Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

دانقر

Posted on 18 سپتامبر 201613 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

 

دانقر   « پاره ای از زندان سکندر»

آقای فیّاض ما وقتی عصبانی می‌شد سر هنرجوها هوار می‌کشید: «دانقر». چنین کلمه‌ای در‌ زبان ترکی وجود خارجی ندارد. یکبار که فیاض سر دماغ بود معنی دانقر را از او پرسیدیم. گفت: «دانقر هنر آموزی‌ست که بعد از نه سال تعلیم و تربیت، تازه می شود الاغ!»

باری، آشفتگی واژة مناسبی بود که از هر حیث شامل حال فیّاض ما می‌شد. تتمة موهای تنک و فلفل نمکی و زبر او همیشه آشفته بودند و به هیچ سمتی و سوئی خواب و خو نمی گرفتند. آقای فیاض اغلب پیراهن یقه آخوندی بی اتو، کت تنگ و آستین کوتاه، مندرس و چروکیده و شلوار گشادی می پوشید و بندهای کشی و لاستیکی آن را چپ و راست چنان سفت می کشید که کمر شلوار تا زیر سینه اش بالا می رفت و ساق وگردة باریک و سرخ پاهای او به طرز مضحکی بیرون می افتاد. آقای فیّاض اگر چه از قدیم به گیجی و حواسپرتی شهره بود، ولی آشفتگی او زمانی به اوج خود رسید که آن فاجعه رخ داد، خانه اش را دزد زد و پس انداز مختصر سالهای سال او را به یغما برد. از آن تاریخ انگار مخ فیّاض تکان خورد و به قول بچّه ها بالاخانه را بالکل اجاره داد. باری، پریشانی بر آشفتگی فیّاض ما افزوده شد، خلق و خوی او از بیخ و بن تغییر کرد و مانند سرباز امام زمان کوی کلیسا دچار خودگوئی شد. فیّاض ازدنیا و مافیها بیزار شده بود، از شاگردهای پاپتی هنرستان نفرت داشت و از خوار شمردن و تحقیر کردن آنها لذّت می برد. از چشم آقای فیّاض، همة شاگردهای هنرستان یابو، گاو، کرّه الاغ، کرّه بُز، گوساله و سایر حیوانات اهلی و وحشی بودند که از روستاها به تبریز آمده بودند، که مخ همة آنها پر از گُه بود و بایدکاه بارشان می‌کردند. شاید اگر کسی آقای فیّاض ما را نمی‌شناخت و درخیابان به او  بر می‌خورد به اولیای تیمارستان شهر تلفن می زد و یک لحظه در بلاهت و دیوانگی او شک و تردید نمی‌کرد. هر کسی دبیر ریاضیّات هنرستان ما را از دور می‌دید او را با آسیابانی سراپا آردی و سفید عوضی می‌گرفت. دبیر ما انگار هرگز گچ انگشت‌ها و دست‌هایش را که اغلب تا آرنج سفید بودند، نمی‌شست،‌گرد و غبار سفید و سمج گچ لباس‌هایش را ماه به ماه نمی‌تکاند، با سلمانی محلّه قهر بود و موهایش را سال به سال انگار اصلاح نمی کرد. هیچ کسی قدر نابغه و «انیشتن» شهر ما را ندانسته بود و شاگردها تاوان آن قدر نشناسی را پس می‌دادند. آقای فیّاض برای چهار مسألة حل نشدة انیشتن جواب درست نوشته بود و تصویر امضا شدة فیزیکدان نابغة معاصر را دریافت کرده بود. دبیر ریاضیّات هنرستان تبریز اگر چه مورد ریشخند و مضحکة بچّه ها بود و در مملکت ما کسی به او اهمیّتی نمی‌داد، ولی گویا از دانشمندان بزرگ معاصر به شمار می رفت و در محافل علمی کشورهای اروپائی او را می شناختند. بعدها، فیّاض ما نامه ای به مسقیم شارل دوگل رئیس جمهور فرانسه نوشت و درخواست حمایت و‌ کمک‌کرد. تقاضای او را پذیرفتند و برای‌گرفتن دکترای ریاضی به فرانسه رفت و بعداز دریافت دکترا و بازگشت به ایران کرسی استادی دانشگاه تبریز و اصفهان را به او دادند. بعدها هر هفته بین این دو شهر با هواپیما در رفت و آمد بود.

– آها، اون معمائی که تیمور دانشور حل کرده چی بود؟

آن معمّا درمجلة تخصّصی ریاضی بلژیکی به پرسش گذاشته شده بود، دانش در دبیرستان، در تبریز موفق به حّل آن شده بود و جایزه‌ای نیز گرفته بود. اگر اشتباه نکنم صورت مسأله این بود: «چگونه ممکن است دو خط متقاطع با زاویة حاّده را، بدون جدا کردن از هم، حول نقطة تقاطع به تدریج باز کنیم تا به زاویه منفرجه تبدیل شود بی آن که از زاویة قائمه عبور کند.» گیرم تا آن روز فیّاض به من مجال طرح معما را نداده بود.

– کجا بودی تا حالا یابو؟ ها؟

دبیر ریاضیّات، پشت به شاگردها و رو به تخته سیاه، سرگرم حل معادلة سه مجهولی بود، با سرعت می‌نوشت و به من نگاه نمی کرد.

– آقا، این که یابو نیست، این سهند، پسر آقای دانشوره، آقا …

با شنیدن نام دانشور یکدم مکث کرد، نگاهی به من انداخت و دو باره رو به تخته سیاه برگشت:

«آها، شمائید، بفرما!»

 

دسته‌ بندی نشده

راهبری نوشته

Previous Post: بازیگرانِ نمایشِ بد فرجام
Next Post: وادیِ ملخ

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme