مهتاب و گل مينا! – فصلی از جلد دوم رمان سه جلدی « گدار»
مهتاب و گل مينا! ديوار بلند مه چشم اندازم را کور کرده بود، شعلة ميرائی در مه شبانه شناور بود و آواز امواج دريای خزر از راه دور به گوش میرسيد. دريا درخيالم می خروشيد ومن سر درگريبان برماسههای نرم و نمدار ساحل قدم می زدم و رو به آن پنجرة روشن می رفتم،…
ادامه “مهتاب و گل مينا! – فصلی از جلد دوم رمان سه جلدی « گدار»” »