Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

خری که تاوان می‌شود

Posted on 17 آوریل 202517 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی

 زیستن دراین دنیای وارونه دقمرگی و  مبارزۀ مدام با مرگ است..

… روزی از روزهای گرم تموز، کنار جادۀ خاکی ولایت، خر ‌پیری زیر بار خسبیده بود و از‌جا جنب نمی‌خورد. چند نفر، گوش، گردن و دم و افسار او را چسبیده بودند، نفس‌نفس می‌زدند، تلاش می‌کردند، عرق می‌ریختند، هرکدام ازسوئی می‌کشیدند، سیخونک می‌زدند، فحش چار واداری می‌دادند، گیرم بی‌فایده. چاروادار و یاران او نمی‌توانستند با هیچ حیله، ترفند و تمهیدی خر را وادار کنند تا رضا می‌داد، از جا بر می‌خاست و دو باره راه می‌افتاد. بنا به توصیۀ پیرمرد بارهای سنگین را از پالان الاغ برداشتند، باز هم افاقه‌ای نکرد. چاروادار عصبی، با رنجیر دانه درشت خرکاری یورش برد و به جان الاغ پیر افتاد، گیرم بی‌ثمر! با اشارۀ پیرمرد، پالان را برداشتند و افسارش را باز کردند، کنار کشیدند و منتظر شدند؛ هیچ اتفاقی نیفتاد و خر از جا نجنبید. نمی‌توانست، رمق نداشت!

نه، حیوان زبان بسته به آخر رسیده بود، حلقۀ چشم‌هایش و رد اشک‌هایش به مرور زمان کبود و نمناک شده بود، نگاه‌اش به‌ راه رفته بود، نگاه‌اش تهی بود و به هیچ کسی و هیچ چیزی اعتنائی نداشت، گوئی دیگر هیچ درد و سوزشی احساس نمی‌کرد و پس از آن هیچ چیزی برایش اهمیتی نداشت. هیچ چیز! از پیرمردی که مثل من به‌ تماشای آن صحنة غم انگیز ایستاده بود، پرسیدم: «چی شده؟».

گفت: «خر تاوان شده پسرم.»

من آن روز معنای «تاوان شدن» را از چشم‌هایِ مرطوب و طرز نگاه مأیوس آن الاغ پیر درمانده فهمیدم و سال‌ها گذشت تا پی بردم باید با واژه‌ها و اصطلاحات، با زبان زندگی کرد تا مفاهیم در ژرفاهای جان‌ات بنشینند، تا آخر بمانند و ماندگار شوند. نه، با «لغت معنی»- چنان‌که در مدارس ما مرسوم بود- شاید واژه ها و معنای آن‌ها را طوطی وار به خاطر بسپاریم، ولی معنای واقعی آن‌ها و طعم تلخ آن‌ها را زمانی می‌چشیم و می‌فهمیم که واژه‌ها را زندگی کنیم. آدمی زمانی «تاوان شدن!!» را می‌فهمد که در دامنۀ تپۀ جلجتا، زیر سنگینی صلیب سربی‌اش زانو زده باشد؛ زمانی که سوزش صدها شلاق چرمی و سیمی، هزاران دشنام و نهیب هزاران انسان‌ و انسانیّت حتا نتواند او را یک سر سوزن تکان بدهد و قدم از قدم بردارد. زمانی که معنای «هستی» و انگیزه‌هایِ «بودن» و بهانه‌هایِ «زیستن» را از کف داده باشد؛ زمانی که تمام شده باشد. انسانی که تمام و تاوان می شود، اغلب به خودکشی می رسد.

باری، دراین دنیای وارونه که هر روز و هر ساعت در گوشه‌ای از آن فاجعه ای رخ می‌دهد و مرگ مبتذل شده است، دردنیائی که انسان هر شب با دغدغه و اضطراب سر بر بالین می گذارد و با صدای انفجار بمب یا اخبار انفجار بمب وحشتزده و سراسیمه از خواب بیدار می شود؛ دردنیائی که سطرهای روزنامه ها و کلام گوینده های رادیو و تلویزیون ها خونی ست و مدام از کشته شده ها آمار می‌گیرند و انسان ها به ارقام و اعداد تبدیل شده اند، در دنیائی که حق و حقیقت در بیابان های بی‌آب و علف آواره شده است و دروغ و دغل، رذالت، شناعت، قساوت، شقاوت، وقاحت و بی شرمی حکمرانی و یکه تازی می‌کند، آری من در‌جبین کشتی شکستۀ چنین دنیائی نور رستگاری نمی بینم؛ در چنین دنیائی، در انزوا وتنهائی درتبعید، همۀ اسباب یأس و نا امیدی و تاوان شدن فراهم است؛ مرگ از بام تا شام در تاریکی کمین کرده و منتظر است؛ منتظر است تا تاوان شوی، به آخر برسی و از پا بیفتی. درچنین دنیائی فرشتۀ مرگ هر روز صبح وسوسه ات می‌کند و در تاریکی منتظر است، بی صبرانه منتظر است.

کتمان نمی‌کنم، من بارها در تبعید، زیر صلیب سنگین سربی ام سکندری خورده‌ام؛ به زانو در آمده‌ام؛ مأیوس و نا امید شده‌ام و حتا با مرگ همخانه شده ام، گیرم هربار به یاد آن خری افتاده‌ام که در جادۀ حاشیۀ کویر تاوان شده بود و هربار هراس برم داشته بود، دست به زانو گرفته‌، به‌ سختی از جا بر خاسته‌ و تلو‌تلو خوران راه افتاده بودم تا تمام و تاوان نمی شدم، تا تسلیم مرگ نمی‌شدم و صلیب‌ام را تا بالای تپۀ جلجتا بالا می بردم و بار امانت را به ‌منزل می‌رساندم. غرض، من اگر چه از سال‌ها پیش در تبعید به این نتیحه رسیده ام که این دنیا را دیوانگان کور و کر و مزدوران سرمایه اداره می‌کنند و بر سر شاخ گاو می‌چرخانند، اگرچه زیستن در این دنیای وارونه و بدون چشم انداز روشن، دقمرگی و مبارزه با مرگ است، ولی کام ناکام به این مبارزه در انزوا ادامه داده‌ام و دارم ادامه می‌دهم.

دسته‌ بندی نشده

راهبری نوشته

Previous Post: زخم های کهنه ماتم هزارساله
Next Post: اگر آدم خوبی بود، سال قحطی می مرد

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme