Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

کدخدا سنگ

Posted on 29 ژانویه 202410 مارس 2024 By حسین دولت‌آبادی

مادرم تا زنده بود در بارۀ راز داری می‌گفت: «…حرف که از سی و سه دندان بگذرد، از سی و سه شهر می‌گذرد» همو شکوه می‌کرد که نخود توی دهان همسایۀ دیوار به‌دیوار ما نم نمی‌کشید» باری، اگر همۀ مردم دنیا راز دار و سّر ‌نگهدار بودند و اگر زبان «کدخدا سنک» لق نخورده بود، من هرگز نمی‌فهمیدم که جاری او، آن زن لاعر، سیاهچرده و ریزه اندام شب‌ها با بطری ودکا درد دل می کرد و گاهی بی صدا اشک می‌ریخت. کدخدا سنگ بی تردید از کسی ماجرای عرقخوری ثرّیا را شنیده بود که دل به حال جاری‌اش می‌سوزاند و می‌گفت شب‌هائی که برادر شوهرش سر از پا بی خبر می‌خوابید و مثل دیو سیاه خرناسه می‌کشید، ثریا بطری ودکای اسمیرونوف را از یخچال بر می‌داشت، مجری جواهرات‌اش روی میز آشپزخانه می‌گذاشت و نم نم عرق می‌خورد. از شما چه پنهان من آن دو برادر و «اهل و عیال!!» آن‌ها را در پاریس به تصادف دیدم و آشنائی ما از این دیدار کوتاه فراتر نرفت، با این‌همه از دوستی شنیدم که برادرها در محلۀ «تیر دو قلو» به دنیا آمده بودند و در آن منطقه با لات و لمپن‌ها بزرگ شده بودند و مردم آن ها را به نام «برادران شاخ شکسته» می‌شناختند. بعد از انقلاب بهمن دری به تخته خورده بود و از آن‌جا که برادران شاخ شکسته شامۀ تیز، عرضه، جربزه و «جرأت» داشتند، جهت بادها را تشخیص داده، در کنف حمایت حکومت مستضعفین، در مدت کوتاهی از سربازی به سرداری رسیده بودند. برادران شاخ شکسته، درآغاز گارگاه و به مرور زمان کارخانه‌ای دایر کرده بودند و به قول برادر بزرگ، هر از گاهی همراه « اهل و عیال» به‌ کشورهای اروپائی سفر می‌کردند و ضمن گردش و تفریح سر و گوشی آب می دادند تا از کشورهای صنعتی و پیشرفته « ایده» می‌گرفتند و در ایران در کارخانه به کار می‌بستند. ناگفته پیداست که برادران شاخ شکسته با همان زبان و فرهنگ بچه‌های تیردو قلو به اروپا می‌آمدند، اهل موزه، تأتر و اپرا و حتا سینما نبودند و بهترین لذت آن‌ها تماشای ویترین‌ها، خرید، خوردن، نوشیدن و خوابیدن بود و بس! برادرها توی هواپیما یک مشت قرص خواب می‌خوردند و در طول سفر می‌خوابیدند. کسی چه می‌دانست، شاید ثریا، آن زن ریزه اندام و سیاهچرده از سنخ و جنم دیگری بود و به همین دلیل یا دلایل دیگر از ودکا یاری می‌طلبید. غرض، من اگر چه مدت زیادی با آن‌ها نبودم، ولی بنا به تجربه احساس کردم که ثریا به دشواری و با بردباری جاری و برادر شوهرش را تحمل می‌کرد. برادران شاخ شکسته هیکلمند و درشت استخوان و بیش از اندازه چاق بودند. عفت، جاری ثریا نیز با شوهر و برادر شوهرش به رقابت برخاسته بود و شوهر و براردشوهرش او را به شوخی به لقب « کدخدا سنگ» مفتخر کرده بودند و هربار به قهقهه به او می‌خندیدند. کنجکاو شدم و از آن‌ها پرسیدم آن لقب از کجا آمده بود؟ ثریا آهسته و زیر لب زمزمه کرد:

« Quatre vingt cinq » (1)

برادران شاخ شکسته و آن عیال تنومند بر سر وزن شرط می‌بندند، سر راه به دارو خانه ای می‌روند و پس از توزین مضاعف، داروخانه چی می‌گوید: هشتاد و پنج کیلو. برادران شاخ شکسته زبان فرانسه نمی‌فهمند، «کدخدا سنگ» می‌شنوند، توی خیابان به قاه ‌قاه می‌خندند و مدام تکرارمی کنند: « کدخدا سنگ»

«کدخدا سنگ، ترازوی اون بد بخت رو شکستی.»

ثریا برکنار می‌ماند، گاهی لبخند می‌زد و شریک شوخی‌ها و لودگی‌های آن‌ها نمی‌شد؛ اغلب حضور نداشت؛ در دنیای دیگری سرگردان بود و مانند چرخ پنجم گاری به دنبال آن‌ها می‌رفت. توی کافه نیز همراهی نکرد، آبجو نخورد و کدخدا سنگ گفت:

«ثریا به کمتر از ودکا رضایت نمی‌ده»

برادران شاخ شکسته همسایۀ دیوار به دیوار بودند، کدخدا سنگ شاید شبی از شب‌ها ثریا را پشت میز آشپرخانه، کنار بطری ودکا و مجری جواهرات‌‌اش غافلگیرکرده بود یا از کسی شنیده بود، شاید ثریا از سردلتنگی نزد دوستی از زندگی و شوهرش نالیده بود و این خبر دهان به دهان شده بود، هر چه بود من به یاد مادرم و نظر او در بارۀ رازداری افتاده بودم و تا مدتی به ثریا فکر می‌کردم. به زنی سیاهچرده، ریزه اندام که مجری جواهرات‌اش را کنار بطری ودکا می‌گذاشت و تا آخر شب نم نم می نوشید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

« quatre vingt cinq » (1) هشتاد و پنج

.

دسته‌ بندی نشده

راهبری نوشته

Previous Post: آرامش ابدی
Next Post: نویسنده- عکاس

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme