Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

کز نیستان تا مرا ببریده اند.

Posted on 15 نوامبر 202415 نوامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی

بزرگوار

نوشته بودی چند صباحی استراحت کن، نفس بگیر و دوباره راه بیفت، صادقانه اقرار می‌کنم: نمیتوانم! انگار طلسم و جادو شده ام و نمی توانم ننویسم. روز به روز به منزل آخر نزدیک تر می شوم، و زمان با شتابی حیرت آور می‌‌گذرد. و تا چشم بر هم می زنم سال به آخر می رسد. شايد درک همين شتاب گذر زمان مرا وا می‌دارد که بی وقفه بنويسم و بنویسم و بنویسم چندان به سلامتی ‌ام نيانديشم. کار و کار و کار … نه بزرگوار، من اگر کار نکنم، دیوانه می‌شوم و سر از تیمارستان در می آورم. من با فرهنگ تفریح و استراحت بیگانه‌ام، هنوز ياد نگرفته ام چگونه باید استراحت کنم. چند بار به کنار دریا و کوهپایه سفر کردم، ار بیکاری و بیهودگی حوصله‌ام سر رفت، کسل شدم، در آن‌جا حضور نداشتم و از بی خیالی مردمی که روی ماسه لمیده بودند، حیرت می‌کردم، نه، اضطراب مداوم، بی‌قراری و دغدغه های من فقط به هنگام نوشتن از خاطرم محو می شوند تا دوباره برگردند. سالهاست که دراینجا تعادلی و آرامشی نداشته‌ام، در اين سال‌های دراز دوری از وطن هرگز به‌تعادلی نسبی حتا نرسيده‌ام و اضطراب يکدم رهايم نکرده ‌است و رهایم نمی‌کند، من هميشه نگران و مضطربم، هميشه شتابزده‌ام تا روزی را به پايان برسانم، تا مسافتی را طی کنم، تا غذائی را در خانة دو بخورم و تيز بگذرم و بروم، به کجا؟ نمی‌دانم. انگار هميشه چيزی، کسی، حادثه ای، در جائی منتظر من است، در جائی که نمی‌دانم کجاست. آری، شتابزدگی، دغدغه، اضطراب و فرار! فرار و پناه گرفتن در سنگر سکوت و نوشتن. شگفتا، بعد از سی سال و اندی هنوز در اين دیار دل نگذاشته ام و اين احساسِ «موقّتی بودن» دست از گريبان‌م بر نداشته است. آری، اين حس‌ از آغاز تا به امروز، هميشه با من بوده است. انگار اين زندگی، اين روزگار، اين ساعت، اين ماه و این‌سال موقتی‌ است و بايد هرچه زودتر بگذرد و من بايد هر چه زودتر بگذرم و بروم تا به چيزی برسم که نمی دانم چيست و به جائی برسم که نمی دانم کجاست …

راستی کجاست؟ نیستان؟!

دسته‌ بندی نشده

راهبری نوشته

Previous Post: گو نماند ز من این نام چه خواهد بودن (1)
Next Post: بابا بزرگ

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme