چوبین در- چاپ اول
این کتاب را میتوانید از ناکجا بخرید آخر سال سگ بود که خبر خسوف نابهنگام ماه و شایعهی شبح خرس و صداها در سرتاسر منطقهی چوبیندر پیچید…
این کتاب را میتوانید از ناکجا بخرید آخر سال سگ بود که خبر خسوف نابهنگام ماه و شایعهی شبح خرس و صداها در سرتاسر منطقهی چوبیندر پیچید…
این کتاب را میتوانید از ناکجا بخرید کسی درجائی دستگیره ترمز اضطراری قطار را میکشد. سایش گوشخراش چـرخهای لکوموتیـو روی ریلهای زنگ زده. قطار با تکانهای شدیدی توقّف میکند. صحرا به پشت شیشه پنجره میدود. بیرون از قطارهوا غبارآلود و تیره و تار است. صحرا با کنجکاوی گردن مـیکشد. اشبـاحی در غبـار سرخ میچرخنـد و…
این کتاب را میتوانید از ناکجا بخرید «اگر بخواهم تمام اسمهائی را که من و مشکی از اوّل تا آخر یدک میکشیدیم، دنبال هم قطار کنم، مثنوی هفتاد من کاغذ میشود. نه، منظورم القاب و عناوین ما نبود. گیرم که این اسم و رسمها هرکدام داستان و تاریخچه جداگانهای دارند: گرگوارما سه سال ونیم از…
این کتاب را میتوانید از ناکجا بخرید در نیم قرن اخیر (از کودتا تا انقلاب بهمن و چند سال بعد از انقلاب) مردم میهن ما شاهد حوادثی تاریخی و سرنوشت ساز بودهاند. قهرمانهای رمان گدار در این برهه از تاریخ میهن ما و در کاروانسرای حاجی سفیدابی چشم به دنیا میگشایند و با کوله باری سنگین از متن جامعه و تاریخ میگذرند….
این کتاب را میتوانید از ناکجا بخرید “… زندگی در دور دستها، خارج از آن دخمه نمور مانند تابلوئی باسمهای از دیواره ذهنم آویزان بود و شوقی برنمیانگیخت. تابلو رنگ و رو باختهای که درختها در کناره راهش خشکیدهاند و پرندگان در آسمان چرکش سوختهاند و درّهها و دریاها وکوهها گوئی چند لکه رنگند که دستی دیوانه سر بر بوم پاشیده است و من مانند تکدرختی نیمسوخته، در اين…
ايستگاه باستيل مجموعة چند داستان کوتاه است که از سال ۱۳۵۷ تا سال ۱۳۷۳ در ايران و خارج از کشور نوشته شده اند. از اين مجموعه داستان آفاق و شاخه های شکسته را می توانيد در قسمت پاره هائی از رمان و داستان بخوانيد.
سرگذشت کتابها بی شباهت به سرگذشت نویسندههای آن ها نیست، من نمایسنامۀ « آدم سنگی» را نخستین بار زیر عنوان «بلوا» در بهار سال 1359 خورشیدی، در روستای رامین شهربار نوشتم. محمود دولت آبادی و دوستاناش دستنوشتۀ آن را خواندند و تصمیم گرفتند از خیر نمایشنامۀ «تنگنا»، اثر محمود دولت آبادی بگذرند و « بلوا»…
این کتاب را میتوانید ازنشر مهری بخرید کبودان داستان زندگی و شرح شور بختی خيل کارگرانی است که در آرزو و جستجوی کار و نان ( هرکاری) از همه جای ايران به سوی بندر عباس و جزاير جنوب سرازير شده اند. دريا، لنج ها، بندرها وجزيره ها بستر و زمينة رمان را می سازند و مردم بومی جزاير و بنادر و ناخداها، جاشوها، نظامی ها، «چتربازها»، فواحش…
ادامه “کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی” »
فصلی از رمان «خون اژدها» بیماری ذبیحالله سرانجام از پرده بیرون افتاد و همسایهها و حتا بازاریها فهمیدند که آن مرد مؤمن و معتمد مردم عمر زیادی به دنیا ندارد و به تعبیر تاجبانو، آقا بزودی دعوت حق را لبیک میگوید و از دار فانی به دیار باقی میشتابد. این خبرها، مانند دود از سوراخ…
… بارها از پدرم شنیده بودم که از دیوار شکسته و زن سلیطه باید حذرکرد. «سلیطه» خواهر دو قلوی فاحشه بود، دشنام، نکوهش و سرزنش بود، صفتی بود که مانند آب دهان به صورت اناث پرتاب می شد، با اینهمه ضمنی و تلویحی به جسارت و بیپروائی «زنِ زبان دراز» نیز اشاره داشت: «…
ادامه “آیِ بی کلاه، نمایندة ما – فصلی از رمان «خون اژدها»” »
صحرا روی سکّو ايستاده است و به رفتن قطار نگاه می کند. قطار آرام آرام از ايستـگاه راه آهن دور می شود و صدای تلق تلق چرخ های لوکوموتيو تا مدّت ها از راه دور به گوش می رسد. تنهائی و زوزة دلخـراش قطـاری که دور می شود. دور و دورتر! صـحرا در آن گوشـة…
آخر بهار به قصر فيروزه آمد و دوباره موريانه ها را به جانم انداخت. جيران آتشي به ديدارم آمده بود و من تمام مدّت رو به روي آينه ايستاده بودم و به مردي نگاه مي كردم كه چهره اش زير فشار آرام آرام درهم مي شكست و در برابرم مسخ مي شد. مردي كه هر…
ادامه “بهار و عروسی ِ گنجشکها – فصلی از جلد اوّل رمان « گدُار»” »
رمان «باد سرخ» نوشته حسین دولتآبادی از جمله آثار داستانی است که موضوع انقلاب سال ۱۳۵۷ و نتایج آن در جامعه ایرانی را دستمایه قرار داده است؛ موضوعی که پیش از این نیز در آثار بسیاری از نویسندگان ایرانی دیده شده، اما در این اثر به جز ویژگیهای زبانی و ادبی به دلیل چاپ آن…
ادامه “شکنجه با روغن داغ، روایتی بدون سانسور از ایران انقلابی” »
سهیل هنرور بعد از سال ها دوری و بی خبری آخر تموز به تبریز بازگشت و چراغ اتاق دایه و دانش تا دم دمای سحر خاموش نشد. مادر و فرزند هرکدام در سه کُنجی اتاق، توی بستری بیماری به شانه افتاده بودند و عمو سهیل بین آنها، یک زانو نشسته بود و هر بار به…
ادامه “سهیلِ آسمانِ خانۀ ما – پاره ای از رمان «زندان اسکندر»” »
دانش ترانه ای را مستانه زمزمه می کردکه مفهوم نبود، اگر چه او را نمی دیدم، ولی همة حرکات اش راحدس می زدم. سوارکار دایه از اسب افتاده بود، پیاده بودو انگار چهار دست و پا به سوی در زیرزمین می آمد و من روزی را به یاد می آوردم که درمنطقة شمالی هنگ سوار…
ادامه “سوار کار پیاده – فصلی از رمان « زندان اسکندر» جلد اوّل” »
داستان بلند تازه ی است از حسين دولت آبادی، که پيش از اين علاوه بر رمان و چند داستان و فيلمنامه که از او در ايران چاپ و اجرا شده، در خارج نيزمقالات انتقادی و قصّه هائی در مجلاّت از او به چاپ رسيده است و بعلاوه نمايشنامه های او با عناوين «آدم سنگی» و «قلمستان» انتشار يافته است. حسين…
دل دریا کردم و دوباره از پلهها پائین رفتم. آن دخترک تکیدۀ سربی رنگ هنوز روی مبل فرسوده نشسته بود. مثل هر شب، کنار عروسکش چشم به راه عزیزی که نمیآمد خوابش برده بود و به نرمی خرنش میکرد. یکدم در درگاهی سرسرا پا سست کردم. موش های خاکستری از زیر میز پایه کوتاه بیرون…
اگر بخواهم تمام اسمهائي را كه من و مشكي از اوّل تا آخر يدك ميكشيديم، دنبال هم قطار كنم، مثنوي هفتاد من كاغذ ميشود. نه، منظورم القاب و عناوين ما نبود. گيرم كه اين اسم ورسمها هركدام داستان و تاريخچة جداگانهاي دارند: گرگوارما سه سال ونيم از عمر عزيزش را تلف كرد تا از منصب «مشكي!» به مقام…
…اگر از آسمان سنگ میبارید، نماز جاشوها قضا نمیشد. در هر جا که جایی برای خم و راست شدن بود، اقامه میبستند و به نماز میایستادند. بالای تختگاهی خن مسجدشان شده بود. بعد از نماز صبح، در تاریک روشنی لنگر کشیدند و به دریا زدند، از دریا نسیم خنکی میوزید و هوای سحر، نمدار و…
حسين دولت آبادی در رمان ۶۷۰ صفحه ای کبودان( ۱۳۵۷) زندگی کارگـران مهاجر در بنادر و جزاير خليج فارس را از نظرگاهی عبوس توصيـف می کند. داستان در بارة هزاران آواره ای است که همة نقاط کشور به اميّد کاری پر در آمد روانة جنوب می شوند، اما در سير پر ملال زمانه ای محنت زا از…
رمان «گدار», نوشته ی حسین دولت آبادی, در 419 صفحه, توسط ناصر مهاجر ویرایش شده است و پیشکش نویسنده است به باقر مؤمنی. نقاشی«یوب امدادیان» نیز روی جلد آن را تزئین کرده است. نویسنده در بخش سپاسگزاری کتاب به ما می گوید: «دوست نقاش و هنرمندم ایوب امدادیان نیز […] یکی از تابلوهایش را در اختیارم گذاشت». چه…
ادامه “گُدار، رمان، جلد اول نقل از غرفۀ آخر – مليحة تيره گل” »