مژده ای دل كه مسیحا نفسی می آید/ كه ز انفاس خوشش بوی كسی می آید/ از غم هجر نكن ناله و فریاد كه من/ زده ام فالی و فریادرسی می آید ……. « حافظ»
.در افسانههای پیش از اسلام آمدهاست که مردی بنام «عیسی» مردهها را با «دم مسیحائی» زنده میکردهاست. کسی که این دروغ شاخدار را در چندین و چند قرن پیش ساخته و پرداخته و در دنیا و میان مردم شایع کردهاست، به باور اینجانب، شباهت نزدیکی به آن شخصی دارد که مدعی شده موسی دریا را با عصا شکافته و قوم بنی اسرائیل را از دریا گذرانده است.
در قرآن چندبار به این معجره اشاره شده و لابد تا محمد نبی، «خاتمالانبیا» از سایر پیامبران عقب نماند و مسلمان ها احساس حقارت نکنند، مدعی شده اند که محمد «شق القمر کرده»، به این معنا که با اشارۀ انگشت حضرت ماه از وسط شکاف برداشته است. باری، این روایتهای جعلی و احادیث محیرالعقول بهکتابهای آسمانی و بعد به هنر و ادبیات راه یافتهاند و تا زمانۀ ما زنده مانده اند: معجزه!
اگر بنا به روایتی زرتشت هنگام تولد لبخند می زدهاست، در روزگار ما نیز سفیه عالیقدر به هنگام تولد «یاعلی!!» گفته و قدم به دنیا گذاشته است و جنازۀ مصباح زادۀ یزدی در مرده شویخانه به مرده شوی لبخند زده و با نگاهی مهرآمیز مرده شوی غمگین را دلداری داده است. باری، از مرد معتبری شنیدم که در روزگار قدیم، دو برادر ایرانی حدود نهصد و اندی حدیث و روایت جعل کردهاند و به دُمِ پیامبر اسلام و صحابآ او بستهاند. غرض ادیان و مذاهب مختلف دنیا، از جمله اسلام، مملو از اینگونه روایتها؛ احادیث و جعلیّاتاست، خرافههائی که به مرور زمان در حافظۀ تاریخی ملل مختلف و در ذهن بشرّیت رسوب کرده، طی قرنها سخت و ساروجی شدهاند؛ خرافهها و خزعبلاتی که زدودن و تراشیدن آنها از اذهان آدمها کار آسانی نخواهد بود و به گمان من این امر به این زودیها ممکن و میسر نخواهد شد. با اینهمه نمیتوان استعداد، ذوق، قریحه و خلاقیّت کسانی که این افسانهها و روایتها و احادیث را ساختهاند نادیده گرفت. بیتردید اگر این افسانهها، روایات، احادیث، اراجیف و جعلیات در تاریخ ادیان وجود نمیداشتند و سینه به سینه نقل نمیشدند، موسی، مسیح، محمد و بودا و نظایر آنها تا به امروز زنده نمیماندند. منظور عمر مخلوقات و آفریدههایِ ذهن و تخیل آدمیزاده درازتر از عمر مخلوقات «پروردگار!» است. افسوس که همۀ آفریدههای آنها زیبا و دلپذیر نیستند. آنچه را که انسانها و به ویژه هنرمندان بزرگ دنیا با قریحه، قدرت تخیل و در یک کلام با «دم مسیحائی» باز آفریدهاند و زنده کردهاند، نا میرایند و تا دنیا دنیاست و تا انسان بر روی کرۀ زمین زندگی میکند، ماندگار و زنده خواهند بود. سوفوکل بیش از دو هزار و پانصد سال پیش مردهاست، ولی آنتیگونهیِ او هنوز که هنوزاست به زندگی ادامه میدهد و در تأترهای مختلف دنیا از آن حقیقتی دفاع میکند که انسانی و جاویدان است. سروانتس حدود چهار صد و اندی سال پیش از این دنیا رفته است؛ ولی «دن کیشوتِ» او هنوز سوار براسب لاغر و مردنی او در کنار سانچو پانزا به جنگ آسیابهای بادی میرود و هرگز از اسبی که پیکاسو برایش نقاشی کردهاست، پیاده نخواهد شد. تا انسان حسود و حسادت در دنیا وجود دارد، «اتللو»یِ مغربی شکسپیر زندهاست و شاهزادة دانمارکی، هملتِ مردد، به تردید، به «خائن»، به تزویر و ریا و به اوفلیای زیبا خیره نگاه میکند. باری، تارتف، دن ژوان، فاوست، بابا گوریو، راسکولنیکف، ابلومف، ژان والژان، مادم بواری، آناکارنینا و صدها و صدها آفریدۀ زشت و زیبایِ دیگر هنرمندان بزرگ دنیا اگر چه در لا بهلای اوراق کتابها خوابیدهاند، ولی کافی است لای کتابی را بگشایی تا مانند ژوکوند زیبا به تو لبخند بزنند. نه، بیجهت نبوده و نیست که «سرداران تاریخ!» هنرمندان را وادار میکردهاند و وادار میکنند تا تندیسی از آنها بسازند و یا تابلویی از چهرۀ آنها نقش بزنند و یا نویسندهها خاطراتشان را بنویسند، چرا، چون به جاودانگی میاندیشیدهاند، با وجود این تاریخ نشان داده که از این «سرداران تاریخ!» هیچ اثری باقی نمیماند و فقط آثار هنرمندان، جاودانه میشود. گیرم اینهمه در بارۀ سرداران»و «هنرمندان دولتی» مملکت ما، در بارۀ آن مرز پرگهر صدق نمیکند. در آن دیار آخوندها هنرمندان اصیل و مردمی را از صحنه بیرون راندهاند و هنر را به ابتذال کشاندهاند. شما اگر نگاهی گذرا به مطالبی که اهل بخیه دربارۀ «سردار سلیمانی!!» نوشتهاند بیاندازید، یا یکدم در برابر تندیسهائی که پیکر تراشان از آن جنایتکار معاصر ساختهاند بتماشا بایستید، به عمق این ابتذال، انحطاط و قهقرا پی میبرید. نه، در میهن ما متشرعین و اهل دیانت، مانند شاهان صفوی، از هنرمندان باسمهای دولتی برای اشاعۀ مذهب شیعه، ابتذال و خرافات، انحراف اذهان و تحمیق مردم بهره گرفتهاند و بهره میگیرند و این به اصطلاح هنرمندان، با همۀ امکاناتی که دراختیار داشتهاند و با همۀ تلاشی که تا به امروز کردهاند، حتا یک اثر ماندنی و یک چهرۀ ماندگار خلق نکردهاند و به گمان من تا زمانی که در براین پاشنه می چرخد، خلق نخواهند کرد. حکومت اسلامی در این سالهای سیاه، نَفَسِ هنرمندانِ واقعی آن مرز و بوم و «دم مسیحائی!!» آنها را گرفته است و هنرمند بدون دم مسیحائی هیچ مردهای را زنده نخواهد کرد.