سرگذشت کتابها بی شباهت به سرگذشت نویسندههای آن ها نیست، من نمایسنامۀ « آدم سنگی» را نخستین بار زیر عنوان «بلوا» در بهار سال 1359 خورشیدی، در روستای رامین شهربار نوشتم. محمود دولت آبادی و دوستاناش دستنوشتۀ آن را خواندند و تصمیم گرفتند از خیر نمایشنامۀ «تنگنا»، اثر محمود دولت آبادی بگذرند و « بلوا» را با نام «کوخ نشینان» در تأتر نصر خیابان لاله زار تهران به روی صحنه ببرند. گیرم فلک نگذاشت غربیل را ببندند. «حزب الله» و فدائیان امام و اسلام عربده کشیدند، آن ها را با کارد و چاقو تهدید کردند و در نتیجه در تأتر نصر تخته شد. باری محمود به من گفته بود، هنگام تمرین نمایشنامه تو به تماشا می نشینی، به عیب و ایرادهای آن پی میبردی و پس از اصلاح، آن را همزمان با اجرای نمایش چاپ میکنیم. این اتفاق میمون نیفتاد و من مدتی بعد مجبور به جلای وطن شدم. در تبعید یک پرده ( پردۀ پنجم) به آن افزودم و در بهار سال 1368 خورشیدی زیر عنوان « آدم سنگی» با هزینۀ خودم در پاریس چاپ کردم.
باری
نمایشنامۀ آدم سنگی داستان زندگی و مبارزه سه برادر، دوستان و همکاران آنها است که چند سال پيش از انقلاب بهمن 1357 از آذربايجان به تهران مهاجرت کردهاند. اين سه برادر ناتنی سابقه فعاليّت سياسی دارند و بعد از شکست حزب تودۀ ایران هر کدام به دنبال بخت خود میروند. برادر بزرگ بر سر پيمان میماند و مانند قديم به خاطر تحقق آرزوها و آرمانهايش پایمردی و سماجت میکند، برادر ميانه پيمانکار میشود و برادر کوچک الکلی و لات و چاقوکش از آب در میآيد. نمايش در پنج پرده نوشته شده و جهانبخت «آدم سنگی» و خانواده او (همسر لال، سهراب که در درگيری با پليس کشته شده، سودابه که زندانی است) جانمايه اين داستان را تشکيل میدهند. در گذر از سالهای خاکستری و پيش آمدهای ناگوار و سرانجام انقلاب، آدمها ماهيّت و سرشت و ذات خود را بر ملا میکنند ولی جهانبخت به رغم از هم پاشيدن حزب و فرو ريختن همه چيز، سر سخت و سمج باقی می ماند، کوتاه نمی آيد و گردن به فرامين و دستورهای بالاها نمیگذارد و تسليم نمیشود. روياروئی دو برادر (بيوک و جهان) در آخر نمايش و در آلونک صيفی کارها و مخفيگاه جهان و همسرش رخ میدهد و همانجا و همان شب است که بيوک از ته حلق فرياد می کشد: « تو آدم نيستی، تو قلب نداری، تو آدم سنگی هستی …!»
طرح روی جلد: ایوب امدادیان