Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

مصالحه با خویشتن خویش

Posted on 2 ژانویه 20252 ژانویه 2025 By حسین دولت‌آبادی

مرد آنست که در خویشتن خوش به غلط نیفتد. «عطار»

این روزها هربار به عمر از کف رفته، فرصت باقیمانده و این‌همه طرح و کار ناتمام می‌اندیشم، اضطراب و دغدغه به‌سرا‌غ ام می‌آید و تصمیم می‌گیرم از خیر فیس بوک و خرده کاری بگذرم و فقط به کار اصلی ام بپردازم، با وجود این هربار‌ وسوسه می‌شوم؛ رمان‌ام را کنار می‌گذارم و چند سطری به مناسبت می نویسم و دوباره گرفتار می‌شوم. در این چند سالۀ اخیر با توجه به امکانات و تسهیلات دنیای مجازی و جیزه‌هائی محض فرار از دنیایِ نفسگیر رمان و تنفس و گاهی بنا به ضرورت در صفحۀ فیسبوک‌ام نوشته‌ام. این نوشته‌های سردستی و کوتاه اگر چه تا داستان و قصه فرسنگ‌ها فاصله دارند و آن کمبود را جبران نمی‌کنند، ولی تنوع و تسلی خاطرند و از این گذشته، رد پائی به ‌جا می‌گذارند تا موضوع، منظور و خطوط اصلی قصه‌ها را از‌ یاد نبرم تا اگر عمری به دنیا داشته باشم، روزی، روزگاری آن‌ها‌ را بازنگری و باز نویسی‌کنم یا در رمان از این یادداشت‌ها استفاده کنم. گیرم نوشته‌های کوتاه فیس بوکی گاهی به مباحثی تکراری و بیهوده دامن می‌زنند که گریز و گزیزی از آن‌ها نیست و اگر چه به تجربه می‌دانم که مباحثه و مجادله با مدعی بی‌ثمر است، ولی هربار مدتی وقت صرف می‌کنم و سرانجام پشیمان و سرخورده از خیر‌ادامۀ بحث می‌گذرم. این اتفاق دیروز دو باره تکرار شد؛ دیروز مدعی به صفحۀ فیسبوک‌ آمد و در مورد مطلبی که نوشته‌ بودم اظهار نظر کرد. باری، ناگهان به‌ خودم آمدم و دیدم به بیراهه افتاده‌ام و دارم به ترکستان می روم، در میانۀ راه به یاد کار سنگین و نفس گیری افتادم که ناتمام مانده است و به ‌بحث ادامه ندادم و بر گشتم. از این گذشته، گفت و شنید با کسی که حقیقت را نادیده می‌گیرد؛ طفره می‌رود؛ در بارۀ تاریخ معاصر ایران و انقلاب بهمن 57 پیش داوری دارد و روشنفکرهای «چپ» را در آن رخداد عظیم تاریخی گناهکار و مقصر می‌داند، بحث با کسی که به قصد تحریف تاریخ و تطهیر و تبرک نظام شاهنشاهی گذشته و اثبات حقانیت‌اش نام روشنفکرها، هنرمندها و‌ دانشمندان تواب و نادم را دنبال هم قطار می‌کند، بی‌فایده‌است. «روشنفکرهای!!» عاقل بنا به‌ادعای او مانند اسماعیل خوئی شاعر نامۀ ندامت نوشته، یا مانند شیرین عبادی خویشتن خویش و مردم ایران را بی‌عقل خوانده‌ یا مانند داریوش شایگان فرموده‌: «ما گند زدیم» یا مانند آن بانوی مورخ نامدار قاشق قاشق گه میل کرده‌است. بنا به گفتۀ او، این روشنفکرها به خطای خود صادقانه اقرار و اعتراف کرده اند و از نسل جوان ایران عذرخواسته‌اند. مدعی به یاد آوری این‌همه اکتفا نمی‌کرد و از من می‌پرسید: «چرا اینجانب سماجت و لجاجت می‌کنم و مانند آن روشنفکرها به‌خطائی که مرتکب شده‌ام و در انقلاب بهمن شرکت کرده‌ام، صادقانه اقرار و اعتراف نمی‌کنم و عذر نمی خواهم؟» این سخن معنائی بجز تکلیف به توبه و ابراز ندامت یا به تعبیر آن مورخ نامدار گه ‌خوری نداشت! شگفتا، مگر بازجوهای ساواک حکومت دیکتاتوری شاه و بازجوهای ساوامای حکومت جهل و جنایت اسلامی انتظاری غیر از این از روشنفکرها و مبارزین زیر شکنجه داشتند؟ مگر آن‌ها را زیر شکنجه روحی و جسمی خرد و خراب نمی کردند و لاشۀ آن‌ها را به تلویزیون ملی ایران نمی بردند تا ابرار ندامت کنند؟ بماند. دور نیفتم، برگردم به ضیق وقت، دغدغه‌ها و اضطراب‌ها.

شاید آنتوان چخوف حق داشته‌ که داستان کوتاه می‌نوشته ‌است. منتقدی از نویسندۀ بزرگ و مشهور روس پرسیده بود: «چرا رمان نمی‌نویسی، چرا نمایشنامه و داستان کوتاه می‌نویسی» چخوف جواب داده بود: «چون می‌خواهم همة آوازهایم را بخوانم.» (نقل به مضمون). با این وجود من شک دارم چخوف موفق شده باشد تا همة آوازهایش را بخواند. به باور من همیشه آوازها و قصه هائی بوده‌است و خواهد بود که روزگار وفا نمی‌کند و عمر نویسنده کفاف نمی‌دهد تا آن‌ها را به پایان برساند. دغدغه‌ها و اضطراب مدام من به همین دلیل روشن است. دوست عزیز من کمال رفعت صفائی در روزهای آخر عمر کوتاه‌اش به این حقیقت پی برده بود و سروده بود: «من/ کتابی نیمسوخته‌ام/ که از اعماق گمنام‌‌ترین دریاها/ کشف می‌شود/ با شعرهای ناتمام/ کاج‌ها و سروهای ناتمام…» کمال رفعت صفائی روزی من گفت: «برادر، بیشتر این نویسنده ها و شاعرهای ایران معاصرنیستند.» اگر اشتباه نکنم، آن‌چه که او از این مفهوم مراد می‌کرد، موضع، نقش و واکنش هنرمند در برابر قدرت سیاسی، حاکمیّت، شرایط، وضعیت و زندگی مردم در این زمانه و بیان هنری این‌همه در آثار هنرمندان بود. هنرمندی که به هر‌ بهانه‌ای طفره می‌رفت و شانه از زیر بار مسؤلیت اجتماعی خالی می‌کرد، به نظر او معاصر نبود. او به این سخن بلینسکی رسیده بود: «هنر همیشه، هنر مردمانی خاص در مرحلة مشخصی از تحوّل تاریخی ‌است. »

باری، صحبت بر سر خرده کاری‌ها و اتلاف وقت بود و این که فیس بوک به کار اصلی‌ام، به رمان که نیاز به تمرکز دارد، لطمه می‌زند. با این‌همه، واقعیت قوی‌تر از آرمان‌ها و آرزوی های ماست. از آن‌ جائی‌‌‌ که دنیای مجازی در تبعید جای دنیای واقعی را گرفته است، از آن جائی که آدمیزاده نمی‌تواند خارج از دنیا و دور از انسان‌ها زندگی کند؛ من نیز اگرچه به شواری، ولی با خویشتن خویش به مصالحه رسیده ام و در دنیای مجازی کجدار و مریز ادامه می‌دهم.

دسته‌ بندی نشده

راهبری نوشته

Previous Post: اسائۀ ادب در آرامگاه زنده یاد غلامحسین ساعدی و اعتراض ما
Next Post: زنده باد بنیتو موسولینی

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme