مرزهایِ محو برادری
فصلی از چکمة گاری من زیر دست برادرم نقاش ساختمان شده بودم؛ بهاصطلاح به دست خاله نگاه کرده، مثل خاله غربیله میکردم: منظور «تند و تیز کار کردن!!» را از علی حُر آموخته بودم و مثل او بی مبالات بار آمده بودم و به تمیزی زیاد اهمیّت نمیدادم. این برادر ما اگر چه سریع و چابک…