Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

دسته: دسته‌ بندی نشده

جنایتکاران قابل دفاع و دلسوزی نیستد، حتا اگر جنایتکاران دیگری آن ها را به قتل برسانند

Posted on 7 ژانویه 202013 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

آسوده بر کنار چو پرگار می‌شدم/ دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت زنده یاد حمید مومنی، (م. بید سرخی)، در جلسه‌ای به شوخی می‌گفت: « من بی طرفم، صد البته بی‌طرفی بی‌شرفی‌ست.». همة کسانی که آن روز عصر به سخنان او گوش می‌دادند، می‌دانستند که حمید بی‌طرف نبود. شاهد: چندی بعد، شنیدم که کسی…

ادامه “جنایتکاران قابل دفاع و دلسوزی نیستد، حتا اگر جنایتکاران دیگری آن ها را به قتل برسانند” »

دسته‌ بندی نشده

 اژدهای کور

Posted on 22 نوامبر 201921 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
 اژدهای کور

رمان گدار، جلد سوم/ چاپ دوم- نشر مهری فصل «اژدهای کور» هلالِ نزارِ ماه و وزش مداوم باد منجيل و خروش هفت نارون؛ باغ متروک با بادها هم آواز شده بود، اشيا و اشجار جان گرفته بودند و از هر شيئی  صدائی در  می آمد.  خار  و خاشاک  در باد  می چرخيدند  و شاخ  و برگ  درخت ها  سرمست  و صوفيانه پيچ  و تاب می خوردند  و به آهنگ و آواز باد می رقصيدند. قوام دست روی شانه ام گذاشته بود و ماهيچه های گردنم را به نرمی و مهربانی مالش می داد: «اخوی، اخوی» در لحن  و نوازش های  برادرانة او سرزنشی ملايم نهفته بود. کدخدای سابق تمامی ماجرای جوال…

ادامه “ اژدهای کور” »

دسته‌ بندی نشده

تحصیل در شغال‌آباد

Posted on 15 نوامبر 201921 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
تحصیل در شغال‌آباد

قلعه ی گالپاها- فصل 30 مردم قلعة گالپاها و آبادی‌هایِ دامنة کوه میش، از دو دروازه وارد شهر سبزوار می‌شدند؛ از دروازه نیشابور و دراوزه سبریز و از همان راسته و مغازه‌های اطراف ‌اغلب نسیه و وعدة سرخرمن خرید می‌کردند. برادر بزرگ ما به مغازه‌های سبریز بدهکار شده بود، تا چند سال فقط از دروازه…

ادامه “تحصیل در شغال‌آباد” »

دسته‌ بندی نشده

بحرِ طویل

Posted on 15 نوامبر 201921 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعة گالپاها- 29 مردی را که شبانه توی نمد پیچیدند و با‌جیپ لکنتة خرده مالک به بیمارستان دولتی بردند، از طایفه و تبار «گوشی‌ها» و از خویشان نسبی کَرَم کور بود. حُر گویا جنازة مثله شده و نیمه‌ جان او را از معرکه به در برده بود و همراه خرده مالک تا شهر و بیمارستان…

ادامه “بحرِ طویل” »

دسته‌ بندی نشده

کینه‌هایِ کور

Posted on 20 اکتبر 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعة گالپاها- فصل 28 از ملا‌مندلی شنیده بودم که اگر قتلی در ولایتی رخ می‌داد، مردم آن دیار به نفرین ابدی گرفتار می‌شدند و هرگز روزِ خوش نمی‌دیدند. این اتفاق در قلعة گالپاها افتاد؛ هواداران و رعیّت آن «مردکة کلّه پرگوشت!!» صولت را روی قبرستان کهنة آبادی به طرز فجیعی به‌قتل رساندند. آن روز هوا…

ادامه “کینه‌هایِ کور” »

دسته‌ بندی نشده

شب و شرنگ و شوبازی

Posted on 10 اکتبر 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
شب و شرنگ و شوبازی

قلعة گالپاها- فصل 27 شرنگ در فرهنگ‌ها به ‌معنای زهر، سّم و هر چیز تلخ آمده بود، گیرم در قلعة گالپاها، شرنگ جشنی بی‌چیز و مردانه بود که نوجوان‌ها و جوان‌ها هر ‌از گاهی در حیاط خاکی خانه‌ای بر ‌پا می‌کردند و شوبازی به نمایشی گفته می‌شد که بی‌شباهت به رو‌حوضی نبود و مطرب‌های شهری،…

ادامه “شب و شرنگ و شوبازی” »

دسته‌ بندی نشده

کوچِ چلچله‌هایِ خانة ما

Posted on 29 سپتامبر 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعة گالپاها- فصل 26 … من در‌‌آن روزها نفهمیدم چه کسانی کربلائی عبدالرسول دلاک را به کدخدائی انتخاب و یا انتصاب کردند. تا آن‌جا که به‌ یاد دارم، خانة ما دو باره شلوغ شده بود. رعیّت، هواداران دو ارباب‌، صولت و دولت، در سال چند بار با چوب، چماق، چاقو و قداره به جان هم…

ادامه “کوچِ چلچله‌هایِ خانة ما” »

دسته‌ بندی نشده

زغال اخته‌یِ ایوانِ کی

Posted on 7 سپتامبر 201921 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعة گالپاها- فصل 24 شاید اگر کربلائی عبدالرسول به ‌یاد وطن نمی‌افتاد و ما را سر راه، به «ایوانِ‌‌کی» نمی‌برد، زیر دست رحمان دماوندی، بلورساز می‌شدم. شاطر شکراللهِ خیرخواه، به همین نیّت ناخن‌ام را در کارخانة بلور سازی بند کرده بود و من فرسنگ‌ها دور از قلعة گالپاها، درس و مشق و مدرسه را از…

ادامه “زغال اخته‌یِ ایوانِ کی” »

دسته‌ بندی نشده

روئین تنِ جاّدة ری

Posted on 25 آگوست 201921 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعة گالپاها- فصل 23 زن همسایه معتقد بود که در «نجف اشرف» خداوند به خانوادة ما رحمت آورده بود، معجزه شده بود و فرزند دلبند فاطمه از حادثه جان به ‌سلامت برده بود. زن همسایه مصر بود که دستی غیبی مرا در میان زمین و آسمان گرفته بود و از مرگ نجات داده بود. گیرم…

ادامه “روئین تنِ جاّدة ری” »

دسته‌ بندی نشده

بارانِ بهاری و ناودانِ طلا

Posted on 11 آگوست 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعه ی گالپاها- فصل 22 چندین سال پیش، با میانه مردی آشنا شدم که از پلیس سیاسی صدام حسین گریخته بود و به کشور فرانسه پناه آورده بود. نام آوارة عراقی قصیم و یا چیزی مشابه آن بود. قصیم درکوفه به دنیا آمده بود؛ در بغداد بزرگ شده بود و مثل من در این گوشة…

ادامه “بارانِ بهاری و ناودانِ طلا” »

دسته‌ بندی نشده

رمان مریم مجدلیه، گفتگو با حسین دولت آبادی «نویسنده»

Posted on 5 آگوست 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

 

دسته‌ بندی نشده

باد و بیرق و بیتوته

Posted on 11 جولای 201930 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
باد و بیرق و بیتوته

قلعه ی گالپاها – فصل21 «یا سیدالشهدا…!» با ناله و استغاثة دردمند میانه مرد شاره دلبری و صدای رگه‌ دار  شاگرد راننده که از زوّار «گنبد نمائی» طلب می‌کرد، از خواب بیدار شده بودم، در جستجوی گنبد و گلدسته و بارگاه به هر سو گردن می‌کشیدم و نمی‌یافتم. اتوبوس زوّار آخر شب به مقصد رسیده…

ادامه “باد و بیرق و بیتوته” »

دسته‌ بندی نشده

گذر از جنگل مولا

Posted on 1 جولای 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعه ی گالپاها- فصل 20 سفر دور و دراز آغاز شده بود و معلوم نبود کی به ‌‌پایان می‌رسید. در آغاز راه، مسافرها، همه هیجان‌زده، سرخوش، سر دماغ بودند و همهمه می‌کردند. چاووش، آن آخوند عمامه سفید کنار راننده، دم به دم چاووشی می‌خواند و زوّار به درخواست شاگرد شوفر، پی درپی صلوات می‌فرستادند. مدتی…

ادامه “گذر از جنگل مولا” »

دسته‌ بندی نشده

منزل ششم

Posted on 29 ژوئن 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
منزل ششم

(فصلی از رمان باد سرخ) سوت ممتـد آن قطـار لکنته که از دلِ شبِ تاريک می‌گذرد، به نالة انسانی شباهت دارد که زير شکنجه از درد بی طاقـت شده است. آری، زوزة ممتد قطار همواره درد و رنج انسانی ستمديده را به ذهن صحرا متبادر می‌کند، بغض بيخ گلويش را می‌فشارد و اندوهی عميق به…

ادامه “منزل ششم” »

دسته‌ بندی نشده

سری به نیزه، به خواهر نظاره‌ای دارد (1)

Posted on 20 ژوئن 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
سری به نیزه، به خواهر نظاره‌ای دارد (1)

 قلعة گالپاها- فصل 19 سال‌ها پیش از این‌ که گذرم به ‌زندان بیفتد و زمان پشت میله‌ها از حرکت بماند و نفس‌ام ناگهان در سینه‌‌ام گره بخورد، به وجود زمان و به خیره سری و لجاجت آن پی‌‌برده بودم. در سرجالیز، روزهای بلند تابستان تا شب می‌شدند، یک قرن بر من می‌گذشت و جان‌ام به…

ادامه “سری به نیزه، به خواهر نظاره‌ای دارد (1)” »

دسته‌ بندی نشده

رویاهایِ پیش از سفر

Posted on 2 ژوئن 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
رویاهایِ پیش از سفر

قلعه ی گالپاها- فصل 18 کربلائی عبدالرسول‌ دلاک اگر چند بستی شیرة تریاک می‌کشید و یا اگر یک ماش شیره بالا می‌انداخت، نشئه و سر دماغ می‌شد، با صدای دل‌نشینی آواز می‌خواند و یا با سرخوشی شعری را زیر ‌لب زمزمه می‌کرد. شعرها همیشه به مناسبت بودند و خبر از اتفاقی می‌دادند که در گذشته…

ادامه “رویاهایِ پیش از سفر” »

دسته‌ بندی نشده

بنشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین

Posted on 23 می 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
بنشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین

قلعة گالپاها فصل «17»     من چپ دست بودم؛ علی‌حُر، یکبار سر سفره به‌من سیلی زده بود و چکنی با ترکة نمدار انار کف دست‌ام را کبود کرده بود، گیرم سیلی برادر و تنبیه معلم افاقه‌ای ‌نبخشیده بود؛ «چپ ‌دست» باقیمانده بودم و از این گذشته، با پایِ چپ‌ام تُپُق می‌زدم. من هر سال، در…

ادامه “بنشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین” »

دسته‌ بندی نشده

آفتابِ داغِ تموز و سگ‌هایِ تشنة یزید

Posted on 1 می 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
آفتابِ داغِ تموز و سگ‌هایِ تشنة یزید

قلعة گالپاها  چند سالی به درازا کشید تا فهمیدم چرا پدرم شب‌ها به علی‌آباد می‌رفت و چرا مادرم هرگز، هرگز به‌سر جالیز نمی‌آمد. آه مادر، مادر! دوری مادر عذاب‌ام می‌داد. روزها دل‌ام برای مادرم تنگ می‌شد، بغض می‌کردم و ساعت‌ها گریه در گلو، بر بام خانه بند چشم به راه مادرم می‌نشستم و به سراب…

ادامه “آفتابِ داغِ تموز و سگ‌هایِ تشنة یزید” »

دسته‌ بندی نشده

خوابگاهِ خاکی و دغدغة مارِ زخمی

Posted on 23 آوریل 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
خوابگاهِ خاکی و دغدغة مارِ زخمی

قلعة گالپاها «14» تا سینه از خاک بر‌‌داشتم، تابستان‌ها به سَرِ جالیز و یا سَرِ بندهای پشت‌آو می‌رفتم و شب‌ها با برادرم نورالله، توی خوابگاه، نزدیک «خانه‌بند» می‌خوابیدم. ما هر سال، با خاک نرم تختگاهی درست می‌کردیم؛ دمِ غروب لحاف و تشک کهنه و مندرس‌مان را از خانه بند و از سایه بر می‌داشتیم؛ روی…

ادامه “خوابگاهِ خاکی و دغدغة مارِ زخمی” »

دسته‌ بندی نشده

گذر از قلعة سیّدها و دیدارِ یاور

Posted on 21 آوریل 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

 قلعه ی گالپاها «13» سکنة قلعة سیّدها سال‌ها پیش کوچ کرده بودند و آن خانه‌‌های دو اشکوبه متروک مانده بود. سقف اتاق‌ها و دیوارهای طبقة دوم تپیده بود و به مرور مخروبه شده بود، ولی اتاق‌های طبقة همکف آسیبی ندیده بودند و از گزند برف و باران درامان مانده بودند. من تا مدت‌ها از ویرانه‌های…

ادامه “گذر از قلعة سیّدها و دیدارِ یاور” »

دسته‌ بندی نشده

چوولی چِغَر و  بچّه‌هایِ گرگ

Posted on 10 آوریل 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
چوولی چِغَر و  بچّه‌هایِ گرگ

قلعه ی گالپاها «12» خواهرم آخر بهار، در یک روز گرم و آفتابی به دنیا آمد و من در آن روز با چلچراغ، همسر برادر بزرگ‌ام محمدرضا، عروس زیبای کربلائی عبدالرسول آشنا شدم و قهقهة خندة شاد او را هرگز از یاد نبردم: «زن دائی، این چیه به دنیا آوردی؟» من آن روز روی پلّه،…

ادامه “چوولی چِغَر و  بچّه‌هایِ گرگ” »

دسته‌ بندی نشده

 این‌جا برقص

Posted on 8 آوریل 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
 این‌جا برقص

  زیباترین شعر حسن حسام، سر پر شور و زندگی شور‌انگیز اوست!  این‌جا برقص اثر تازه‌ی «حسن حسام» شامل سه دفتر شعر است که به گمان من، بر‌اساس جوهر، محتوا و فضای شعرها نامگذاری شده‌اند: دفتر اوّل: زخمه‌ها، دفتر دوم:  شعرهای خیابانی، دفتر سوم: آن سوی پرچین. نام کتاب: «این‌جا برقص» نیز بنا به ادعایِ شاعر،…

ادامه “ این‌جا برقص” »

دسته‌ بندی نشده

«مریم مجدلیه»؛ گفت‌وگو با حسین دولت‌آبادی

Posted on 4 آوریل 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

دسته‌ بندی نشده

کهکشانِ سرخ و وَلوِلة ستاره‌ها

Posted on 30 مارس 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعه ی گالپاها «11» ارباب‌های قلعة گالپاها از مدت‌ها پیش به شهر کوچ کرده بودند و خانه‌های درندشت آن‌ها واگذار شده بود. ارباب‌های قلعه در مقام مقایسه با ملاکین بزرگ ایران که هر‌کدام چندین و چند پارچه آبادی داشتند، خرده مالک به‌ حساب می‌آمدند. با این‌همه، در آن ولایت به کسانی خرده مالک می‌گفتند که…

ادامه “کهکشانِ سرخ و وَلوِلة ستاره‌ها” »

دسته‌ بندی نشده

گوساله به بویِ سبزه می‌گردد باز

Posted on 15 مارس 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعه ی گالپاها «2» قلعه روز به‌روز در چشم من بزرگ‌تر می‌شد و جای بیشتری توی ذهن‌ام باز می‌کرد. همسایه‌های ما به مرور از تاریکی و ابهام به‌در می‌آمدند و هر کدام نام و نشانی می‌یافتند و اسم‌ها، شکل، شمایل و قیافه‌ها و رفتار آدم‌ها کم کم در خاطرم نقش می‌بست تا سال‌ها بعد، در…

ادامه “گوساله به بویِ سبزه می‌گردد باز” »

دسته‌ بندی نشده

در بندر کویر، دیمی بزرگ ‌شدم

Posted on 15 مارس 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
در بندر کویر، دیمی بزرگ ‌شدم

قلعه ی گالپاها «3» در آن دیار، بذر دیم را به امید پروردگار روی زمین می‌پاشیدند و چند ماهی دل به آن خوش می‌کردند. رشد گندم و جو یا خربزه و هندوانة دیم بستگی به سال داشت. اگر آسمان حاشیة کویر کَرَم می‌کرد و زمستان برف و بهار باران می‌بارید، گندم یا جو سر از…

ادامه “در بندر کویر، دیمی بزرگ ‌شدم” »

دسته‌ بندی نشده

لیک لیکی و شب‌هایِ بلندِ زمستان.

Posted on 11 مارس 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعه ی گالپاها «9»  اگر زن احمد‌آقا، تختِ مَشک، را نادیده بگیرم و بگذرم و از حوریة ناز دار، با عشوه و کرشمة ته کوچة بن بست، چشم بپوشم، همة زن‌هائی که من تا آن‌روز دیده و شناخته بودم، همدوش مردها کار می‌کردند.مادرم اگر چه مانند زن‌های همسایه و سایر زن‌های زحمتکش رعیّت، به دشت…

ادامه “لیک لیکی و شب‌هایِ بلندِ زمستان.” »

دسته‌ بندی نشده

دیزباد، بازی با دم شیر

Posted on 14 فوریه 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعة گالپاها «8» خانه کربلائی عبدالرسول دلاک نمونة خانه‌هایِ حاشیة کویر بود، با آن بادگیر بلند و سردخانه، اتاق نشیمن، شاه نشین، هشتی و قهوه‌خانه که بین اتاق نشیمن و شاه نشین واقع شده بود و این‌همه نزدیک به‌ یک متر از‌کف حیاط کرسی داشت. مطبخِ خانه را کنار دالانی ساخته بودند که در انتها، در…

ادامه “دیزباد، بازی با دم شیر” »

دسته‌ بندی نشده

کمال رفعت صفائی

Posted on 11 فوریه 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
کمال رفعت صفائی

مقدمه

دسته‌ بندی نشده

شاخ بزُ بر کمر من، به خیال خنجر من

Posted on 6 فوریه 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعه ی گالپاها «7» شعرها و افسانه‌ها مانند سنگ نوشته‌های قدیمی و تاریخی بر لوح حافظه‌ام حک می‌شدند تا در بزرگسالی، در موقعیّت‌های باریک و مشابه به یاد دلاک تیزهوش می‌افتادم، شعری از خاطرم می‌گذشت، یا صحنه‌ای در منظرم جان می‌گرفت و تا سال‌های دور، تا قلعة گالپاها، تا دخمة فاطمه بیگم می‌رفتم و یا…

ادامه “شاخ بزُ بر کمر من، به خیال خنجر من” »

دسته‌ بندی نشده

طوطیان شکر شکن ملاّ چروی

Posted on 29 ژانویه 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعه ی گالپاها «6» ماجرای زنبور و معاملة مرد غریبه، داستانِ طنزآمیزی بود که من از زبان زن علی‌سیرضا شنیدم و تا سال‌های سال فراموش نکردم. شاید راز ماندگاری قصّه، در انسجام، اختصار و طنزی بود که با مهارت و ظرافت در تار و پود آن تنیده شده بود. شاید راز ماندگاری آن قصه در…

ادامه “طوطیان شکر شکن ملاّ چروی” »

دسته‌ بندی نشده

میراث ماندگار

Posted on 29 ژانویه 201913 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

قلعه ی گالپاها «5» جشن ختنه سوری من ساده برگزار شد و تا آن‌جا که به یاد دارم، شور و شوق زیادی بر نیانگیخت. استاد کربلائی عبدالرسول اگر چه مدام تکرار می‌کرد که برایِ پولِ مردم کیسه ندوخته بود و با آن شاهی صناری که به این مناسبت جمع شده بود، تغییری در زندگی ما…

ادامه “میراث ماندگار” »

دسته‌ بندی نشده

ز آب خُرد ماهی خُرد خیزد

Posted on 26 ژانویه 201921 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
ز آب خُرد ماهی خُرد خیزد

قلعه ی گالپاها (4) نور چراغ پیه سوز به سختی صحن گرد حمام را روشن می‌کرد و مردها در بخار مانند اشباح به نظر می‌رسیدند. اشباح و هراس! من در این حمام با هراس آشنا شدم و ترس را در زوایای تاریک و پر ابهام صحن آن شناختم. از مادرم و همسایه‌ها شنیده بودم که…

ادامه “ز آب خُرد ماهی خُرد خیزد” »

دسته‌ بندی نشده

مریم مَجدَلیّه

Posted on 31 آگوست 201813 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی
مریم مَجدَلیّه

از کجا به کجا رسیده بودم. پاره ای از رمان  « مریم مجدلیه» از کجا به کجا رسیده بودم؟ چرا آن‌همه از همه نفرت داشتم، چرا دنیا ناگهان تنگ، تاریک و خفقان‌آور شده بود و چرا نمی‌توانستم به‌راحتی نفس بکشم، چرا از جوانک پرسیده بودم: جا داری؟! من که فاحشه نبودم،  انتقام؟ قرار بود از…

ادامه “مریم مَجدَلیّه” »

دسته‌ بندی نشده

روز پنجاه هزار سال

Posted on 11 آگوست 201813 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

          بگذار‌‌ جُل و پَلاسم را از قصرفيروزه بردارم و پاي چراغ هاي زنبوري بنشينم و دو باره از اوّل شروع كنم. دوران تازه اي را از سر گذرانده بودم. دوراني كه مانند روز محشر پنجاه هزار سال طول كشيده بود. هاجركلانتر مي گفت: معراج، روز قيامت، روز پنجاه هزار سال است. مي گفت روز محشر…

ادامه “روز پنجاه هزار سال” »

دسته‌ بندی نشده

روزِ پنجاه هزار سال

Posted on 11 آگوست 201831 جولای 2025 By حسین دولت‌آبادی
روزِ پنجاه هزار سال

        فصلی از جلدِ دومِ رمانِ «گُدار»   بگذار‌‌ جُل و پَلاسم را از قصرفيروزه بردارم و پاي چراغ هاي زنبوري بنشينم و دو باره از اوّل شروع كنم. دوران تازه اي را از سر گذرانده بودم. دوراني كه مانند روز محشر پنجاه هزار سال طول كشيده بود. هاجركلانتر مي گفت: معراج، روز قيامت، روز پنجاه…

ادامه “روزِ پنجاه هزار سال” »

دسته‌ بندی نشده

رو خوانی کتاب ایستگاه باستیل – حسین دولت‌آبادی

Posted on 8 آوریل 201813 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

دسته‌ بندی نشده

ادبیات تبعید: “خون اژدها” تازه‌ترین رمان حسین دولت‌آبادی

Posted on 13 ژانویه 201822 آوریل 2024 By حسین دولت‌آبادی
ادبیات تبعید: “خون اژدها” تازه‌ترین رمان حسین دولت‌آبادی

کتاب “خون اژدها” تازه‌ترین رمان حسین دولت‌آبادی، نویسنده ایرانی ساکن پاریس از سوی نشر مهری در سال 2018 منتشر شده است. حسین دولت‌آبادی در گفت‌ وگو با بخش فارسی رادیو بین‌المللی فرانسه با خواندن بخش‌هایی از این رمان درباره چگونگی نوشتن آن توضیح می‌دهد. حسین دولت آبادی  سال ۱۹۸۹ میلادی به عضویت کانون نویسندگان ایران…

ادامه “ادبیات تبعید: “خون اژدها” تازه‌ترین رمان حسین دولت‌آبادی” »

دسته‌ بندی نشده

دیدار، حسین دولت‌آبادی

Posted on 24 دسامبر 201713 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

دسته‌ بندی نشده

دارکوب اضطراب

Posted on 19 سپتامبر 201719 سپتامبر 2023 By حسین دولت‌آبادی
دارکوب اضطراب

دارکوب اضطراب ساناز اقتصادی‌نیا در هشتمین یادداشت از مجموعه یادداشت‌هایم درباره ادبیات بدون سانسور، به داستان بلند «دارکوب» اثر حسین دولت‌آبادی پرداخته‌ام. این کتاب به همت نشر تنفس « نشر ناکجا» در فرانسه، برای دومین بار در سال دوهزاروشانزده میلادی منتشر شده است. «دارکوب» را از آن رو داستان بلند می‌نامم و نه رمان، که…

ادامه “دارکوب اضطراب” »

دسته‌ بندی نشده

صفحه‌بندی نوشته‌ها

قبلی 1 … 5 6 7 8 بعدی

کتاب‌ها

  • دارکوب
  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • مصاحبه با مصطفی خلجی ( قسمت دوم)
  • خاطرات منتشر نشدۀ محمود دولت آبادی و برادرش حسین دولت آبادی ( قسمت اول)
  • گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی
  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme