رویاهایِ پیش از سفر
قلعه ی گالپاها- فصل 18 کربلائی عبدالرسول دلاک اگر چند بستی شیرة تریاک میکشید و یا اگر یک ماش شیره بالا میانداخت، نشئه و سر دماغ میشد، با صدای دلنشینی آواز میخواند و یا با سرخوشی شعری را زیر لب زمزمه میکرد. شعرها همیشه به مناسبت بودند و خبر از اتفاقی میدادند که در گذشته…