Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم

Posted on 17 می 201615 فوریه 2024 By حسین دولت‌آبادی

پاره ای از متن رمان

… روزی که قاصدک از استانبول برگشت و خبر آورد، با خودم گفتم تمام شد، همه چیز به آخر رسید. آخرین امیدم، تنها رشته‌ای که هنوز مرا به زندگی پیوند می‌‌زد،  بریده بود و من احساس می‌کردم مانند قاصدکی در خلاء سرگردان مانده‌ام و سردر گم، دور خودم می‌چرخم. گيج  و منگ شده بودم، سرگشته و بی‌ خود، در کوچه پس کوچه‌های آنکارا پرسه می‌زدم و هر بارکه باران تند تر می‌شد در پناهی کز می‌کردم تا دوباره و دوباره آن سیاهنامه را بخوانم. از نگاه های اریب و ناباور رهگذرها می‌فهمیدم که با خودم بلندبلند حرف می‌زنم. یکدم می‌‌ماندم. صداهائی از دور می‌شنیدم، بر می‌گشتم و به دور و برم خیره می‌شدم. هاج و واج می‌ماندم. از یاد می‌ بردم برای چه زیر باران ایستاده‌ام و چرا دور خودم می ‌چرخم و چرا با آدم هائی که در آن جا حضور نداشتند حرف می‌زنم. نگاهم به راه می ‌رفت. از خودم دور می‌شدم. چهره ‌هـای آشنائی در  رشته‌های  باران  می‌ شکست.  صدای مادرم توی سرم می‌پیچید. گریۀ نیلوفرم از تاریکی ها می‌آمد و بعد غباری تیره همه چیز را می‌پوشاند و گوئی در آن دیار، زندگی ام، گذشته‌ام و همه چیزهائی که می‌شناخته‌ام مفهومشان را از دست می‌دادند. گم می‌شدم و نمی‌دانستم چرا در آنکارا بودم. کی و چطور به آن جا رسیده‌ بودم و چرا در شهری غریبه ول می‌گشتم و چرا در یک جا آرام و قرار نمی‌گرفتم. خون با شتاب در رگ هایم می‌دوید، نفسم گره می‌خورد و طاق کبود آسمان روی سینه‌ام سنگینی می‌کرد و دلم می‌خواست خودم را از تنگناها و دیوارهای بلند و معابر شلوغ و نگاه های سمج و بیگانه خلاص می کردم و بر بام تپه‌ای می‌نشستم و در تنهائی و خلوت می‌گريستم. تنها در حباب خیالاتم می‌چرخیدم و رو به آن دیوار خرابه می‌رفتم. مردی کنار صخره زانو زده بود و از زخم درشت سینه‌اش خون می‌چکید. این تنها تصویری بود که هر بار به روشنی می‌دیدم و جرأت نداشتم موهای بلندش را که بر پیشانی‌اش پریشان شده بود کنار بزنم. نمی‌خواستم مرگ او را باور کنم. اما سیاوش همه جا بود. در برابرم زانو زده بود. قامتش خمیده بود و هرگز بر نمی‌خاست

این کتاب را میتوانید از ناکجا بخرید

خلاصه کتاب را اینجا بخوانید

رمان, کتاب

راهبری نوشته

Previous Post: چوبین‌ در- چاپ اول
Next Post: زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme