اشاره
چند سال پيش از ميان مجموعه ياد داشت هائی که برای اين رمان برداشته بودم، مطلبی زير عنوان چوبيندر تنظيم کردم که به همّت ناصر مهاجر در کتاب زندان چاپ شد. عناصر اصلی آن داستان به شکل و شيوة تازهای در اين رمان ادغام شدند.
نيازی به ياد آوری نيست که در انتخاب اسامی آدمها هيچ فرد و يا خانوادة خاصی مورد نظر نويسنده نبوده است و مانند هر رمان ديگری، تشابه احتمالی نام ها تصادفی است.
رمان چوبیندر نخستین بار درسال 2011 میلادی در چاپخانة باقر مرتضوی ( آلمان، کلن) با هزینة نویسنده به قول قدما به زیور چاپ آراسته گردید. پخش و نشر رمان را انتشارات فروغ به عهده گرفت و لذا «ناشر» آن شد.
باری، از ویراستاری و تصحیح اشتباهات تایپی و املائی که بگذرم، از آنجا که به دستکاریِ گذشته باور ندارم، رمان را بازنگری و بازنویسی نکردهام و دست به ترکیب آن نزدهام.
و اما مدیر نشر مهری، هادی خوجینیان که در عرض دو سال کبودان، باد سرخ و ایستگاه باستیل را چاپ و نشر کرده بود، به تجدید چاپ رمان چوبیندر نیز همت گماشت.
*
بعد از مراسم اعدام تب و لرزکردم، توی جا افتادم و با مرگ همخانه شدم. مرگ بختکی بود که در تمام آن سال ها تا مجالی میيافت پا بر گلوگاهام میگذاشت و من مانند برّة ذبح شدهای در مسلخ میلرزيدم، دست و پا میزدم و سراسيمه و ليچ عرق از خواب میپريدم و کنار تخت سالار زانو می زدم و از مهتاب و جوخة آتش و بوی شبدر حکايت میکردم: بوی خوش شبدر همراه نسيم خنک از دشت می آمد، جغدی بر ويرانه های گورستان متروک آبادی شيون میکرد. شب خاموش و وهم انگيز بود و ماه به نرمی بر يال تپّه ها مینشست. آرام آرام از خاک ريز بالا رفتم. دنيا دور سرم چرخيد، يکدم نگاهم به ماه افتاد و لبخندی روی لب هايم جوانه زد. دم آخر بود و نبايد کسر می آوردم. به آن هيولای چند سر خيره نگاه کردم و تا فرياد نمی کشيدم، لبم را به دندان گزيدم. شهابی ارغوانی از دهان اژدها بيرون جهيد. غرّش تندر زير طاق آسمان پيچيد، خون بر چهرة ماه پاشيد و آن پرندة کور از قفس سينه ام بيرون پريد. زمين زير پايم دهان باز کرد، زمانی در خلاء معلق ماندم و مانند پر کاهی دور خودم چرخيدم، به عمق گودال غلتيدم و همة ستاره های آسمان بر جنازهام فرو باريدند.
*
علاقمندان برای خرید و یا سفارش این کتاب می توانند با نشانی زیر تماس بگیرید