سالها پیش، در روستای رامین، این جمله را با خط درشت نوشته بودم و در جائی روی دیوار سنجاق کرده بودم که تا هر وقت پشت میزم می نشستم، آن را میدیدم. درست به یاد ندارم عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء از زبان کدام عارفی این سخن را نقل کرده بود: هر چه بود و هر که بود به دل ام نشسته بود. باری، من اگر چه در آن زمان دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم همه جا به جای «مرد»، «انسان» بگذارم، ولی در ادبیات قدیمی (کلاسیک) ما «مردانگی» که گویا فضیلت بوده و طی قرنها جا افتادهاست. از این گذشته در متن دیگران نمیشود دخل تصرف کرد. بماند.
آدمیزاد، شاید هر موجود زندۀ دیگری تا سر از تخم در میآورد خوش دارد دیده بشود؛ تا دیگران او را ببینند به قدرت، توانائیها و شیرین کاریهایش پی ببرند، با حیرت و شگفتی در او که از دیگران متمایز است، بنگرند و او را بستایند و بنوازند؛ اگر اشتباه نکنم، کمتر کسی در دنیا یافت میشود که در برابر ستایش، تعریف و تمجید دیگران بیتفاوت و منفعل بماند، به ریش نگیرد و خوشحال نشود. کسی چه میداند، شاید به همین دلیل و با توجه به شناخت طبیعت آدمی و ذات انسان متملقها، مجیزگوها و زبانبازها به وجود آمدهاند و در سرتاسر تاریخ اینهمه «شاعر» یاوه سرا در مدح و ثنای شاهان، امیران، پیامبران، امامان و قوادان و… خزعبلات به هم بافتهاند، خروارها کاغذ سیاه کرده و تاریخ را تباه کردهاند. به باور اینجانب، تعریف و تمجید، مدح و ثنا ممدوح را، هر که باشد، (به ویژه هنرمندان و رهبران را) متوهم، فاسد و تباه میکند و آنها را به جائی میرساند که به مرور در «خویشتن خویش به غلط میافتند»، به مرور به شنیدن ستایش، مجیز، تملق و چاپلوسی عادت میکنند و در این زمان روند تباهی آغاز میشود: توهم، خودباوری و خود شیفتگی! اگر اشتباه نکنم، تمام تلاش عارفان دیار ما بر این بوده است تا «من» و یا «نفس» را در وجود خویشتن خویش به قتل برسانند و خودشان را از شر آن خلاص کنند؛ تا شاید دراین دنیا با خود و دیگران به تعادل، به صلح، صفا و آرامش برسند. گیرم این تلاش یک جانیه و یک تنه بودهاست و انجامِ کارِ همۀ آنها در نهایت به انزوا، عزلت و گوشه نشینی کشیدهاست که به گمان من، این رفتار خلاف ذات و طبیعت انسان و جامعۀ بشریاست. انسان موجودی اجتماعی است و حیات او در جمع معنا پیدا می کند، باری، انسان، به ویژه هنرمندان، رهبران و دولتمردان به نقد و نگاه نقاد دیگران نیاز دارند تا مدام خود را در این آینه ببینند، تا خود را مدام تصحیح کنند، تا دچار خود شیفتگی و خود باوری، تبختر و تکبر نشوند، به بیراهه نیفتد و یا به تعبیر عطار:
«در خویشتن خویش به غلط نیفتند.»