Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

پَرِش خیال

Posted on 13 سپتامبر 202513 سپتامبر 2025 By حسین دولت‌آبادی

من حدود هفتاد دو سال پیش به مدرسه رفتم و شگفتا که روز نام نویسی را هنوز به یاد دارم، بی شک پدرم آن روز گرفتار بود و من تنها به مدرسه رفته بودم. فراش مدرسه اسم بچه‌های کلاس اول را در دفتر بزرگی که رویِ میز گذاشته بود، از روی شناسنامه های آن‌ها یادداشت می‌کرد و آن‌ها را به‌حیاط مدرسه می‌فرستاد. نوبت به من رسید، شناسنامه‌ام را گرفت؛ گیرم برخلاف معمول به آن نگاه نکرد و اسمم را پرسید. مأخود به حیا و زیر لب جواب دادم:

«حسین بیداری، آقا»

«اسم پدر؟»

«کربلائی عبدالرسول»

فراش مدرسه پدرم را شناخت و شناسنامه‌ام را باز کرد:

« دولت آبادی، تو که بیداری نیستی، چرا دروغ گفتی؟»

«آقا، بچه ها به من میگن حسین بیداری»

«بچه ها گُه می‌خورن، تو حسین دولت آبادی هستی.»

با این‌همه من یقین داشتم که نام خانوادگی ما بیداری بود. منتها روزی که برای نحستین بار سجل می‌داده اند، پدرم گویا با اشارۀ ارباب قلعه که شهرتش دولت‌آبادی بود، بیداری را به دولت‌آبادی تغییر داده بود. غرض از ذکر این مقدمه، آشنائی با فراش مدرسۀ ما بود. فراش عیالوار سه یا چهار کلاس سواد داشت و در روزهائی که معلمی غایب بود، جای او را می‌گرفت؛ به سرکلاس می‌رفت و به شاگردها درس می‌داد. فراش مستمع آزاد درس می‌خواند و هرسال امتحان می‌داد تا شاید تصدیق کلاس ششم را می‌گرفت. هرچند تا زمانی که من در‌آن مدرسه درس می‌خواندم، هنوز موفق نشده بود و من چند سال بعد در تهران خبر موفقیت او را شنیدم. و اما چرا من امروز پس از هفتاد و چند سال به یاد فراش مدرسه افتادم، چرا ساعت پنج و‌نیم صبح روی تخت به شانه غلتیدم و از پنجرۀ اتاق به کاج های پیر و آسمان ابری و خاکستری خیره شدم و چرا در یکدم، به مدرسۀ مسعود سعد دولت‌آباد برگشتم و مدیر، معلم ها، کتاب‌ها و شاگردها از نظرم گذشتند؟ این‌همه بیش از چند لحظه دوام نیاورده بود و من دوباره به مبداۀ حرکت خیال‌ام باز آمده بودم؛ به دو کلمۀ «پاک و نجس!!» فکر می‌کردم و صدای فراش مدرسه را از راه دور می‌شنیدم:

«سگ نجس است، مگر در نمکزار نمک شود.»

بله، صدای آشنای فراش مرا به مدرسۀ مسعود سعد دولت آباد و روز نامنویسی برگردانده بود و ازآن‌جا به ‌کتاب تعلیمات دینی و مبحث پاکی و نجسی رسیده بودم. درآن زمان، شاگردها در کلاس دوم مدرسه تعلیمات دینی و تعلیمات مدنی می‌خواندند. هنوز به خوبی به یاد دارم که در کتاب تعلیمات دینی مدرسه برای اثبات یگانگی خدا مثال زده بودند: همانگونه که در یک شهر دو شهردار نمی‌گنجد، در دنیا نیز دو خدا نمی‌تواند وجود داشته باشد، منظور در وجود خداوند شکی نبود؛ بلکه با این استدلال قوی در یگانگی آن نباید تردید می‌کردی. باری، از آن جا که شب اول قبر نکیر و منکر بالای سر مرده می‌آمدند و صدا می زدند: عبدالله و بعد اصول دین و از شیعیان نام دوازده امام‌ را می‌پرسیدند، اصول پنجگانۀ دین و اسامی دوازده امام و چهارده معصوم را به خاطر سپرده بودم و آماده بودم تا درآن شب قوزی به نکیر و منکر جواب بدهم. ازاین گذشته قوۀ سه گانۀ: مقنّنه، قضائیه و مجرّیه را حفظ کرده بودم، گیرم معنای لغوی هیچکدام را نمی‌فهمیدم، این کلمه‌ها را که مثل خشت پخته سفت و سخت بودند، هضم نمی‌کردم. خوشبختانه در شب اول قبر نکیر و منکر از تعلیمات مدنی و قوۀ سه گانه چیزی نمی‌پرسیدند و در غیاب آقایِ معینی، معلم تعلیمات مدنی باید به فراش مدرسه که بی‌شباهت به«نکیر» نبود، جواب می‌دادم. باری، چند بار در بارۀ تفاوت «تمیزی با پاکی» و «نجسی با کثیفی» برایم سؤال پیش آمده بود، هرچند جرأت نکردم و از معلم نپرسیدم و تا آخر جواب آن را نیافتم. فراش مدرسه که بجای آقایِ چگینی، معلم تعلیمات دینی به سرکلاس آمده بود، در جواب سؤال من که چرا سگ‌ها نجس هستند، به‌تلخی گفت:

«خفه شو، بگیر بتمرگ، حرف مفت نزن.»

و بعد از روی کتاب تعلیمات دینی با صدای بلند و تو دماغی خواند

«سگ نجس است، مگر در نمکزار نمک شود.»

چشم از آسمان ابری و خاکستری برداشتم، از جا برخاستم و در حسرت سال‌های عمرم که در مدرسه تلف شده بود، آه کشیدم.

دسته‌ بندی نشده

راهبری نوشته

Previous Post: خبر راه دور

کتاب‌ها

  • دارکوب
  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • گفتگو با حسین دولت آبادی، نویسندۀ ساکن فرانسه ( قسمت دوم)
  • گفتگو با حسین دولت آبادی، نویسندۀ ساکن فرانسه ( قسمت اول)
  • گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی
  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme