Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

تاپلئون بناپارت و دکّۀ غلوم ملا شمس

Posted on 6 دسامبر 20246 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

یادم از کشتۀ خویش آمد و هنگام درو

دیروز دوست عزیزی عکسی دربارۀ «ذهن نویسنده» با واتساپ فرستاد و مرا به‌ یاد مطلبی انداخت که نزدیک به دو سال پیش نوشته بودم:

ناپلئون بناپارت و دکۀ غلوم ملاشمس.

… ناپلئون بناپارت گویا در جائی گفته‌یا نوشته است: « مغز من مثل میزی اداری است که چندین کشو کوچک و بزرگ دارد، در هر ‌کشو پرونده‌ای را چیده‌ام، هر زمان نیاز می‌افتد، کشوی را بار می‌کنم، پرونده‌ای را بر می‌دارم، پس از مطالعه و بررسی و تأمل و تفکر، آن را توی کشو می‌گذارم و پروندۀ دیگری را بنا به ضرورت از کشو دیگر میز بر می‌دار‌رم. (نقل به‌معنی) به گمان اینجانب «سردار» با بیان این مطلب به فکر و ذهنی تربیت شده اشاره داشته است ، به این که به توسن چموش خیال‌اش را افسار می‌زده تا به‌ ولگردی نرود و فکرش را با مهارت مهار می‌کرده‌است‌ تا هرزه گردی نکند.

باری، چند روز پیش عزیزی متن کوتاهی نوشته بود و من نیمه شب به یاد تاپلئون بناپارت و «دکۀ غلوم ملاشمس» افتادم. در خیابان بیهق، رو به روی شهربانی سبزوار، دکانی از روزگاران گذشته به‌یادگار مانده بود که در چوبی موریانه خورده‌ای داشت و با سماجت در برابر«مدرنیته!!» مقاومت می‌کرد. مردم به صاحب این دکان لقب «غلوم ملاشمس» داده بودند، پیرمرد ژنده پوش، کهنسال، خمیده پشت و زهوار در رفته‌ای که مانند دکه‌اش به زمانۀ دیگری تعلق داشت. باری، در «دکۀ غلوم ملاشمس» از شیر مرغ تا جان آدمیزاد پیدا می‌شد، گیرم پیرمرد دکان‌اش را قفسه بندی نکرده بود و همه چیز را روی هم ریخته بود: بازار شام! با این‌همه اگر کسی مثلا از او نقاله، گونیا یا یک کلاف نخ کاموای اخرائی رنگ می‌خواست، غلوم زانو می‌زد، مثل موشی صحرائی به‌‌ زیرخرمن اجناس می‌رفت و مدتی بعد با نقاله، گونیا یا کاموا بر می‌گشت. باری، دکۀ غلوم ملا شمش «تماشاگه» شاگردان دبیرستان‌های سبزوار بود (دکترغنی، ابن یمین و اسرار) و شاگردها اغلب ساعت دوازدۀ ظهر که دبیرستان تعطیل می‌شد، به سراغ پیرمرد می رفتند؛ سر به سر او می گذاشتند و آزارش می‌دادند. غلوم ملاشمس هر بار از دکه ‌اش بیرون می‌آمد و رو به باجۀ نگهبانی جلو شهربانی فریاد می‌کشید: « آهای آجان… آهای آجان…» بماند، برگردیم.

غرض، آن عزیزی که ذکرش در بالا آمد، در متن کوتاهی مدعی شده بود که: «کله‌اش آشغالدونی است!» من نمی‌دانم این عزیز شکسته نفسی کرده، سنگ کم در ترازوی خودش گذاشته بود یا این واژه را بی‌جا به کار برده بود. به نظر اینجانب کلۀ او پر از «آشغال» نیست، بلکه مانند کلۀ دوست عزیز من، بیشتر شبیه «دکۀ غلوم ملاشمس» است، همۀ اجناس را روی هم ریخته، طبقه بندی نشده و آشفته است. با این تفاوت که مشتری‌های او شاگردهای دبیرستان‌های سبزوار نیستند، بلکه، خوانندگان دوره‌گرد دنیای مجازی ‌اند، کسانی که مته به خشخاش می‌گذارند و مو را از ماست بیرون می‌کشند. ناگفته نماند که این عزیز نویسنده‌ای خود رو، خود ساخته و با استعدادی است که ذهنی سرشار، پربار و خلاق دارد، افسوس که به قول عرب الاهم و فی الاهم نمی کند؛ ازاین گذشته شتابزده است، به خودش فرصت و مجال نمی‌دهد تا موضوعی که به ذهن‌اش رسیده است، آرام آرام بپزد و جا بیفتد. اغلب غذای خام روی میز مشتری می‌گذارد. در یک کلام ذهن این گرامی «دکون غلوم ملاشمس» است. از هر نوع جنسی و با هر کیفیتی در آن پیدا می‌شود، از اجناس باسمه‌ای و بنجل بگیر و بیا تا برسی به اجناس عتیقه، گرانقیمت و با ارزش، گیرم این عزیز همه چیز را به اصطلاح مردم کوچه و بازار تنگ همه زده و مثل دکۀ غلوم ملا شمس روی هم ریخته‌است.

از سخن بناپارت که بگذرم، من به تجربه دریافته ام که تفکر نیاز به ذهنی تربیت شده دارد و آفرینش وخلاقیت نیاز به تخیل. خیال آدمی‌زاده سرکش است و به سادگی رکاب نمی‌دهد، با این‌همه اگر هنرمند این خیال سرکش را با تفکر و تعقل مهار نکند، اثری هنری خلق نخواهد کرد.

دسته‌ بندی نشده

راهبری نوشته

Previous Post:  زلفِ کجِ کوشیرانی
Next Post: هدف ادبیات

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی
  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme