Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

در مَسلَخ عشق جز نکو را نکشند

Posted on 8 نوامبر 20258 نوامبر 2025 By حسین دولت‌آبادی

من سه سال پس از پایان جنگ جهانی دوم به دنیا آمدم و در سال‌هایِ کودکی‌ام در آن دیار مردم هنوز هراز گاهی از دوران جنگ و قحطی قصه‌های هولناکی نقل می‌کردند و از جمله این که خوار بار نایاب و یا کمیاب بوده و اهالی از ناچاری برگ درخت و ریشۀ گیاه و یا هر ‌چیزی که به دستشان می‌رسیده، می‌خورده‌اند. به ‌احتمال زیاد مثل بالا نیز از آن روزگار بر سر زبان مردم ولایت ما افتاده بود و من بارها از مادرم شنیده بودم. «اگه آدم خوبی بود، سالِ قحطی می‌مرد.». اگر‌چه در آن سال‌ها کنجکاو شده بودم، ولی به ‌صرافت نیفتادم و از مادرم نپرسیدم «چرا آدم‌های خوب در سال قحطی مرده بودند.». بعدها که مادرم از دنیا رفت و من در ‌این گوشۀ دنیا و در میان مردم بیگانه، به زبان فارسی پناه بردم، گاهی به‌یاد مادرم و این اصطلاح یا «مثل» می‌افتادم. این بود تا گفتگویِ تند و تلخی با مدعی پیش آمد و دو‌باره به سال‌ها پیش، به هشتی آن خانة قدیمی برگشتم، صدای مادرم را از راه دور شنیدم: «ننه جو، اگه آدم خوبی بود…»

اگر بپذیریم زبان هر مردمی پیوند تنگاتنگ با زندگی معیشتی و مادی آن‌ها دارد و ‌دراین اوضاع و احوال متحول می‌‌شود و می‌بالد شاید به علت و حکمت زایش و پیدایش مثل‌ها و اصطلاحات مردم پی‌ببریم. نه، نیاز به هوش سرشار و نبوغ بسیار نیست تا بفهمیم چرا در زمانه‌‌های دشوار و روزگار خونبار، مانند جنگ و قحطی، یا در دوران‌های خفقان و اختناق سیاسی و سایر تنگناها، «آدم‌های ‌خوب» زودتر از میان می‌روند. چرا؟ چون این آدم‌ها خود‌خواه، تن‌آسا، جان عزیز و محتاط و عافیت طلب نیستند و برای نجات خویشتن خویش از مهلکه، با مصلحت طلبی و دور اندیشی بر‌ کنار نمی‌مانند، بلکه خود را به آب و آتش می‌زنند، خود را فدا می‌کنند تا شاید تغییری در نظم موجود به وجود بیاورند و تا شاید دیگران بتوانند بهتر از آن‌ها به زندگی ادامه بدهند:

این که گاهی می زدم بر آب و آتش خویش را

روشنی در کار مردم بود مقصودم چو شمع ………….. « صائب تبریزی»

غرض، من سال‌ها پیش، در بنادر و جزایر جنوب ایران آدم‌های گرسنه را از نزدیک دیده‌ام و با آن‌ها کار و زندگی کرده‌ام، گیرم در مورد قحطی تجربه ندارم؛ با وجود این می‌توانم گمانه‌هائی بزنم: شاید در سال‌های قحطی آدم‌های خوب اگر گرده نانی به‌ دست می‌آورده‌اند با سایر گرسنه‌ها تقسیم می‌کرده‌اند و لابد به‌‌ مرور از گرسنگی می‌مرده‌اند. اگر از استثناها بگذریم، درسال‌های قحطی بی شک کسانی جان به‌ در می‌برده‌اند که جو و گندم و بنشن در انبارها احتکار می‌کرده‌اند تا به قیمت گزاف به مردم بفروشند. بله این مثل در بارة آن‌ مردمی که فقط و فقط به فکر نجات جانِ خویشتن خویش بوده‌اند، صدق می‌‌کرده‌است.

باری، اگر از سال قحطی بگذریم و به‌ دوران انحطاط و قهقرا برسیم و نگاهی گذرا به تاریخ معاصر، از مشروطه تا به امروز بیاندازیم و یک‌دم به تماشای دارِ بی‌‌شمار کُشته‌های زیبا و سر به ‌داران درنگ کنیم، متوجه می‌شویم که مثل بالا در ‌‌این‌باره نیز صادق‌‌است. بله، اگر از مشروطه، جهانگیر خان شیرازی، صور اسرافیل و همرزمان او آعاز کنیم و نام‌ها و چهره‌هایِ همة جان باختگانِ راه آزادی، عدالت اجتماعی و سعادت مردم را تا به امروز از نظر بگذرانیم، به این باور می‌رسیم که:

«در مسلخ عشق جز نکو را نکشند.»

در ‌صد سالۀ اخیر، خاک میهن ما از خون آزادیخواهان همیشه رنگین و گلگون بوده است.  شاید اگر زمین زبان می‌داشت و پرده از رازها بر می‌داشت، ما از ترس مو می‌ریختیم. اگر زمین زبان می‌داشت، بی‌شک به ما می‌گفت که جان‌هایِ شیفته‌ای که در‌ تابستان 67 به قاضی‌های مرگ «نه» گفتند، در کجا و در کدام قبرهای جمعی و کدام گودال‌ها مدفون شده‌اند. این نازنینان، این «انسان‌هایِ نیک روزگار ما» زندگی و زیبائی‌های دنیا را دوست داشتند، با این‌همه مرگ را انتخاب کردند تا در برابر دژخیم سر‌ تسلیم فرود نمی‌آوردند و به‌حقیقت وفادار می‌ماندند. در‌سال‌های اخیر نیز این «آدم‌های خوب روگار ما» دراین تنگناها، سینه سپر بلا‌کرده‌اند و جور مردم را در زندان‌ها، دخمه‌ها و شکنجه‌گاه‌های مخوف حکومت ننگ و نکبت اسلامی می‌کشند و از جان و جیفه مایه می‌گذارند و در گمنامی و فراموشی پیر و فرسوده می‌شوند، تا ما سرفرار زندگی کنیم و شرمسار و سرافکندۀ آیندگان نباشیم.

یادداشت

راهبری نوشته

Previous Post: نسلی که منقرض شد

کتاب‌ها

  • دارکوب
  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • گفتگو با حسین دولت‌آبادی نویسنده داستان‌‌ها و رمان‌های تازه
  • گفتگوی سعید افشار با حسین دولت آبادی نویسنده تبعیدی مقیم پاریس
  • گفتگو با حسین دولت آبادی، نویسندۀ ساکن فرانسه ( قسمت دوم)
  • گفتگو با حسین دولت آبادی، نویسندۀ ساکن فرانسه ( قسمت اول)
  • گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme