Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

مردی که به مقصد نرسید

Posted on 1 نوامبر 20241 نوامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی

آقای «پریش» وحشتزده از خواب پرید، نگاهی به شماره‌هایِ سبز ساعت انداخت و زیر لب غر زد: «مرده شوی». مثل هر روز خواب مانده بود؛ وقت گذشته بود و فرصت نداشت تا دوش می‌گرفت ریش‌اش را می تراشید؛ مسواک می زد و صبحانه می خورد، باید هرچه زودتر لباس می‌پوشید و از پله ها سرازیر می‌شد و با تاکسی می رفت تا شاید معجره‌ای رخ می داد و پیش از ساعت هفت صبح به ایستگاه راه آهن می‌رسید. ایسنگاه راه آهن مثل روز محشر شلوغ بود و سگ صاحب‌اش را نمی‌شناخت. آقای پریش دوان دوان رو به سکوئی رفت که قطار قرمز آمادۀ حرکت بود و مأمورها سوت‌های آخر را می‌کشیدند و مردمی که برای بدرقه آمده بودند، برای مسافرهای داخل واگن‌ها دست تکان می‌دادند. پریش نفس نفس زنان رسید، روی رکاب پرید و به موقع سوار قطار شد و دم در، به ستونی تکیه داد؛ چشم‌هایش را بست و نفسی به رضایت خاطر و آسودگی کشید. آقای پریش اگر چه چمدان‌اش را توی تاکسی جا گذاشته بود و تازه به‌یاد می‌آورد، ولی از این که قطارش را از دست نداده بود و به موقع به مقصد می رسید، اهمیت نداد و چشم‌هایش را تا مدتی باز نکرد و تا زمانی که زنی به زبان بیگانه مقصدش را نپرسید، متوجۀ اشتباه‌اش نشد. هرچند دیر شده بود و قطار سریع السیر بین راه توقف نمی‌کرد و او باید دوازده ساعت سر پا می‌ایستاد یا به رستودان قطار می رفت، آبجو می‌نوشید و به خودش دلداری می داد: «اشتباه از بلخ و بامیان بر می‌گردد.

باری، از آن‌جا که همۀ مسافرها به زبان بیگانه صحبت می‌کردند، از خیر مکالمه به زبان ایما و اشاره، به زبان بین‌المللی گذشت و به تماشای مناظر و مرایا و مرور خاطره‌ها دلخوش کرد. قطار آخر شب به ایستگاه رسید، آقای پریش دم دمای سحر بدون بلیط دوباره سوار قطاری شد که قرار بود او را به مقصدش می رساند، گیرم در نیمه راه خواب او را با خودش برد و متوجه نشد که قطار ایستاد، دو نیمه و جدا شد و نیمۀ دوم آقای پریش را به شهری برد که نمی‌شناخت و زبان مردم آن را نمی‌فهمید. غرض، سرگردانی آقای پریش چند روز و چند شب به درازا کشید و سرانجام مفلس شد و گرسنه و تشنه ماند. چاره ای نبود، باید مدتی از سفر و مقصد و مقصود چشم می پوشید و تن به کار می داد. گیرم زبان مردم آن دیار را نمی‌فهمید و پیدا کردن کار درمیان بیگانه‌ها ساده نبود. در هر حال شکم گرسنه نیز زبان نمی فهمید و بناچار تن به حمالی و کارِگِل داد. از آن‌جا که عادت به کارهای سخت و بدنی نداشت، سخت بیمار شد و او را در جائی بستری کردند که بی شباهت به دیوانه خانه نبود و هر کسی به او می رسید، می گفت: «من اشتباه کردم.» آقای پریش این جمله را صبح تا شب بارها می‌شنید و معنی آن را نمی فهمید. باری، پس از چند ماه سلامتی‌اش را باز یافت، دوباره به سرکار گل برگشت و به مرور زمان زبان مردم آن سرزمین را یاد گرفت. غرض؛ روزی از روزها، پیش از شروع کار، توی کافۀ ارزانقیمت محله، جلو بار ایستاده بود، پیرمردی رو به او برگشت و با لکنت زبان گفت:

«من امسال هشتاد رو پرکردم، تو چند سالته؟»

«من اشتباه کردم پدرجان.»

«همه اشتباه می‌کنند، پرسیدم به هشتاد رسیدی؟»

«من اشتباه کردم، به مقصد نرسیدم»

«پیرمرد، در این دنیا هیچ کسی به مقصد نمی رسه، می فهمی؟ عمر ما کفاف نمیده»

«نه؛ من اشتباهی سوار قطاری شدم که به مقصد من نمی‌رفت.»

«مقصد تو کجا بود آقای عزیز؟»

«سال ها از آن روز گذشته، فراموش کردم.»

«فبهالمراد، فراموشی بهترین داروهاست، فراموشی….»

سال‌های آخر، آقای پریش دو باره بیمار شد و سر از بیمارستانی در آورد که بی شباهت به دیوانه خانه نبود. در آن‌جا روزها مدام سربه زیر قدم می زد و به هر کسی که می رسید، می گفت:

« من اشتیاه کردم»

دسته‌ بندی نشده

راهبری نوشته

Previous Post: بریدۀ یک نامه
Next Post: پچپچه‌های همسایه ها، دغدغه های مادرم

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme