انسان تبعیدی، انسان مهاجر (1)
P
اگرچه همه چیز با زمان میرود، ولی مفاهیم به ندرت به مرور زمان عوض میشوند و تغییر میکنند. تبعید از دیرباز به معنای « نفی بلد» بوده است و هنوز که هنوز است به همین معناست. مهاجرت نیز از آغاز تاریخ به معنای جا به جائی جغرافیائی و کوچ از سرزمینی به سرزمین دیگر و از کشوری به کشور دیگر بوده است و هنوز که هنوراست به همین معناست. بنا براین فاجعۀ هولناکی که در روزگار ما، و پیش چشم مردم دنیا در نوار غزه در شرف وقوع است، مهاجرت نامیده نمیشود، بلکه تبعید ملتی کهن از سرزمین مادری آنهاست که به دست بنیامین نتانیاهو، فاشیست اسرائیلی و ترامپ، فاشیست آمریکائی انجام می گیرد.
و اما برگردیم به انسان مهاجر و انسان تبعیدی
… به نظر من، واژه های «مهاجر» و «مهاجرت»، «غریب» و «غربت»، «تبعید» و «تبعیدی» بار تاریخی و فرهنگی، معنا و تعاریف متفاوتی دارند که با تغییر دادن صورت مسأله و تعویض جای مهاجر، غریب و تبعیدی، جواب تازهای برای آن پیدا میشود. برای روشن شدن این مفاهیم ناچارم مثال و نمونه بیاورم: یک نفر ایرانی که از بندر عباس به جلفای سر مرز بازرگان می رود و در آنجا زندگی میکند، میان آن مردم غریب و غریبهاست، ولی این غریب هر زمان که اراده کند، میتواند قطار و اتوبوس سوار شود و به بندر برگردد. یک نفر ایرانیکه در فکر و خیال زندگی بهتر و آزادی، آگاهانه، به دلخواه، با تدارکات و تمهیدات و با آمادگی همه جانبه، از ایران به کشوری اروپائی و یا آمریکائی مهاجرت میکند، مهاجر نامیده میشود. این اسان مهاجر هر زمان که دلتنگ شود و اراده کند، میتواند بدون هیچ مشکلی به وطناش برگردد. در روزگار و زمانۀ ما هستند کسانی (بله، بی شمارند) که به ایران بر میگردند و هر سال ییلاق و قشلاق می کنند…
و اما کسی که به ناچار و بالاجبار و از بیم جان جلای وطن میکند، به رغم میل خودش و به ناچار در کشوری بیگانه پناهنده میشود، «تبعیدی» نامیده میشود. این انسان تا زمانی که حکومت تغییر نکرده و خطر مرگ و یا زندان و تعزیر رفع نشده و از میان نرفته، در میان مردم بیگانه میماند. هر چند دراینهمه سال بوده اند کسانی که استغفار کرده اند و برگشته اند و گویا کم نیستند. باری، به گمان من، اگر به کسی بگویند «در بهشت بمان و از آنجا بیرون نرو»، بهشت برین برای او جهنم جحیم میشود. این انسان تبعیدی اگر بخواهد به وطن اش برگردد ناچار است استغفار کند، ندامت نامه بنویسد و زانو بزند و در وزارت کشور نعلین کسانی را ببوسد که مرتکب جنایت علیه بشریت شدهاند، در حقیقت حیثیّت وکرامت انسانی او در گرو این بازگشت به وطن است، ابراز ندامت نزد جلادها، حتا در پوشش زیباترین و محترمانه ترین شکل آن، سکوت مصلحت آمیز و چشم پوشی بر جنایات جانیانی است که دستشان تا مرفق به خون مردم ما آلودهاست. نکتۀ آخر، انسان تبعیدی چون در پی عیش، نوش و خوشگذرانی و زندگی راحت و رفاه و آسایش به کشور بیگانه نیامده است، چون همیشه منتظر روز موعود و روز بازگشت آبرومندانه به میهن خویش است، بندرت در خاک بیگانه دل میگذارد و به سختی انس میگیرد، این انسان تبعیدی اگر هنرمند باشد، به ماهی برخاک افتاده میماند، از مردم، از مخاطباناش و از خاک مملکتاش دور افتاده است و برخاک بیگانه در رویای آب پرپر می زند. بنا برآن چه که در بالا آمد، من در این گوشۀ دنیا نه «غریب» ام و نه «مهاجر». من یک نویسندهی تبعیدی هستم که در تبعید پیر و فرسوده شدهام و پس از سالها دوری از میهن و از یار و دیارم به تعبیر عزیزی شاید «از رده خارج شده باشم» احساسات و عواطفام چه بسا به نظر شماری در هوای مرطوب این دیار زنگار گرفته باشد. کسی چه می داند، شاید حق با آنها باشد، با وجود این هر چه هست و نیست، اینهمه احساسات و عواطف و باورهای من است که در بیان آن هرگز شک و تردیدی نداشته ام و شک و تردیدی ندارم. درهمۀ این سالها همواره بی پروا و با صراحت و صداقت بیان کرده ام و تا زنده ام بی پروا با صراحت و صداقت بیان خواهم کرد.