Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

اسلام پیاده نشد

Posted on 30 ژوئن 202530 ژوئن 2025 By حسین دولت‌آبادی

چند صباحی پیش از مهاجرت اجباری، ( فرار) رمانی را سر انداختم به نام «اسلام پیاده نشد»، گیرم به اصطلاح مردم ولایت «فلک نگذاشت غربیل را ببندم.» باری، پائیز سال 63 بناچار جلای وطن کردم، چند فصل این رمان در جا به جائی های غیرمنتظره ناپدید شد. دراین گوشۀ دنیا نیز به گرداب افتادم و تا دو باره در دیار غریب و درمیان مردم بیگانه سر و سامانی بگیرم و گلیم ام را از آب بیرون بکشم، چند سالی هنر و ادبیات را از یاد بردم. بعدها برادری همۀ دستنوشته های مرا از ولایت به اروپا فرستاد، گیرم «اسلام» در میان آنها نبود، اسلام گم و گور شده بود و از آن جا که کارهای نیمه تمام زیادی داشتم و فکر و ذهن ام سخت گرفتار آنها شده بود، به صرافت نیفتادم و دنبال او نگشتم. با اینهمه هنوز به یاد دارم که در آن زمان، در ایران، به فکر افتاده بودم تا «اسلام» را در هیأت و هیبت پیرمردی عبوس و خشک مغز، سوار برجمّاز جنگی، از سرتاسر ایران، از میان وقایع و فحایع بعد از انقلاب بهمن بگذرانم و آن سال‌های خونین را از چشم خونبار «اسلام» سنگدل روایت کنم، «اسلامی» که مدام خون بیشتر می طلبید تا از شتر، از جُمّاز جنگی‌اش پیاده می شد، و هربار به پیروان اش می گفت:

«کافی نیست، باز هم خون بریزید تا اسلام پیاده شود.»

غرض، من در سال‌های جا به جائی قدرت سیاسی، از نزدیک شاهد تلاش مذبوحانۀ ملاها برای اسلامی کردن انقلاب و « اسلامیزه » کردن جامعه بودم، جامعه ای که هر چند نه همه جانبه و عمیق، ولی کم و بیش مدرن و متمدن شده بود و از اقشار مذهبی، توده های بی‌سواد و فرصت طلب ها و جماعت ابن‌الوقت که بگذریم، دیگران به این بازگشت و این تناسخ اجباری به سادگی تن نمی‌دادند. منتها اسلام قدرت اش را از توده های میلیونی ساده لوح و متوّهم کسب کرده بود، به این امر اگاه بود و سوار برجماز جنگی چهار نعل می‌تاخت و کفّار را از سر راه بر می‌داشت:

«همه چیز فدای اسلام! مردم برای خربزه انقلاب نکردند، مردم برای اسلام انقلاب کردند!»

من آن روزها معتقد بودم که «اسلام» از شتر پیاده نمی‌شد یا، دست کم «اسلام خمینی» در ایران هرگز پیاده نمی‌شد. نه، نه، اکثر مردم اگر چه بنا مصلحت روزگار تظاهر به دینداری می‌کردند، ولی در باطن خزعبلات آن پیرمرد مرتجع قشری را نمی پذیرفتند. این وضعیت اضطراری بارها در تاریخ ما تکرار شده است و هربار مردم سر فرود آورده اند تا طوفان بگذرد.

اگر اشتباه نکنم، حسنین هیکل، روزنامه نگار مصری، در آن روزها گفته بود:

«خمینی گلوله توپی است که از چهارده قرن پیش به زمانه ی ما شلیک شده است»،

گلوله توپ سازنده نیست، گلوله توپ ویران می کند، چنانکه افتاد و دیدیم!

دور نیفتم، در آن روزها دائی جان در شهریار به دیدار ما آمده بود، دائی جان همیشه در نامه هابش مرا «نورچشمی» خطاب می‌کرد و اگر اغراق نباشد، مرا حتا از فرزندانش بیشتر دوست می داشت، باری، آن روز طرح رمان «اسلام پیاده نشد» را برای دائی جان خواندم، آه چه اشتباهی! رنگ از رخ اش پرید، مثل گچ دیوار سفید شد و نگاه مهربان اش ناگهان تغییر کرد، نفرت جای مهر را گرفت: احساس کردم پیرمرد مسلمان، دارد به چشم کافر حربی به من، به خواهر زده اش نگاه می‌کند،

کتمان نمی کنم، من آن روز از چشم دائی جان افتادم، با اینهمه شک نداشتم که مردم ما آن داروی تلخی را که خمینی با خدعه، ترفند و تزویر به حلق آن‌ها ریخته بود، روزی به صورت او و پیروانش بالا می‌آوردند، اگر نتوانند بی‌شک فرزندان و نوه های آن‌ها چنین خواهند کرد، آری حکومت اسلامی سرانجام روزی سرنگون خواهد شد، ولی «اسلام» که طی چند قرن با فرهنگ و هنر مردم ما عجین شده و با هستی اجتماعی آن‌ها در آمیخته است، با حکومت از میان نخواهد رفت. به باور اینجانب نادیده گرفتن این واقعیت و تلاش برای زدودن اسلام از اذهان مردم بیهوده است. بی سبب نبوده و نیست که بزرگان و اندیشمندان دنیا معتقد بوده اند و هستند که باید دین را از دولت جدا کرد و آن را امری خصوصی، شخصی و باطنی تلقی نمود. به این معنا که مذهب و نمایندگان خدا و رسول خدا به هیچ بهانه و مستمسکی حق دخالت در سیاست و امور سیاسی و اجتماعی را نداشته باشند و از این گذشته دولت دستگاه تبلیغات دینی را تعطیل و در دکان عوامفریبی آن‌ها را ببندد و برای همیشه تخته کند.

دسته‌ بندی نشده

راهبری نوشته

Previous Post: تجدید چاپ زندان سکندر

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • خاطرات منتشر نشدۀ محمود دولت آبادی و برادرش حسین
  • گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی
  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme