«… من رمان گُدار را یکی دو ماه پیش خواندم و لازم میدانم این چند خط را بنویسم. به گمان من این نوشته یکی از زیباترین و قویترین روایتهای ادبیّات نوین ایرانی است و حکایتی بر جا ماندنی. من از جلد اوّل و دوّم این کتاب خوشم آمد و سبک نوشتن آن را بسیار دوست داشتم ولی جلد سوّم برای من چیز دیگری بود. جلد سّوم را با ولع می خواندم و همواره نگاه می کردم ببینم که چند برگ دیگر باقی دارم. دلم نمی خواست این نوشته هرگز تمام شود. گویا هراسی داشتم که به پایان نوشته برسم. بعد از آن که به حکم اجبار به پایان کتاب رسیدم و آن را بستم، هنوز در آن زندگی می کردم و تا هفتهای بعد از آن تعادل نداشتم. میتوانم حس کنم که نویسنده تا چه اندازه گرفتار این حکایت بوده.
نوشتن وقایع دوران انقلاب* به شکل رمان به گمان من کاری دشوار ولی به جا ماندنی است. این بخشی از ادبیّات و فرهنگ ماست. نگارش آنچه بر ما رفت و می رود در زمانی که همه گیج و منگ به دنبال سیل وقایع می روند و کسی فرصت و توان بازنگری بر آن ها را ندارد، کاری است بسیار بزرگ. من به سهم خودم قدردان و سپاسگزار کوشش شما هستم و فکر می کنم که درآینده کسان بیشتری ارزش کار شما را بدانند… »