Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

زنده باد جارو

Posted on 11 ژانویه 202411 ژانویه 2024 By حسین دولت‌آبادی

پیرمردی پس از سال‌ها به‌‌جائی رسیده بود که می‌گفت: «دنیا تا بوده چنین بوده است و هر تلاشی برای تغییر این چرخۀ جهنمی بی‌فایده است» در آن زمان من جخ شانزده یا هفده ساله بودم، روزها خانه‌ها، در و دیوار مردم را رنگ می‌زدم  و شب‌ها در کلاس‌های شبانۀ خوارزمی  درس می‌خواندم. باری پیرمرد- چندان پیرنبود و به چشم من پیر می‌آمد-  باری، همو برای اثبات سحن‌اش نمونه می‌آورد: «جنگ». می‌گفت آدمیزاد پیش از تاریخ تا به امروز از فجایع و مصیبت های حاصل از جنگ آگاه بوده‌است، در این باره مورخان و دانشمندان در‌کتاب‌ها داد سحن داده اند، هنرمندان متأثر از جنگ آثاری ماندگار در همۀ زمینه‌های هنری آفریده‌اند، با وجود این آمیزاد هنوز که هنوز است مشگلات‌اش را با جنگ حل و فصل می‌کند و هر بار فاجعه‌ها به بار می‌آورد: هربار شهرها وروستاها ویران می‌شوند و مردم بی‌خانمان و آوارۀ کشورهای بیگانه…

گفتم پدرجان؛ جنگ‌ها بی‌سبب نبوده اند و نیستند، باید پرسید چرا و به چه دلیلی جنگی شروع می شود، لابد هستند کسانی که از جنگ‌ها سود و فایده می‌برند و به همین دلیل در گوشه و‌کنار این دنیا جنگ افروزی می‌کنند و به آتش خانمانسوز دامن می‌زنند. پیرمرد نمی‌پذیرفت و معتقد بود که این‌همه جنگ‌ها را توجیه نمی‌کند، بنظر او مردم حتا اگر به یگ زبان صحبت کنند، باز هم زبان یکدیگر را نمی فهمند و این نفرین الهی‌است، اگر اشتباه نکنم او به خدا باور نداشت و ازاین استعاره استفاده می کرد تا منظورش را بهتر بیان کند: گویا خدا از بندگان‌اش خشمگین شده بود و در کتابی آسمانی فرموده بود که شما را به سرنوشتی دچار می‌کنم که در سراسر کرۀ خاکی پراکنده شوید، به ‌زبان‌های مخنلف سخن بگوئید تا زبان یکدیگر را هرگز نفهمید، تا به ‌تفاهم نرسید و با هم بجنگید. به گمان او «عدم تفاهم بین انسان‌ها» علت العلل ‌اختلاف ها و جنگ‌ها بود و از آن‌جا که مردم حرف و منظور یکدیگر را نمی‌فهمیدند، هرگز به‌تفاهم نمی‌رسیدند. پیرمرد آهی می‌کشید و می‌گفت: «نه، بی‌فایده ست.» طرف چکاره بود و چرا این حرف‌ها را به من می‌زد، نمی‌دانستم، معما بود، گاهی به سعدی نیش و کنایه می‌زد‌و شعر او را با صدای بلند و به تمسخر می‌خواند: «مرد آنست که در کشاکش دهر/ سنگ زیرین آسیا باشد.» یعنی هر چقدر بار روی گرده‌ات گذاشتند، طاقت بیار، بار ببر و دم نزن؛ اگه کارفرما و ارباب تسمه از گرده‌ات کشید، تحمل کن و طاقت بیار، طاقت بیار…» روزی برادرم زیر گوش‌ام به زمزمه گفت: «طرف گویا توده ای بوده». برادرم با لحن خاصی هشدار می‌داد، یعنی «حواس‌ات را جمع کن». فردای آن روز توده ای سابق آرام آرام به محل کار من آمد و مانند کسی که با خودش حرف می‌زند، ادامه داد: «زنده باد جارو،  زنده باد جارو…» رو به او بر گشتم و منتظر شدم. «دیروز عرض کردم ما زبان یکدیگر رو نمی‌فهمیم، متوجۀ منظورم نشدی؟ ببین، یه روز رفته بودم برای سپورها، رفتگرها در بارۀ اتحاد سخنرای کنم، جاروئی (1) با خودم به بالای سکو بردم و مدتی چانه جنباندم و حرف زدم، همه با دهان باز گوش می‌دادند، غرض جارو را سردست بلند کردم و گفتم، ببینید، من هرچقدر زور برنم، نمی‌تونم این جارو را بشکنم، می‌دونیم چرا نمی‌تونم؟ چون شاخه‌ها با بند به هم بسته و پیوسته شده و اتحاد دارن، حالا این بند رو باز می‌کنم و شاخه‌ها رو یکی ‌یکی می‌‌‌شکنم. شروع کردم به شکستن شاخه و نتیجه گرفتم که اگه کارگرها متحد نشن، اگه اتحاد نداشته باشن، اونا رو این‌جوری یکی یکی نفله می‌کنن و یکی یکی می‌شکنن، این‌بار جارو رو بلند کردم تا ببینم متوجۀ منظورم شدن و حرفم رو فهمیدن. می‌دونی چه اتفاقی افتاد، همه باهم فریاد کشیدن و شعار دادن: «زنده باد جارو، زنده باد جارو». پیرمرد سری جنباند، چند بار زیر لب تکرار کرد « زنده باد جارو…» و رفت. برادرم که او را زیرنظر داشت، رو به من آمد و پرسید:

«طرف چی می‌گفت؟»

« از دنیا و مردم دلخوره، نه، دلش از دست مردم خونه»

سال‌ها از آن زمان گذشت و من آن پیرمرد را فراموش نکردم. هر بار که سوء تفاهمی پیش می‌آمد، به یاد اتحاد و جاروی او می‌افتادم و در تنهائی و خلوت خویش لبحند می‌زدم.

یادداشت

راهبری نوشته

Previous Post: شباهت ها
Next Post: آرامش ابدی

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme