Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

دلِ سیاه

Posted on 13 آوریل 202413 آوریل 2024 By حسین دولت‌آبادی

من در این عمر دراز به تجربه دریافته ام که آدم‌ها به ندرت مکنونات قلبی‌شان را با دیگران، حتا با رفقا و دوستان‌شان در میان می‌گذارند، نه، همیشه ناگفته‌هائی در کنج تاریک قلب آن‌ها وجود دارد که تا روز موعود به زبان نمی‌آورند مدام بهانه می‌تراشند، صلاح نمی دانند و طفره میروند، باری، «روز موعود» آن زمانی‌ست که با دوست با عزیزی یگانه و همدل می شوند، او را جزئی از وجود حویشتن خویش می پندارند. این یگانگی روز موعود است، دراین روز و دراین لحطه، صحره ترک بر می‌دارد و چشمه جاری می شود. من در اینهمه سال اقبال این را داشته‌ام و چندین بار شاهد جوشیدن چشمه از دل کوه بوده‌ام. نخستین بار پدرم، دست‌ام را در دست یخ زده اش گرفت، با مهر به چشم‌هایم خیره شد و گفت: « پسرم؛ خسته شدم، می‌خوام بمیرم». ماه به آخر نرسید و دوست‌ام «اکبر نفریه» خبر مرگ او را به شهربار آورد. دومین بار، روزی از روزها درتبعید، دوستی قدیمی که نماد سرخوشی، سرزندگی و مقاومت بود و در ستایش زندگی سرود می‌خواند، در خلوت به من گفت: «خسته شدم از این زندگی، کاش تمام می‌شد، کاش هرچه زودتر نمام می‌شد…کاش خلاص می شدم». گیرم نزدیک به دو سال به همه لبخند زد و بعد به آرزویش رسید و سرانجام مرد. سومین دوستی که پس از عمری مبارزه و قلم زدن، گوشه نشین، منزوی و پیر شده بود، با اشاره به روزگار ما، به زمانه و مردم زمانۀ ما گفت: « بی سبب نبوده که بزرگان این قوم در آخر عمر به عرفان و خانقاه پناه برده اند و عزلت گزیده اند». او نیز در سال‌های آخر عمر اگر چه به خانقاه پناه نبرد، ولی در آن آپارتمان نقلی، در بالای آن برج بلند، مانند همۀ بزرگان ما تنها مانده بود. با وجود این تا روز آخر قلب‌اش برای میهن ما و مردم ما می‌تپید و بی‌وقفه می‌نوشت. حتا روزهای آخر، در بیمارستان، پیش از مرگ چند سطری دربارۀ ترکیه و اردوغان نوشته بود و همسرش این دستنوشه را به من داد و خواندم.

… و اما چرا امروز به یاد این سه عزیز و گفته‌های آن‌ها افتادم. شاخصۀ این سه عزیز، آن بود که به قول معروف «صورتشان را با سیلی سرخ نگه می‌داشتند» و اگر چه دل آن ها از روزگار خون بود، ولی هرگز آه و ناله و زاری نمی‌کردند. باری، تا آن‌جا که به یاد دارم، هر بار که مادرم زانوی غم به بغل می‌گرفت، پدرم به او می توپید که دنیا به آخر نرسیده است، درست می‌شود. گیرم مادرم کوتاه نمی آمد و می گفت:

«کلب عبدالرسول، دلم سیاهه، چکار کنم. پاشم برقصم؟»

منظور مادرم از «دلِ سیاه» این بود که دلش در غربت، دور از یار و دیارش گرفته است و در آن شرایط و اوضاع و احوال هیچکار نمی‌تواند بکند تا دلش باز شود. غرض «خانۀ تاریک قلب!!» که دیروز در فیسبوک نوشتم، ترجمۀ اینجانب بود از اصطلاح زیبائی که مادرم در موقعیّت مشابه به زبان می‌آورد. هر چند برای برخی از دوستان سوء تفاهم شده بود و پی به مراد و منظور من « از خانۀ تاریک قلب» نبرده بودند؛ اینجانب را پند و اندرز می دادند و توصیه می‌کردند پا جای پای فلان شخص بگذارم و او را سر مشق قرار بدهم یا گمان می کردند خسته و نا امید شده ام و الا آخر. نه دوستان، نه عزیزان، من این روزها مانند همۀ کسانی که نگران سرنوشت و آیندۀ ایران‌اند، مضظرب و نگران ام؛ دلشوره دارم، دست و دلم به کار نمی رود و به قول مادرم «دلم سیاهه». خوشا به حال آن‌هائی که دراین روزگار و دراین زمانۀ تیره و تار و خونریز دلشان سیاه نیست؛ سرخوش و سر دماغ هستند.

دسته‌ بندی نشده

راهبری نوشته

Previous Post: سکته الخیر
Next Post: این جنگ، جنگ مردم ما نیست

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی
  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme