من به مرده لگد نمی زنم
من دریای توفانی و خشمگین را یک بار دیده بودم، وحشت و هراس مرگ را روی لنجی لکنته که به دام افتاده بود، تجربه کرده بودم. در آن روز کاکل سفید و کفآلود هر خیزابی که به سوی لنج فرتوت ما میشتافت، به هیبت عزرائیلی بود که دم به دم نزدیک و نزدیکتر میشد و…