Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه
17-50-29

عاقل را اشاره ای کافیست

Posted on 23 ژوئن 202315 آگوست 2023 By حسین دولت‌آبادی

اگر اشتباه نکنم، گویا از هوشی مین پرسیده بودند: وقتی رفقا از تو انتقاد می‌کنند، چکار می کنی و چه واکنشی نشان می‌دهی؟ گفته بود، اگر حق با آن‌ها باشد، به حال زار خودم گریه می‌کنم، و بعد در رفع آن «نقیصه» می‌کوشم و خودم را اصلاح می کنم. (نقل به معنی!) تا آن‌جا که من به تجربه دریافته‌ام، نقد و انتقاد برای هیچ‌کسی، به ‌ویژه اهل هنر، خوشایند و دلپذیر نیست، نه، هیچ‌کسی دراین دنیا دوست ندارد تا از او ایراد بگیرند، انگشت روی معایب‌اش بگذارند و به او بگویند بالای چشم‌اش ابروست، به ویژه اهل هنر!

هنرمندان بیشتر طالب تمجید و ستایش‌اند و من نویسندۀ برزگی را از نزدیک می‌شناسم که از مجیزگوئی و چاپلوسی و خودشیرینی و خوشرقصی دیگران لذت می‌برد، اینقدر رفتار مجیزگوها طی سال‌ها به مذاق‌اش خوش آمده بود که تحمل نقد و انتقاد را نداشت، به منتقدان آثارش تهمت می زد و به آن‌ها دشنام و ناسزا می‌گفت و در عوض به مردم متملق میدان می‌داد. دراینجا از او نام نمی برم، نه، نیازی به ذکر نام و نشان او نیست، او یک نمونه است! به باور من، در چنین فضائی است که هنر و هنرمند تباه می شود. و به گمان من آن نویسنده تباه شد! یا بهتراست گفته شود: او را تباه کردند! تباه! باری، در چنین فضائی اگر کسی جانب حقیقت را بگیرد و بنا به مصلحت روزگار پا روی حق نگذارد، به ‌مرور زمان دوستان‌اش را از دست می‌دهد، تنها و منزوی می‌شود. نمونه می‌آورم:  سال‌ها پیش به دوستی عرض کردم: « ننویس «آمریکائی- ایرانی» شدی، هیچ کسی با یک برگه کاغذ ( گرین کارت) آمریکائی یا فرانسوی و یا سوئدی نمی شود، بلکه تبعۀ کشور آمریکا یا فرانسه می‌شود. تو یک ایرانی تبعۀ کشور آمریکا هستی و این «چیزی» که تو به نام «داستانک» نوشتی، ادبیات نیست، نوشتم دنیای هنر و ادبیات در تبعید مانند کاروانسرای بی دالانداری‌است که هرکسی از راه می‌رسد در آن جا اطراق می‌کند و نیمه شب درگوشه وکنارش دست به آب می‌رساند. این دوست  برآشفت و فرمود: «ما به ولی فقیه احتیاج نداریم!!» و رشتۀ دوستی را برای همیشه برید و مرا از جمع دوستان‌اش حذف و سانسور کرد، رفت که رفته باشد. دوست دیگری «شعری!» بدون نام «شاعر!» در پیامگیر اینجانب گذاشت. من‌که نمی‌دانستم آن منظومۀ آبکی را دوست عزیز من به مناسبت سروده‌است (این روزها شماری از شعرای ما منتطرند تا اتفاقی ناگوار در ایران  بیفتد تا شعری به مناسبت بسرایند،) باری نوشتم: «کجای این شعراست؟» شاعر گرامی ما پس از چند بار پرخاش و تندی و توهین سرانجام از پشت ابرها بیرون آمد و او را شناختم. شاعر دوست عزیر من بود. مدعی بود که اینجانب شعر او را که بی‌شباهت به شعر«لورکا» نیست نفهمیده‌ام، غرض، این دوست عزیز نیز مانند آن دوست عزیز دیگر قهر کرد و رفت که رفته باشد. از این که بگذرم، چند شب پیش در جمعی از اهل فرهنگ و هنر، ناشری مدعی شد که نویسندگان ایرانی «فلان و بهمان…» هستند، حرف او را قطع کردم و گفتم: « لطفاً نام ببر، بگو کدام نویسنده، کجا، در کدام اثرش» جواب داد: «من دشمن تراشی نمی‌کنم». کسی که بنا به مصلحت روزگار «مردمدار» و طالب دوستی دیگران است، تا آن‌ها را نرنجاند، تا دشمن تراشی نکند، رندانه طفره می‌رود، چشم بر‌حقیقت می‌بندد و با لبخند ژوکوندی و تعارف برگزار می‌کند. به باور اینجانب، در دنیای هنر و ادبیات «تعارف» محلی از اعراب ندارد یا نباید داشته باشد. با این‌همه، بسیاری در دنیای هنر و ادبیات، حتا در زندگی «تعارف می‌کنند» و بیشتر آدم‌ها پند و اندرز عرفی زا به‌گوش گرفته اند:

«چنان با نیک و بد عرفی، به سر بر کز پس مردن/

مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند.»

… و اما چرا و به چه مناسبت این چند سطر را نوشتم، دیشب دوست عزیزی مطلبی در پیامگیر فیس بوک اینجانب گذاشته بود، با دقت خواندم، چند نکته بنظرم رسید، گیرم خسته بودم و به او قول دادم سرفرصت بنویسم، امروز صبح به همین نیت راه افتادم و به جای کعبه، سر از ترکستان در آوردم. هر‌چند به قول عرب:  «العاقل تکفیه الاشاره.» عاقل را اشاره‌ای کافیست.

یادداشت

راهبری نوشته

Previous Post: زنده باد جارو
Next Post: همکاسه

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme