Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

نویسنده: حسین دولت‌آبادی

توله سگ سیاه

Posted on 25 فوریه 202525 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
توله سگ سیاه

… از مدت‌ها پیش، چند نفر از روستاها و شهرهای اطراف به قلعۀ ما آمده، ماندگار و ساکن شده بودند، با اینهمه هنوز کلمۀ «غیره» به معنای «غریبه» یا «بیگانه» را، دنبال اسمشان یدک می‌کشیدند. مثل «رمضون غیره». در میان غیره ها «علی قاینی» استثنا بود، علی اگر چه از شهر قاین یا حوالی آن…

ادامه “توله سگ سیاه” »

یادداشت

جالیزبان، کولی‌ها و آزادی

Posted on 23 فوریه 202523 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
جالیزبان، کولی‌ها و آزادی

… انتظار در قفس آهنی و چشم به ‌راهی مسافر ملال انگیز و کسالت بار بود و من به همین دلیل هرگز در فرودگاه‌ها نمی‌ماندم و رانندگی در راه بندان‌های جهنمی پاریس را به انتظار و دلشوره ترجیح می‌دادم. گاهی انتظار در فرودگاه‌ها به دو ساعت حتا به سه ساعت و‌اندی می‌رسید و زمان مانند…

ادامه “جالیزبان، کولی‌ها و آزادی” »

دسته‌ بندی نشده

ماهی دودی، در انتظار گودو (1)

Posted on 21 فوریه 202522 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
ماهی دودی، در انتظار گودو (1)

من در همان روزهای اول مهاجرت اجباری و جلای وطن، در مهمانخانۀ «دوران» آنکارا متوجه شدم چیزهای با ارزشی را در وطن‌ام جا گذاشته‌ام که در هیچ کجای دنیا دوباره به دست نخواهم آورد. از آن‌جمله دوستان نازنینی را می‌توانم نام ببرم که آرزو و حسرت دیدار دو بارۀ شماری از آن‌ها به دل‌ام ماند،…

ادامه “ماهی دودی، در انتظار گودو (1)” »

یادداشت

بُقچِه، بچّه

Posted on 20 فوریه 202520 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
بُقچِه، بچّه

نام مادرم فاطمه بود، گیرم پدرم او را همیشه و همه جا «مادر ‌محمود» صدا می‌زد. از آن‌جا که به‌باور شیعیان فاطمه، همسر علی‌ابن ابیطالب زنِ پاکدامن و پارسا و نمونة کامل زنِ مسلمان بوده است، پدرم، آن مرد رند و هشیار و عیار زمانه اغلب به طنز و کنایه می‌گفت: فاطمة آخوندها اگر زنده…

ادامه “بُقچِه، بچّه” »

یادداشت

رمان کم نطیر «دکتر گلاس»

Posted on 19 فوریه 202519 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
رمان کم نطیر «دکتر گلاس»

یلمار امیل فردریک سودربری « Hjalmar Emil Fredrik Söderberg » ( ۱۸۶۹ – ۱۹۴۱) رمان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس، شاعر و روزنامه‌نگار سوئدی بود. مشهورترین رمان او دکتر گلاس که در سال 1905 منتشر شده یکی از آثار مهم ادبیات سوئد محسوب می‌شود که همچنان مورد توجه است و هنوز خوانندگان بسیاری دارد. رمان به شکل یاد داشت‌های…

ادامه “رمان کم نطیر «دکتر گلاس»” »

دسته‌ بندی نشده

خشت خام و آینه

Posted on 18 فوریه 202518 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
خشت خام و آینه

بی‌شک شما نیز مانند اینجانب بارها این سخن را شنیده‌اید: «آن‌چه در آینه جوان بیند/ پیر در خشت خام آن بیند». بنا براین ادعا انسان تا روزگار پر فرار و نشیبی را از سر نگذراند و تا به پیری نرسد، همه چیز را درخشت خام به روشنی نمی‌بیند. اگر چه این سخن دربارۀ همۀ پیران…

ادامه “خشت خام و آینه” »

یادداشت

شاه، شهبانو و شُکری شِکَری

Posted on 16 فوریه 202516 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
شاه، شهبانو و شُکری شِکَری

حدود سه سال پیش از قول پدرم نوشتم که «در میان تمام موجودات روی زمین فقط شتر به عقب می‌شاشد»، به‌ نظر آن مرد رند روزگار، دنیا و مردم دنیا از آغاز پیدایش، اگرچه گاهی به کندی، ولی همیشه به‌ جلو رفته اند و به جلو می‌روند و هرگز، هرگز به عقب بر نگشته اند…

ادامه “شاه، شهبانو و شُکری شِکَری” »

یادداشت

گلدان ِمنقشِ گلی

Posted on 15 فوریه 202515 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
گلدان ِمنقشِ گلی

بزرگوار، … در این شهر با پناهندای عراقی آشنا شده بودم و گاهی او را جلو قهوه خانه می دیدم و سری برای او تکان می دادم. آشنای عراقی من نویسنده و اهل کتاب بود و هربار او را می دیدم، مشتی کاغد روی میز پخش و پلا کرده بود و می‌نوشت. چند سال گذشت…

ادامه “گلدان ِمنقشِ گلی” »

دسته‌ بندی نشده

حمارِ پیر و قالِ موشِ صحرائی

Posted on 13 فوریه 202513 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
حمارِ پیر و قالِ موشِ صحرائی

اگرچه از مدت ها پیش تصمیم گرفته بودم جواب جانثاران، فدوی ها و شیفتگان فاشیست ها را ننویسم و با سکوت برگزار کنم، ولی این روزها که شبح فاشیسم در دنیای ما پرسه می زند و هر روز هواداران و سینه چاکان بیشتری در میان ایرانیان پیدا می کند، این روزها که شماری به ترامپ…

ادامه “حمارِ پیر و قالِ موشِ صحرائی” »

دسته‌ بندی نشده, یادداشت

در آنکارا باران می بارد – باقر مومنی

Posted on 10 فوریه 202510 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
در آنکارا باران می بارد – باقر مومنی

داستان بلند تازه ی است از حسين دولت آبادی، که پيش از اين علاوه بر رمان و چند داستان و فيلمنامه که از او در ايران چاپ و اجرا شده، در خارج نيزمقالات انتقادی و قصّه هائی در مجلاّت از او به چاپ رسيده است و بعلاوه نمايشنامه های او با عناوين «آدم سنگی» و…

ادامه “در آنکارا باران می بارد – باقر مومنی” »

رمان

سایۀ دست

Posted on 9 فوریه 20259 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
سایۀ دست

  پس از مدت‌ها سعادت دیدار چندنفر از دوستان و هموطنان اهل فرهنگ و هنر دست داده بود، در آن گوشۀ دنج و خلوت بالاخانۀ قهوه خانه، گرد نشسته بودیم و هر کسی در بارۀ موضوعی حرف می‌زد: چاپ و پخش آثار نویسندگان تبعیدی و مشکلات آن در خارج از کشور… مشکلات ناشرها و نویسنده‌ها، شعر…

ادامه “سایۀ دست” »

دسته‌ بندی نشده

شبِ هول

Posted on 8 فوریه 20258 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
شبِ هول

فصلی از رمانِ  «اَُلنگ» فرّاش مدرسه چند بار از جلو خانة خالو‌ خداداد می‌گذرد؛ هربار به در‌ حیاط نزدیک می‌شود؛ یک‌دم مردّد پا به پا می‌مالد و باز راه می‌افتد. بار آخر نگاهی به دریچة گردِ بالاخانة همسایه می‌اندازد؛ کوبة در را کورمال کورمال پیدا می‌کند، دیوانه وار در می‌زند و منتظر و گوش به‌زنگ…

ادامه “شبِ هول” »

رمان

انسان تبعیدی، انسان مهاجر

Posted on 6 فوریه 20257 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
انسان تبعیدی، انسان مهاجر

انسان تبعیدی، انسان مهاجر (1) P اگرچه همه چیز با زمان می‌رود، ولی مفاهیم به ندرت به مرور زمان عوض می‌شوند و تغییر می‌کنند. تبعید از دیرباز به معنای « نفی‌ بلد» بوده است و هنوز که هنوز است به همین معناست. مهاجرت نیز از آغاز تاریخ به معنای جا به جائی جغرافیائی و کوچ…

ادامه “انسان تبعیدی، انسان مهاجر” »

دسته‌ بندی نشده, یادداشت

از دل برود هر آنکه از دیده برفت

Posted on 3 فوریه 20254 فوریه 2025 By حسین دولت‌آبادی
از دل برود هر آنکه از دیده برفت

… در سال های نخستين تبعید که زخم‌ام ‌هنوز تازه بود، در آن سال‌هائی‌که جسم‌ام در اين‌جا بود و جانم مدام در کوه و دشت و دریا و آسمان وطن‌ ام پرسه می‌زد، در‌ آن سال‌های نکبتِ جلای وطن، دوری، تنهائی، اندوه و دلتنگی، نامه ها جایگاهی ویژه ای در قلب‌ام یافته بودند، نامه‌ها قاصدک‌هائی…

ادامه “از دل برود هر آنکه از دیده برفت” »

دسته‌ بندی نشده, یادداشت

زنگ‌ها برای کاکلی‌ها به صدا در می‌آیند

Posted on 29 ژانویه 202529 ژانویه 2025 By حسین دولت‌آبادی

بزرگوار، اگر اشتباه نکنم، حدود شش یا هفت سال پیش، داستان «پسر خاتون ماست آو» و زنگ دوچرخه اش را درنامه‌ای به اختصار نوشتم، امروز به مناسبت چاپ و نشر رمان تازه‌ام آن را یاد آوری می‌کنم تا به زحمت نیفتی و در میان نامه های قدیمی به دنبال آن نگردی. نه عزیز؛ در هنور…

ادامه “زنگ‌ها برای کاکلی‌ها به صدا در می‌آیند” »

دسته‌ بندی نشده

نق زدن و نقد کردن

Posted on 28 ژانویه 202528 ژانویه 2025 By حسین دولت‌آبادی
نق زدن و نقد کردن

‘ ادوارد سعید ‘ متفکر و منتقد فلسطینی تبار در کتاب “روشنفکر کیست؟ روشنفکری چیست؟ ” ، می گوید: وظیفه روشنفکر، “ نقد نهادهای قدرت ” است. یک اصل مهم که در طول تاریخ در عرض جغرافیا به اثبات رسیده است این است که قدرت بدون نقد فساد می آورد. اخلاقی ترین آدم ها هم…

ادامه “نق زدن و نقد کردن” »

دسته‌ بندی نشده

سخنان نقش روی دیوار

Posted on 21 ژانویه 202521 ژانویه 2025 By حسین دولت‌آبادی
سخنان نقش روی دیوار

من سال‌ها پیش در ایران هزار و یک شب را در روستاهای شهریار خوانده ام، خیلی پیش تر از آن، در کودکی، برخی از حکایت‌های شهرزاد را در شب های زمستان، پشت کرسی، از زبان ملا چروی، همسایه مان، شنیده‌ام. از شما چه پنهان، پس از سال‌ها دوست عزیزی دو جلد هزار و یک شب،…

ادامه “سخنان نقش روی دیوار” »

دسته‌ بندی نشده, یادداشت

من به مرده لگد نمی زنم

Posted on 17 ژانویه 202517 ژانویه 2025 By حسین دولت‌آبادی
من به مرده لگد نمی زنم

من دریای توفانی و خشمگین را‌ یک ‌بار دیده‌ بودم، وحشت و هراس مرگ را روی لنجی لکنته که به دام افتاده بود، تجربه کرده‌ بودم. در آن روز کاکل سفید و کف‌آلود هر خیزابی که به سوی لنج فرتوت ما می‌شتافت، به هیبت عزرائیلی بود که دم به دم نزدیک و نزدیکتر می‌شد و…

ادامه “من به مرده لگد نمی زنم” »

دسته‌ بندی نشده

دریچه‌ای رو به دنیایِ سبز

Posted on 16 ژانویه 202516 ژانویه 2025 By حسین دولت‌آبادی
دریچه‌ای رو به دنیایِ سبز

شاید اگر زیدی در دنیایِ مجازی، به طنز و کنایه نمی‌نوشت که این «خواب راحت!!» و لابد «آسایش و آرامش» از تصدق سر لیبرالیسم نصیب شما شده‌است، هرگز به صرافت نمی‌افتادم تا این مطلب را پیش از موعد بنویسم. به یقین می‌دانم تا این چند سطر را ننویسم، نمی‌توانم با خیال آسوده برگردم و به…

ادامه “دریچه‌ای رو به دنیایِ سبز” »

دسته‌ بندی نشده

بُرِشی از «خاکِ دامنگیر»

Posted on 15 ژانویه 202515 ژانویه 2025 By حسین دولت‌آبادی
بُرِشی از «خاکِ دامنگیر»

من سرخوشی، سرزندگی؛ شادخواری پدرم را به ارث نبرده بودم، بلکه مانند مادرم به غم و غصه، غمخواری و‌دلسوزی گرایش پیدا کرده بودم. از آن‌جا که در‌ ایام جره‌گی با تعزیه آشنا شده بودم، بی شک ملودرام برمن اثر گذاشته بود. شاید به همین سبب رفتار و کردار وگفتار امان‌الله به ‌مذاق‌ام خوش آمده بود…

ادامه “بُرِشی از «خاکِ دامنگیر»” »

دسته‌ بندی نشده

اُلنگ

Posted on 12 ژانویه 202512 ژانویه 2025 By حسین دولت‌آبادی
اُلنگ

اقدس به تنگنا افتاده و از شّر فراری‌ها خلاصی ندارد. لنگة در را می‌بندد، مدتی دورخوش می‌چرخد و درمانده بیخ دیوار سرلک می‌نشیند. باد زوزه می‌کشد و خیال او را تا بیابان، تا گلّة خالو خداداد می‌برد. چوپان گله را خوابانده، چوخائی به سرکشیده و در دامنة تپة ماسه‌ای، نه‌ چندان دور از ببری مچاله…

ادامه “اُلنگ” »

دسته‌ بندی نشده

اُلَنگ

Posted on 7 ژانویه 20259 ژانویه 2025 By حسین دولت‌آبادی
اُلَنگ

اُلَنگ در زبان ترکی به معنای مرتع، سبزه زار، چمن و یا مرغزار است. گویا در دوران فئودالیسم، بزرگ مالکی و خانخانی، بعضی از آن‌ها النگی شخصی داشته‌اند. در ولایت ما اگر چه النگ وجود نداشت، و یا این که من ندیده و نشنیده بودم، ولی این واژه وارد زبان و فرهنگ مردم، (اصطلاحات، مثل‌ها…

ادامه “اُلَنگ” »

رمان, کتاب

مُرده آزمای (1)

Posted on 5 ژانویه 20255 ژانویه 2025 By حسین دولت‌آبادی
مُرده آزمای (1)

آدمیزاد شیرخام خورده هر چقدر به منزل آخر نزدیک‌تر می شود، بیشتر به گذشته‌ها بر می‌گردد و در میان سال‌های از دست رفته با حسرت پرسه می زند و اغلب در دوران کودکی‌ و جره‌گی‌اش پا سست می‌کند. کتمان نمی‌کنم، آن سال های‌ دور، از زیباترین سال‌های عمری بودند که مثل سایۀ ابری گذشت. با…

ادامه “مُرده آزمای (1)” »

دسته‌ بندی نشده

زنده باد بنیتو موسولینی

Posted on 4 ژانویه 20254 ژانویه 2025 By حسین دولت‌آبادی
زنده باد بنیتو موسولینی

        در ولایت بادها همکاری داشتم که شیفته و جانثار آیت‌الله خمینی بود، نوارها و بیانه‌های او را مخفیانه به روستا می‌آورد و بین افراد قابل اعتماد پخش می‌کرد و هر بار مرادش را تا به عرش اعلا بالا می‌برد. من هربار قوام گدا اصورت را (مادرم به او می‌گفت گدا صورت) می‌دیدم به یاد آشیخ…

ادامه “زنده باد بنیتو موسولینی” »

دسته‌ بندی نشده

مصالحه با خویشتن خویش

Posted on 2 ژانویه 20252 ژانویه 2025 By حسین دولت‌آبادی
مصالحه با خویشتن خویش

مرد آنست که در خویشتن خوش به غلط نیفتد. «عطار» این روزها هربار به عمر از کف رفته، فرصت باقیمانده و این‌همه طرح و کار ناتمام می‌اندیشم، اضطراب و دغدغه به‌سرا‌غ ام می‌آید و تصمیم می‌گیرم از خیر فیس بوک و خرده کاری بگذرم و فقط به کار اصلی ام بپردازم، با وجود این هربار‌…

ادامه “مصالحه با خویشتن خویش” »

دسته‌ بندی نشده

اسائۀ ادب در آرامگاه زنده یاد غلامحسین ساعدی و اعتراض ما

Posted on 29 دسامبر 20243 ژانویه 2025 By حسین دولت‌آبادی
اسائۀ ادب در آرامگاه زنده یاد غلامحسین ساعدی و اعتراض ما

  این بار رذالت و شناعت در گورستان پرلاشز، درتبعید رخ داد.  سال‌ها است که جیره خواران و مزدوران حکومت ننگ و نفرت و جنایت اسلامی عزیزان مردم ما را گور به گور می‌کنند، سنگ قبر شاعران و آزادیخواهان میهن ما را می‌شکنند و در تبعید، فاشیست‌هائی که با وعده‌های دولت اسرائیل، این نماد جنایت علیه…

ادامه “اسائۀ ادب در آرامگاه زنده یاد غلامحسین ساعدی و اعتراض ما” »

دسته‌ بندی نشده

جرم‌ها و جنایت‌های تاریخی مشمول مرور زمان نمی‌شوند.

Posted on 26 دسامبر 202426 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
جرم‌ها و جنایت‌های تاریخی مشمول مرور زمان نمی‌شوند.

گابریل گارسیا ماکز، نویسندۀ کلمبیائی‌ داستان کوتاهی دارد بنام «ماریا خوشگله» یا « ماریا دلبر». ماریا زن زیبائی ‌‌‌‌است که از چند مشتری‌ سرشناس و متمول هفته‌ای یکی دوبار در خانه‌اش پذیرائی می‌کند. از ذکر و شرح جزئیات داستان می‌گذرم، این زن، هفته‌ای یک‌بار به‌ گورستان شهر می‌رود و روی قبر سه نفر می‌نویسد: «فراموش…

ادامه “جرم‌ها و جنایت‌های تاریخی مشمول مرور زمان نمی‌شوند.” »

دسته‌ بندی نشده

قلمستان

Posted on 24 دسامبر 202427 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
قلمستان

… قلمستان نام باغی‌است که «چلمرد» پس از عمری کار، زحمت و ذلّت درخت های آن را به بار آورده است. حوادث نمايشنامه در اين باغ و حوالی آن و خانة چلمرد اتفاق می‌افتند. چلمرد در آن دیار بیگانه‌است و سال‌ها پیش، پس از مرگ همسر جوان‌اش، همراه فرزند خردسال‌اش «بمان» از روستاهای همدان به آن‌جا آمده و قلمستان…

ادامه “قلمستان” »

کتاب, نمايشنامه

دروان

Posted on 23 دسامبر 202424 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
دروان

دوران نخستین بار در سال 1363خورشیدی، در شرایط بحرانی، شتابزده، آشفته و مغشوش نوشته شد. در آن زمان به اجبار جلای وطن کرده بودم و در آنکارا به انتظار سرنوشت به سختی روزگار می‌گذراندم و اگر از چند روز بگذرم، هر روز و هر شب می‌نوشتم. این دستنوشته نزدیک به سی و شش سال با…

ادامه “دروان” »

دسته‌ بندی نشده, رمان, کتاب

رویایِ سفیدِ مادر

Posted on 23 دسامبر 202424 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
رویایِ سفیدِ مادر

     … درخانة سوسن آب، مادرم هرازگاهی اسپند دود می‌کرد، سر نماز ورد می‌خواند تا همسایه‌ها و مردم تنگ نظر جوانان او را چشم نمی‌زدند. پدرم از بالای عینک «فاطمة زهرا» را می‌پائید و به تمسخر سر می‌جنباند. با این‌همه‌ اگر کسی اسم فرزندان آن‌ها را به‌ زبان می‌آورد، به مادرم می‌گفت: «… مادر محمود،…

ادامه “رویایِ سفیدِ مادر” »

دسته‌ بندی نشده

دستبوسی

Posted on 20 دسامبر 202420 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
دستبوسی

من نزدیک به هشتاد سال دراین دنیای وارونه زندگی کرده ام، همواره کنجکاو بوده‌ام، چشم بسته و سر به هوا از کنارحوادث و فجایع نگذشته‌ام، بلکه با چشم باز به‌ انسان‌ها و روابط بین انسان‌ها در جامعه، در سیاست و حتا در زندگی شخصی آن‌ها نگریسته‌ام و در این سالها هر بار مجال و فرصتی…

ادامه “دستبوسی” »

دسته‌ بندی نشده

مردم حقیر و جاذبۀ قدرت

Posted on 19 دسامبر 202419 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
مردم حقیر و جاذبۀ قدرت

مردم حقیر، مجیزگو، متملق و نوکرصفت همواره و در همه‌ جای دنیا انگار وحود دارند و همیشه ‏گوش به زنگ و مترصد‌ اند تا صاحب مقام و صاحب منصبی از راه برسد و به خوش‌خدمتی بال ‏همت به کمرببندند. من به تجربه دریافته‌ام که «قدرت» در هر هیئتی، در هر جمع و جامعه‌ای ‏مانند آهن…

ادامه “مردم حقیر و جاذبۀ قدرت” »

دسته‌ بندی نشده

رشتۀ پوسیدۀ پیوندها

Posted on 17 دسامبر 202417 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
رشتۀ پوسیدۀ پیوندها

دوسال پیش دوستی از راه دور مرا پند و اندرز می‌داد و پیوندهای خونی ما را یادآوری می‌کرد و این‌که: برادری دروغ نمی‌شود و کارد که به استخوان برسد، می‌ایستد. نصایح خیرخواهانۀ او باعث شد تا به پیوندهای خونی، پیوندهای عاطفی و شناسنامه‌ها فکرکنم و چند سطری را در این باره بنویسم. هفتۀ گذشته عزیزی…

ادامه “رشتۀ پوسیدۀ پیوندها” »

دسته‌ بندی نشده

سرود شاهنشاهی و ارمنی‌ها

Posted on 16 دسامبر 202416 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
سرود شاهنشاهی و ارمنی‌ها

.… من به تجربه دریافته‌ام که روزگار زندان و زندانی بی شباهت به روگار پیری انسان نیست. از آن‌جا که در زندان و در دوران پیری هیچ اتفاق تازه ای برای آدمیزاد نمی‌افتد، از آن‌جا که زندگی در زندان مانند ایام پیری یکنواخت است، زندانی‌ها مانند پیران آنچه را که زیسته‌اند و تبدیل به خاطره…

ادامه “سرود شاهنشاهی و ارمنی‌ها” »

دسته‌ بندی نشده

نویسنده، روشنفکر و سیاست

Posted on 12 دسامبر 202412 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
نویسنده، روشنفکر و سیاست

بزرگوار این گفته‌ها بی‌تردید توضیح واضحات و تکرار مکررّات است، با این‌همه دوباره به اختصار به آن اشاره می‌کنم: ارزش آثار هنرمند، در این جا: «نویسنده»، اعتبار، شهرت و محبوبیّت او نباید روی حقیقت سایه بیاندازد و لغزش‌ها و رفتار ناشایست و نادرست اجتماعی و سیاسی او را توجیه کند و از این مهمتر، نباید…

ادامه “نویسنده، روشنفکر و سیاست” »

دسته‌ بندی نشده

گذرِ زمان

Posted on 10 دسامبر 202410 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
گذرِ زمان

زمان دشمن نامرئی، دشمن خونی آدمیزاده است؛ هیچ قدرتی قادر نیست جلو گذر زمان را بگیرد. هیچ قدرتی، نه، زمان می گذرد و همه چیز با زمان می رود. همه چیر… باری، در سال‌های اول مهاجرت اجباری و دوری از یار و دیار، نامه فرشته‌ای بود که از آسمان‌ها نازل می‌شد. این فرشته حتا اگر…

ادامه “گذرِ زمان” »

دسته‌ بندی نشده

هدف ادبیات

Posted on 7 دسامبر 20247 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
هدف ادبیات

    سال‌ها پیش، در بازداشتگاه ارتش، هم اتاقی ( هم بند) من گاهی که از درد و هجوم افکار سیاه کلافه و بی‌تاب می شد، از جا بر می خاست و تلاش می کرد تا سرش را ار ریشه در آورد و لب طاقچه بگذارد، باری، آرزوی آن جوان عصبی این بود که مخ‌اش را اگر…

ادامه “هدف ادبیات” »

دسته‌ بندی نشده

تاپلئون بناپارت و دکّۀ غلوم ملا شمس

Posted on 6 دسامبر 20246 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
تاپلئون بناپارت و دکّۀ غلوم ملا شمس

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشتۀ خویش آمد و هنگام درو دیروز دوست عزیزی عکسی دربارۀ «ذهن نویسنده» با واتساپ فرستاد و مرا به‌ یاد مطلبی انداخت که نزدیک به دو سال پیش نوشته بودم: ناپلئون بناپارت و دکۀ غلوم ملاشمس. … ناپلئون بناپارت گویا در جائی گفته‌یا نوشته است:…

ادامه “تاپلئون بناپارت و دکّۀ غلوم ملا شمس” »

دسته‌ بندی نشده

 زلفِ کجِ کوشیرانی

Posted on 5 دسامبر 20245 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
 زلفِ کجِ کوشیرانی

فصلی از رمانِ « خاک دامنگیر» چند سال از دوران هنرآموزی‌ام گذشته بود و بسیاری از یادها با بادها رفته بودند، با این‌همه روزی که پا به زندان جمشیدیه گذاشتم، به یاد مرکز آموزش‌ها و کلنل شاداب و سرخوش آمریکائی افتادم: «! I’m here » در مرکز آموزش‌ها سه ماه زودتر از همقطارها امتحانات زبان…

ادامه “ زلفِ کجِ کوشیرانی” »

دسته‌ بندی نشده

مردم قلعۀ ما

Posted on 2 دسامبر 20242 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی
مردم قلعۀ ما

به یاد دوست، به یاد «اکبرشهریار» که امروز خبرش را آوردند. در آن ولایتی که من به دنیا آمدم، مردم معتقد بودند: «اوستا زاده، پشت کمر پدرش نیم اوستاست» در این باور پاره ای از حقیقت وجود داشت. من در دکان سلمانی پدرم، الفبای این حرفه را یاد گرفتم و گاهی سر بچّه‌های مدرسه و…

ادامه “مردم قلعۀ ما” »

یادداشت

صفحه‌بندی نوشته‌ها

قبلی 1 2 3 … 13 بعدی

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی
  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme