نامه ای که هرگز فرستاده نشد
بزرگوار،
من خیلی زود، زودتر از دیگران قاعدۀ بازیِ دنیا را فهمیدم و جامعه و آدمها را شناختم، ولی به آن گردن نگذاشتم و گذشتم. افسوس یا حسرت؟ شکوه و یا شکایت؟ نه، نه، هیچکدام. من یک عمر با همه، با برادر یا دوست، و با مردم صادق و صدیق بودم، با راستی و درستی زیستم و بهای سنگین آن را نیز باطیب خاطر پرداختم. باری، شاید بزرگوار این داوری خشنِ آدمِ کج خلق، عصبی و خود خوری را که من باشم، نپذیرد و مایل باشد تا آخر عمر در بیخبری باقی بماند، ولی من که در اینهمه سال دورادور و از نزدیک شاهد بودهام و با حسرت و انزجار به این باور رسیدهام که شما نیز در این میانه تافتۀ جدا بافته و از سایرین مستثنی نیستید؛ نه، استاد بزرگوار نمونۀ آن شبه روشنفکران و آن نوع هنرمندانی است که بنا به مصلحت روزگار و از هراس زیر عبای آخوندها عمر عزیز را سپری و تباه کردهاند و به هزار بهانه و مستمسک، به توهم دربارۀ این حکومت جهل و جنایت دامن زدهاند و هنوز دامن میزنند.
بزرگوار، من فقط و فقط از زاویۀ سیاسی و هنری به شما و امثال شما نگاه نمیکنم؛ ابعاد این فاجعه فراتر از «موضع گیری سیاسی» آدمها میرود؛ نه، آخوندها انسانیّت و تمام ارزشهای انسانی را در این سالها در وجود شما کشتهاند، هر چند که شما به این امر آگاه نباشید یا به آن اعتراف نکنید. بله، این فساد و انحطاط ریشه دار و همه جانبۀ اخلاقی هولانگیزاست… هولانگیز! به گمان من آخوندیسم به اهل عبا و عمّامه و به حوزۀ حکومت و سیاست منحصر نمیشود، نه، بلکه آخوندیسم طرز فکر، باور، تعبیر و بینش تازهای از جهان و از انساناست که اگر بی انصافی و دور از احتیاط نباشد، کم و بیش همۀ مردم آن دیار نکبت زده را شامل میشود. شاخصۀ عمدۀ این نگرش، نزول «انسان» است به «امکان» و سقوط و انحطاط جامعه و انسانیّت. آخوندیسم که جهالت، لئامت، خرافات، گداصفتی، مفتخوری و بیمسؤلیّتی در قبال جامعه، سرنوشت انسان و انسانیّت، از جمله ویژهگیهایِ آناست، مانند سرطان در تار و پود جامعۀ ما، در جسم و جان مردم ما، از بالا تا پائین، رسوخ کردهاست. آری، کمتر کسی از این سقوط اخلاقی و انحطاط بیسابقه مصون و در امان مانده است، همه کم و بیش از آن نصیب برده اند، حتا شما بزرگوار! بله حتا شما، شما استاد! بله به گمان من، تمام ارزشهای انسانی در این سالهای سیاه و نکبت در وجود انسانها تباه و نابود شدهاند، تمام ارزشها فرو ریختهاند، بله ریزش!… ریزش…! درآن دیار نکبت زده کردار، گفتار، پندار و رفتار هر طایفه و هر فردی تجلّی جلوه هائی از این «آخوندیسم معاصر» است. بله «انسان» درآن دیار به «امکان» تبدیل شده و سقوط کردهاست و متأسفانه در خارج از کشور نیز شاهد نمونههای بارز آن هستیم، شاهد آدمهائی که در آن دیار با فرهنگ آخوندیسم و زیر عبای آخوندها بزرگ شده اند و به خارج آمدهاند. بله، تازه به دوران رسیدههایِ به اصطلاح «اهل فرهنگ و هنر!!» که مدعی اشاعة فرهنگ و هنر مترقی هستند، ولی هر انسانی برای آنها امکان و پلۀ نردبانیاست تا از آن بالا بروند…