Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

دستبوسی

Posted on 20 دسامبر 202420 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی

من نزدیک به هشتاد سال دراین دنیای وارونه زندگی کرده ام، همواره کنجکاو بوده‌ام، چشم بسته و سر به هوا از کنارحوادث و فجایع نگذشته‌ام، بلکه با چشم باز به‌ انسان‌ها و روابط بین انسان‌ها در جامعه، در سیاست و حتا در زندگی شخصی آن‌ها نگریسته‌ام و در این سالها هر بار مجال و فرصتی پیش آمده، در سفر یا در حضر یادداشت برداشته ام، مشاهدات، تجربیات و تأثرات‌ام را مکتوب کرده‌ام. بنا براین غلو و خود ستائی نخواهد بود اگر ادعا کنم که تاریخ معاصر مملکت‌ام را قدم به قدم زیسته ‌ام و به زبان مردم خراسان ته و بالای «مدعیان و سر دمداران، بالائی‌ها و پائینی‌‌ها» را در این‌همه سال دیده‌ام و روی هوا حرف نمی‌زنم. باری، زندگی ما در تبعید اگر نوشته شود، چندین و چند جلد خواهد شد و من اگرچه این‌جا و آن‌جا به این فاجعۀ ملی نُک زده‌ام، داستان و مقاله‌ای نوشته‌ام، ولی هنوز آن طور که باید و شاید به آن نپرداخته‌ام. تا به آن روز میمون برسیم، اینک شمه‌ای از این روزگار را در‌ادامۀ «مردم حقیر و جاذبۀ قدرت» و در پیوند با آن در اینجا به اختصار می نویسم:

… در سال‌های نخست که هنوز آب ها از آسیاب‌ها نیفتاده بود؛ در آن سال‌هائی که احزاب و سازمان‌ها مثل پیراهن عثمان تکه تکه نشده و از هم نپاشیده بودند، یکی از سامان‌های کمونیستی به مناسب عید نوروز جشنی گرفته بود، اعضا و هواداران سازمان و مدعوین دورهم جمع شده بودند. در آن روز فرخنده رهبر کبیر سازمان آگاهانه دیرتر از دیگران رسید و «زیدی» جلو دوید، کرنش کرد، خم شد و دست او را بوسید. از آن جا که من آن رهبرکبیر را پیش از این که سازمان او درایران به وجود آمده باشد، از سال‌ها پیش می‌شناختم، اورا به گوشه ای کشیدم و آهسته، گیرم به اعتراض و به تلخی گفتم:

«مردک چرا گذاشتی دستت را ببوسد.»

رهبر کبیر که در زمان شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران مدعی بود که یک فقره مارکسیست علنی است، با خنده و شوخی برگزار کرد و اهمیتی نداد. چند سال گذشت، شنیدم که آن «زید» کارگر رهبر کبیر شده بود و اجناسی را که ایشان از هند و چین به قیمت ارزان می‌خرید، در پاریس زیبا می فروخت. چند سال گذشت و آن «زید» نامبرده به من تلفن زد و در قهوه خانه‌ای قرار گذاشت، پشت تلفن به‌ من گفت که کار واجبی دارد. آن شب، در قهوه خانه به درد دل و شکوه و شکایت ( بخوان بد گوئی ) او از رهبر کبیر تا نیمه گوش دادم و حرف اش را قطع کردم:

« این حرف‌ها برو به خودش بگو»

و از شما چه پنهان درنهایت بی رحمی شبی را به یادش آوردم که دست رهبرکبیر را به چاپلوسی و کرنش بوسیده بود. باری، بدگوئی زید از رهبرکبیر و رد صلاحیت او برای تطهیرحکومت اسلامی بود و من به مرور فهمیدم که از کرده پشیمان شده بود و قصد داشت از خیر پناهندگی سیاسی بگذرد و به وطن عزیز برگردد و املاک ابوی گرامی را که گویا از کارافتاده و مشرف به موت بود، اداره کند. به ایشان عرض کردم:

«اگر آمدی با من مشورت کنی، و نظر م را بپرسی، تو مثل هر کسی حق داری آنطور که صلاح می دانی و به میل خودت زندگی کنی، اگر تصمیم گرفتی از خیر پناهندگی بگذری، برگردی ایران، برو خیر پیش، ولی در توجیه رفتارت پا روی حق نگذار، حکومت ننگ و نفرت اسلامی را تطهیر نکن و لجن به روی رفیق سابق‌ات نپاش.»

کوتاه سخن، زید کذا به ایران برگشت و چند سال بعد رهبر کبیر و آن مارکسیست علنی نیز توبه کرد و دورادور شنیدم که پس از چند بار تغییر جهت دادن و قبله عوض کردن، سرانجام رو به قبلۀ عالم آورده، پس از ابراز ندامت و پشیمانی از گذشتۀ درخشان خویش و نفی مطلق آن، در شمار مبلغین و حواریون شازده در آمده است.

نه نوکر مآبی، حقارت و بی‌شعوری با هنر و زیبائی و حقیقت هیچ سنخیّتی ندارد.‏

دسته‌ بندی نشده

راهبری نوشته

Previous Post: مردم حقیر و جاذبۀ قدرت
Next Post: رویایِ سفیدِ مادر

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme