاشاک  در باد  می چرخيدند  و شاخ  و برگ  درخت ها  سرمست  و صوفيانه پيچ  و تاب می خوردند  و به آهنگ و آواز باد می رقصيدند. قوام دست روی شانه ام گذاشته بود و ماهيچه های گردنم را به نرمی و مهربانی مالش می داد: «اخوی، اخوی» در لحن  و نوازش های  برادرانة او سرزنشی ملايم نهفته بود. کدخدای سابق تمامی ماجرای جوال…

ادامه “ اژدهای کور” »

دسته‌ بندی نشده

تحصیل در شغال‌آباد

Posted on 15 نوامبر 201921 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
تحصیل در شغال‌آباد

قلعه ی گالپاها- فصل 30 مردم قلعة گالپاها و آبادی‌هایِ دامنة کوه میش، از دو دروازه وارد شهر سبزوار می‌شدند؛ از دروازه نیشابور و دراوزه سبریز و از همان راسته و مغازه‌های اطراف ‌اغلب نسیه و وعدة سرخرمن خرید می‌کردند. برادر بزرگ ما به مغازه‌های سبریز بدهکار شده بود، تا چند سال فقط از دروازه…

ادامه “تحصیل در شغال‌آباد” »

دسته‌ بندی نشده

بحرِ طویل

Posted on 15 نوامبر 201921 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعة گالپاها- 29 مردی را که شبانه توی نمد پیچیدند و با‌جیپ لکنتة خرده مالک به بیمارستان دولتی بردند، از طایفه و تبار «گوشی‌ها» و از خویشان نسبی کَرَم کور بود. حُر گویا جنازة مثله شده و نیمه‌ جان او را از معرکه به در برده بود و همراه خرده مالک تا شهر و بیمارستان…

ادامه “بحرِ طویل” »

دسته‌ بندی نشده

کینه‌هایِ کور

Posted on 20 اکتبر 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعة گالپاها- فصل 28 از ملا‌مندلی شنیده بودم که اگر قتلی در ولایتی رخ می‌داد، مردم آن دیار به نفرین ابدی گرفتار می‌شدند و هرگز روزِ خوش نمی‌دیدند. این اتفاق در قلعة گالپاها افتاد؛ هواداران و رعیّت آن «مردکة کلّه پرگوشت!!» صولت را روی قبرستان کهنة آبادی به طرز فجیعی به‌قتل رساندند. آن روز هوا…

ادامه “کینه‌هایِ کور” »

دسته‌ بندی نشده

شب و شرنگ و شوبازی

Posted on 10 اکتبر 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
شب و شرنگ و شوبازی

قلعة گالپاها- فصل 27 شرنگ در فرهنگ‌ها به ‌معنای زهر، سّم و هر چیز تلخ آمده بود، گیرم در قلعة گالپاها، شرنگ جشنی بی‌چیز و مردانه بود که نوجوان‌ها و جوان‌ها هر ‌از گاهی در حیاط خاکی خانه‌ای بر ‌پا می‌کردند و شوبازی به نمایشی گفته می‌شد که بی‌شباهت به رو‌حوضی نبود و مطرب‌های شهری،…

ادامه “شب و شرنگ و شوبازی” »

دسته‌ بندی نشده

کوچِ چلچله‌هایِ خانة ما

Posted on 29 سپتامبر 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعة گالپاها- فصل 26 … من در‌‌آن روزها نفهمیدم چه کسانی کربلائی عبدالرسول دلاک را به کدخدائی انتخاب و یا انتصاب کردند. تا آن‌جا که به‌ یاد دارم، خانة ما دو باره شلوغ شده بود. رعیّت، هواداران دو ارباب‌، صولت و دولت، در سال چند بار با چوب، چماق، چاقو و قداره به جان هم…

ادامه “کوچِ چلچله‌هایِ خانة ما” »

دسته‌ بندی نشده

صفحه‌بندی نوشته‌ها

قبلی 1 … 4 5 6 … 8 بعدی

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • خاطرات منتشر نشدۀ محمود دولت آبادی و برادرش حسین
  • گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی
  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme