*
خبر فوت ویدا حاجبی را در روزنامه « فیسبوک» خواندم، دست از کار کشیدم و از پشت میزم بر خاستم و مثل هربار توی راهرو باریک و تاریک آپارتمان راه افتادم. در این روزها مدام دنبال بهانه ای میگردم تا طفره بروم و ننویسم و با هزار و یک ترفند توجیه کنم، نه، این روزها هیچ شور و شوقی ندارم، از تنهائی و تکرار روزهای مکرر خسته شدهام، از دروغ و دغل و این دنیای وارونه و اینهمه جنایت و خیانت خسته شده ام، اگر چه هنوز تا به «یأس مطلق» چند قدمی فاصله دارم، ولی گاهی همه چیز بنظرم بیهوده و مبتذل و مکرر میرسد. همه چیز و همه جا، حتا در کشور کموناردها!