- به یاد دوست – یک سال گذشت…
دوست من، آن سرباز گمنام، مرد نازک اندامی بود که بیش از سی و سه سال در تبعید کار کرد و کار کرد و کار کرد و با آن خط خوشی داشت، سالها حساب و کتاب دخل و خرج دیگران را نگه داشت.دوست من، آن سرباز گمنام، مردی ریز نقش، خوش قلب، با گذشت و مهربانی بود که عمری سختیها و دشواریهای تبعید را با بردباری بی نظیری بر خودش هموار کرد و در خلوت رنج برد و رنج برد و رنج برد و هرگز و هرگز لب به شکوه و شکایت باز نکرد.
دوست من، آن سرباز گمنام، سالها با آرمان سوسیالیسم و آرزوی جهانی انسانی، بی سر و صدا و قیل و قال، بی آنکه نام خویشتن خویش را بر بامها فریاد کند، در پشت جبهه، پیگیرانه و سمج، مبارزه کرد، مبارزه کرد، مبارزه کرد و تا دم مرگ در هیچ کجا دیده و شنیده نشد.
دوست من، آن سرباز گمنام، سالها در تبعید، از فاجعهای به فاجعة دیگر و از بحرانی به بحرانی دیگر گذر کرد و هیچگاه از زمانه و روزگار ننالید. هر زمان از او میپرسیدم: «ایرج، اوضاع و احوال چطور است؟؟»، با امیدواری و خوشبینی میگفت، «رو به بهبود است…!» گیرم این «اوضاع و احوال» تا آخر عمر بهبود نیافت که نیافت و لقب «آقایِ بهبودی» که من دوستانه و به شوخی به او داده بودم، با جسم نحیف او، آن دوپاره استخوان پوک باقیمانده، دیروز سوزانده و خاکستر شد.
دوست من، آن سرباز گمنام، در زمانی از این دنیای وارونه رفت که مرگ مبتذل و فاجعه شده، و آمار مردهها، قربانیان کرونا، جامعة جهانی را بهت زده و زندگی را مختل کرده است. فاجعه، در فاجعه! مرگ تدریجی او نیز که سه سال به درازا کشید، فاجعهای دردناک و غمبار بود و عزادری ما نیز در این «حصر خانگی» و در قرنطینه ادامة این فاجعهاست…
دوست عزیز من، آن سرباز گمنام، سالها مظلوم، صبور و شکیبا، در فاجعه زیست و در آخر عمر در گوشة بیمارستانی پرت و دور افتاده، مظلوم و غریب و تنها، در فاجعه خاموش شد.
دوست عزیز من، ایرج حیدری «آقایِ بهبودی» از میان ما رفت تا کی نوبت به ما برسد.
6 آوریل 2020 حومة پاریس