من سه سال پس از پایان جنگ جهانی دوم به دنیا آمدم و در سالهایِ کودکیام در آن دیار مردم هنوز هراز گاهی از دوران جنگ و قحطی قصههای هولناکی نقل میکردند و از جمله این که خوار بار نایاب و یا کمیاب بوده و اهالی از ناچاری برگ درخت و ریشة گیاه و یا هر چیزی که به دستشان میرسیده، میخوردهاند. بهاحتمال زیاد مثل بالا نیز از آن روزگار بر سر زبان مردم ولایت ما افتاده بود و من بارها از مادرم شنیده بودم:
«اگه آدم خوبی بود، سالِ قحطی میمرد.».
اگرچه در آن سالها کنجکاو شده بودم، ولی به صرافت نیفتادم و از مادرم نپرسیدم «چرا آدمهای خوب در سال قحطی مرده بودند.». بعدها که مادرم از دنیا رفت و من دراین گوشة دنیا و در میان مردم بیگانه، به زبان فارسی پناه بردم، گاهی بهیاد مادرم و این اصطلاح یا مثل میافتادم. این بود تا گفتگویِ تند و تلخی با مدعی پیش آمد و دوباره به سالها پیش، به هشتی آن خانة قدیمی برگشتم، صدای مادرم را از راه دور شنیدم: «ننه جو، اگه آدم خوبی بود…»
غرض اگر بپذیریم زبان هر مردمی پیوند تنگاتنگ با زندگی معیشتی و مادی آنها دارد، و دراین اوضاع و احوال میبالد و متحول میشود، شاید به علت و حکمت زایش و پیدایش مثلها و اصطلاحات مردم پیببریم. نه، نه، نیاز به هوش سرشار و نبوغ بسیار نیست تا بفهمیم چرا در زمانههای دشوار و روزگار خونبار، مانند جنگ و قحطی، یا در دورانهای خفقان و اختناق سیاسی و سایر تنگناها، «آدمهایخوب» زودتر از میان میروند. چرا؟ چون این آدمها خودخواه، تنآسا، جان عزیز و محتاط و عافیت طلب نیستند و برای نجات خویشتن خویش از مهلکه، با مصلحت طلبی و دور اندیشی بر کنار نمیمانند، بلکه خود را به آب و آتش میزنند، خود را «فدا» میکنند تا شاید تغییری در نظم موجود به وجود بیاورند و تا شاید دیگران بتوانند بهتر از آنها به زندگی ادامه بدهند. باری، پدرم به زبان خودش اغلب میگفت:
«طرف جائی نمیخسبه که آب زیرش بره!» بماند، برگردم.
من سالها پیش، در بنادر و جزایر جنوب ایران آدمهای گرسنه را از نزدیک دیدهام و با آنها کار و زندگی کردهام، گیرم در مورد قحطی تجربه ندارم؛ با این وجود میتوانم گمانههائی بزنم: شاید در سالهای قحطی آدمهای خوب اگر لقمه نانی به دست میآوردهاند با سایر گرسنهها تقسیم میکردهاند و لابد بهمرور زمان از گرسنگی میمردهاند. اگر از استثناها بگذریم، درسالهای قحطی بی شک کسانی جان به در میبردهاند که جو و گندم و بنشن درانبارها احتکار میکردهاند تا به قیمت گزاف به مردم بفروشند. بله این مثل در بارة آن مردمی که فقط و فقط به فکر نجات جانِ خویشتن خویش بودهاند، صدق میکردهاست: «اگه آدم خوبی بود، در سال قحطی میمرد!» باری، اگر از سال قحطی بگذریم و به دوران انحطاط و قهقرا برسیم و نگاهی گذرا به تاریخ معاصر، از مشروطه تا به امروز بیاندازیم و یکدم به تماشای دارِ بیشمار کُشتههای زیبا و «سر به داران» درنگ کنیم، متوجه میشویم که مثل بالا در اینباره نیز صادقاست. بله، اگر از مشروطه، جهانگیر خان شیرازی «صور اسرافیل» و همرزمان او آعاز کنیم و نامها و چهرههایِ همة جان باختگانِ راه آزادی، عدالت اجتماعی و سعادت مردم را تا به امروز از نظر بگذرانیم، به این باور میرسیم که:
«در مسلخ عشق جز نکو را نکشند.»
درصد سالة اخیر، خاک میهن ما از خون آزادیخواهان همیشه رنگین و گلگون بوده است. شاید اگر زمین زبان میداشت و پرده از رازها بر میداشت، ما از ترس مو میریختیم. اگر زمین زبان میداشت، بیشک به ما میگفت که جانهایِ شیفتهای که درتابستان 67 به قاضیهای مرگ «نه» گفتند، در کجا و در کدام قبرهای جمعی و کدام گودالها مدفون شدهاند. این نازنینان، این «آدمهای خوب روزگار ما» زندگی و زیبائیهای دنیا را دوست داشتند، با اینهمه مرگ را انتخاب کردند تا در برابر دژخیم سرتسلیم فرود نمیآوردند و بهحقیقت وفادار میماندند. درسالهای اخیر نیز این «آدمهای خوب روگار ما» دراین تنگناها، سینه سپر بلاکردهاند و جور مردم را در زندانها، دخمهها و شکنجهگاههای مخوف حکومت ننگ و نکبت اسلامی میکشند و از جان و جیفه مایه میگذارند و در گمنامی و فراموشی پیر و فرسوده میشوند، تا ما سر فرار زندگی کنیم و شرمسار و سرافکندة آیندگان نباشیم؛ باری، اگرچه نام و نشان برخی از این سلحشوران هر از گاهی بر سر زبانها میافتد و عدهای در دنیای مجازی سر و صدا و غوغا بپا میکنند، ولی این اعتراضهای مجازی چندان دوام نمیآورد و خیلی زود آنها را در کنج زندانها و دخمهها از یاد میبرند.
بیائید تا آدمهای خوب روزگارمان را تنها نگذاریم و از یاد نبریم.
.