Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

ماهی سفید و شطرنج

Posted on 31 مارس 202431 مارس 2024 By حسین دولت‌آبادی

من ماجرای قادر را زمانی شنیدم که حکومت اسلامی به نسل‌کشی مشغول بود؛ شب و روز اعدام می‌کرد و زندان‌ها را از آزادیحواهان، اندیشه ورزان و دگر اندیشان می انباشت؛ زمانی که به خاطر «صدور اسلام- شیعه» و «تثبیت نظام نکبت ملاها» جوانان، نوجوانان و حتا بچّه‌ها را با کلید بهشت، به میدان مین و به روی مین می‌فرستاد. در آن روزها مرگ شب و روز در کوچه و برزن، در شهر و روستا پرسه می‌زد، در آن روزها مرگ مبتذل شده بود و بین مرگ و زندگی فقط یک قدم فاصله بود… باری، در آن ایام، چند ماه پیش از مهاجرت اجباری، دوستی از پایتخت به سراغ‌ام و گفت: «چرا معطلی؟ تو مگر زنگ خطر را تا حالا نشنیدی؟!» آن دوست رنگ پریده و هراسان حکایت کرد: «دیروز در خانۀ برادرم مهمان بودم، یکی از خویشان داماد ما، به مهمانی برادرم آمده بود. همسر برادرم به احترام این میهمان عزیز و گرامی که گویا تازه از زندان آزاد شده بود، ماهی سفید با سبزی پلو پخته بود. هنگام ناهار، سر سفره، تا چشم مهمان برادرم به ماهی افتاد، رنگ‌اش پرید، مثل گچ دیوار سفید شد، دست دم دهان‌اش گرفت، از جا پرید، از اتاق بیرون دوید و لب باغچه بالا آورد. همسر قادر که از این وضعیّت پکر و ناراحت شده بود، با شرمندگی عذر خواهی کرد و گفت: «می‌بخشی داداش، شرمنده‌م. دست خودش نیست، از زمانی که قادر از زندان آزاده شده، هر‌ بار ماهی می‌بینه، یا بوی ماهی به دماغش می‌خوره؛ حالش بد می‌شه.» همه حیران مانده بودند و ناباور و پرسا به هم نگاه می‌کردند. همسر قادر توضیح داد: «قادر شب عید واسة ما ماهی سفید خریده بود، نزدیک خانه مأمورها اونو دستگیر کردن و با ماهی سفید به زندان بردن. من مدت‌ها قادر رو ندیدم، نمی دونم، بعد از آزادی اینجوری شد». من که سر سفره کنجکاو شده بودم، پرسیدم: «‌الهه خانم، از قادر نپرسیدی چرا؟ چه اتفاقی در زندان افتاده؟ چرا موهاش سفید شده؟». الهه، همسر قادر گریه در‌گلو جواب داد: «پرسیدم، چندین و چند بار پرسیدم، گیرم بی‌فایده، قادر یک کلمه در بارۀ زندان و آن‌چه که در آن‌جا به‌سرش آوردن، حرف نمی‌زنه. کم حرف شده داداش، شب و روز ساکته، روزها از بالاخونه پائین نمیاد، یه گوشه ساکت می‌شینه و …» الهه نتوانست ادامه بدهد، به هق هق افتاد و از اتاق بیرون دوید…

باری، چندی پس ازاین ماجرا به اجبار جلای وطن کردم و درتبعید، داستان فوق العاده زیبای استفان تسوایک، نویسندۀ چیره دست اتریشی را خواندم و دوباره به یاد قادر افتادم. در آن داستان، یک نفر زندانی، در فرصتی کوتاه، از غفلت نگهبان استفاده می کند، یک تکه روزنامه را از روزی میز یا از جیب او بر می‌دارد و با خودش به سلول انفرادی می‌برد. زندانی، در تنهائی وانزوا صفحه و مهره های سیاه و سفید شطرنج را با حوصله از خمیر نان می‌سازد و روزها و روزها به این بازی مشغول می‌شود. مدت‌ها می‌گذرد، زندانی به بازی شطرنج عادت می کند و به مروز زمان به آن معتاد می شود؛ گیرم از اعتیاد نیز فرانر می رود و کم کم به شکل بیماری روانی بروز پیدا می‌کند. پس از آزادی این بیماری به اوج می رسد و صفحۀ شطرنج و وسوسۀ بازی او را تا مرزهای جنون می برد…

غرض، شاید آثار شکنجۀ جسمی از میان برود، ولی آسیبها و عوارض شکنجۀ روحی تا آخر عمر با انسان می ماند.

یادداشت

راهبری نوشته

Previous Post: حکمت، مذهب مختار
Next Post: Evénement

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme