Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه
ویدا

خبر

Posted on 21 مارس 201715 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

*   

خبر فوت ویدا حاجبی را در روزنامه « فیس‌بوک» خواندم، دست از کار کشیدم و از ‏پشت میزم بر خاستم و مثل هربار توی راهرو باریک و تاریک آپارتمان راه افتادم. ‏در این روزها مدام دنبال بهانه ای می‌گردم تا طفره بروم و ننویسم و با ‏هزار و یک ترفند توجیه کنم، نه، این روزها هیچ شور و شوقی ندارم، از ‏تنهائی و تکرار روزهای مکرر خسته شده‌ام، از دروغ و دغل و این دنیای ‏وارونه و اینهمه جنایت و خیانت خسته شده ام، اگر چه هنوز تا به ‏‏«یأس مطلق» چند قدمی فاصله دارم، ولی گاهی همه چیز بنظرم ‏بیهوده و مبتذل و مکرر می‌رسد. همه چیز و همه جا، حتا در کشور کموناردها!

نسل ما، نسلی که آرمان‌های بزرگی داشت و از جان و جیفه‌اش مایه ‏می‌گذاشت، دارد به مرور منقرض می‌شود، خبر مرگ ویداحاجی و ‏دیگر یاران و مبارزان زمانة او این حقیقت را تأیید می‌کند. اگر چه مرگ این انسان‌ها آخر تاریخ و پایان ‏دنیا نیست، ولی از آنجا که «پاجوشی» نیز نیست، این جای خالی، این ‏خلاء روز به روز غم‌انگیز تر می‌شود. اندیشه ها و اندیشمندانی‌‌‌‌که روزگاری مانند الماس تراشخورده می‌درخشیدند و چراغ راه بودند، در روزگار ما لوث، گل‌‌آلود و کدر شده اند، و یا چهرة آن‌ها را مسخ و کدر کرده‌اند. اندیشه‌ها و اندیشمندان این عصر گوئی فلج شده اند، انگیزه‌ها و امیدها زنگار گرفته اند و همه چیز مانند کف و حباب در سطح و بر سطح برکه می‌لغزد و ژرفای چندانی ندارد، رایت سرخ امید انسانهای زحمتکش و مردم آزادیخواه که در آغاز قرن، در چهار گوشة دنیا برافراشته بود و با غرور و نخوت در بادها به شادی می‌رقصید، با خفّت و خواری فرو افتاده است. اینک، شماری اندک از نسل منقرض، جمعیّتی پیر، پراکنده و خسته با موهای سفید، خاکستری، تنک و آشفته، گاهی اینجا و آنجا این پرچم‌ را به اهتزار در می‌آورند و سرودی را با صدای خشدار و لرزان زمزمه می‌کنند که روزگاری از حنجرة میلیون‌ها و میلیون‌‌ها انسان پرخروش و امیدوار فریاد می‌شد و طاق آسمان‌ها‌ و سنگفرش خیابان‌ها را می‌لرزاند و رعشه به اندام دشمنان مردم می‌انداخت. آری، مردمی که زیر رایت راستی و درستی مبارزه می‌کردند، مردمی‌که قرار بود دنیا را دگرگون کنند، آزادی و عدالت را بر فرزندانشان به ارمغان بیاورند، آسیب‌ها دیده‌اند و دارند به مرور منقرض می‌شوند و «راستی و درستی» در این دنیا به کنجی خزیده و دروغ و دغل و رذالت و خباثت میداندار شده است. در روزگارما، قُبح وقاحت به مرور ریخته است و آدم نماهایِ وقیح در همه جا پرچمدار شقاوت شده‌اند. «حقیقت» را در همه جا لوث و کدر کرده‌اند، چشم‌ها را کور و سفید و گوش‌ها را کر… کسی‌که دم از حقیقت می‌زند، آن بهلول دیوانه‌ای است که در کوچه و بازار مورد تمسخر قرار می‌گیرد.

 باری، در تبعید، در این گوشة دنیا که روزگاری از دور رویائی و خیال‌انگیر بنظر ما می‌رسید، همه چیز تکراری و ملال آور شده ‏است، حتا مرگ. مرگ مکرر! عزیزی از میان ما می‌رود و دوباره همه از ‏خواب سنگین بیدار می شوند، بیاد مبارزات، رشادت‌ها و قهرمانی‌های او می‌افتند، بیاد ‏زیبائی‌های اخلاق و رفتار، خصال نیکو و فضایل برجستة او، فداکاری‌ها و ‏جانفشانی‌های او. و باز واحسرتا، آه و افسوس و یک مثنوی جمله های ‏تکراری دنبال همه قطار می‌کنند، واژه‌هائی که که از بس تکرار، فرسوده ‏و بی‌رمق شده‌اند و حتا به کار ابراز همدردی و تسلیت نمی‌آیند. نه عزیز، ‏این واژه ها بوی خودنمائی می دهند، گوینده و نوبسنده آن را حتا تسلی نمی‌دهند بلکه بار تکلیفی را از روی ‏شانه های او بر می‌دارند. همین و بعد فراموشی! فراموشی …‏

نمی‌دانم، امروز برای دوستی نوشتم سفر ما اگر چه سخت و راه ناهموار ‏و راهزن بسیار بود، ولی سرانجام به منزل آخر رسیده ایم و مرگ، این ‏تنها حقیقت مطلق دنیا، در پیرامون ما آنقدر فراوان شده است که گورکن‌ها ‏حتا مجال نمی‌یابند نفس تازه کنند و یاران سوگنامه بنویسند.

 

نامه

راهبری نوشته

Previous Post: تا دیارِ مردگان
Next Post: غروبِ ماه در مرداب

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme