Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

بخش و شیر پیر سنگلج

Posted on 28 فوریه 202429 فوریه 2024 By حسین دولت‌آبادی

سال‌ها پیش، مردم ولایت ما از واژۀ «بخش» به جای هدیه استفاده می‌کردند، گیرم فقط در مورد هدیه‌ای که «خدا» به بنده‌ای اهدا کرده و بخشیده بود؛ «هدیۀ الهی». همولایتی ها مانند بسیاری از مردم دنیا، لطف و عنایت طبیعت، یا بی رحمی و قساوت آن را به حساب خدا می‌گذاشتند و این‌همه را از چشم اومی دیدند. باری، اگر کسی صدای خوب و داوودی می‌داشت، می‌گفتند: « خدادادی و بخشه»، اگر مثل یوسف مصری زیبا بود، می‌گفتند: «بخشه». به باور آن‌ها همۀ خوبی‌ها را خداوند به بندگانش می‌بخشید و این موهبت‌ها مانند ملاحت و زیبائی و صدای داوودی اکتسابی نبود و کلاغ اگر صد سال تمرین و ممارست می‌کرد، قارقار او تبدیل به آواز خوش قناری و چهچهۀ هزاردستان نمی‌شد. ‌کسی که از زیبائی بهره ای نبرده بود، با چندین و چند بار جراحی پلاستیک هیچ کاری از پیش نمی‌برد. زیبائی مانند شعور اکتسابی و خریدنی نیست. باری، پدرم وقتی از دست کسی عصبانی بود و حرص می‌خورد و دندان جر می‌داد، زیر لب می‌گفت: « آن‌کس را که عقل دادی، پس چه ندادی، آن‌کس را که عقل ندادی، پس چه دادی». اشارۀ پیرمرد به خدا بود که با عنایت و بخششِ «عقل» و « شعور» به بنده‌اش همه چیز به آن‌ها داده بود و اگر شعور نمی داشت، هیچ چیزی نداشت. باری، معلم اول من وقتی از کوره به در می رفت، می‌گفت: «آدم با سگ توی یه جوال بره، بهتره تا با آدم بی‌شعور همسفر، همخانه و همکلام بشه» از نظر او مصاحبت آدم بی شعور عذاب الیم بود

باری؛ در لغت نامۀ دهخدا در بارۀ آدم با شعور آمده‌است: «صاحب عقل و خرد و هوش. خداوندِ درک و فهم و معرفت.» منظور شعور هیچ ربطی به تحصیلات اشخاص ندارد، چه بسیار تحصیلکرده هائی که چند مدرک از دانشگاه‌ها گرفته اند، ولی از «شعور» بهره‌ای نبرده‌اند. بی‌شعوری درد بی درمانی است که در رفتار و گفتار و کردار اشخاص بروز و تجلی پیدا می‌کند و آدمیزاده تا کمتر آسیب ببیند، ناچار است مانند شیر پیر سنگلج تهران پشت به دیوار بایستد. من داستان شیر پیر سنگلج را سال‌ها پیش از دوستی شنیدم که یک نسل زودتر از من به دنیا آمده و در آن سال‌ها گویا شیر پیر سنگلج را از نزدیک دیده بود. این دوست عزیز می‌گفت: «در محلۀ سنگلج تهران شیر پیری بود که پشم و پیله و دندان‌هایش ریخته بود و دیگر کسی از او بیم و هراسی نداشت. روزها بچّه‌های بازیگوش، بیکاره‌ها و ولگردها سر به سر این شیر پیر می‌گذاشتند و او را اغلب انگولک می‌کردند. بنا به روایت دوست من، این‌ آزار و شیطنت بس که تکرار شده بود، شیر پیرسنگلج با مشاهدۀ بچّه‌ها، بیکاره‌ها و ولگردها می‌چرخید و دم‌اش را به دیوار می‌چسباند.

باری، پیری اگر هزار و یک درد بی‌درمان و عیب علاج ناپذیر داشته باشد، محاسنی نیز دارد: آن این که قوۀ تمیز و تشخیص پیرها با گذشت زمان بالا می‌رود و اگر ریششان را در آسیاب سفید نکرده باشند، مانند شیر‌پیر سنگلج «حریف» را از راه دور می‌شناسند و دهان به دهان آدم بی‌شعور نمی‌گذارند. غرض، من در ولایت، در دوران کودکی و جره‌گی با مشاهدۀ رفتار و گفتار پدرم کم و بیش به این امر پی بردم و از نزدیک شاهد بودم که پیرمرد چقدر از حماقت، رذالت و از مصاحبت ارباب‌‌های ابله و از زبونی و نوکرمنشی رعیت رنج می‌برد. من درآن سال‌ها به مرور فهمیدم که شعور به‌ اصطلح مردم ولایت «بخش» بود و ربطی به میزان تحصیلات و تعداد مدرک تحصیلی اشخاص نداشت. نمونه می‌آورم: پدرم به مدرسه نرفته بود، کتاب «چهل درس» زمان رضا شاه را حتا تا نیمه نخوانده بود و «است» را با «ص» می‌نوشت، ولی اگر کسی شاهنامه را زیر سایۀ برج قلعه غلط می‌خواند، دندان بر دندان می‌سائید و درحالی که سر به زیر قدم می زد، اشتباه او را گوشزد می‌کرد و شعر را از روی حافظه درست می‌خواند. باری، اگر اشتباه نکنم، آن «خدائی» که پدرم اغلب در وجودش شک می کرد و علیه او عصیان می‌کرد و رو به آسمان کفر می‌گفت، به ‌او فقط و فقط «عقل» بخشیده بود و بجز عقل و شعور ثروتی در این دنیا نداشت. پدرم این بی‌چیزی را چنین توضیخ می‌داد و توجیه می‌کرد :هیچم به دست نیست که هیچم به دست نیست

در خاتمه، اگر چه سالها پیش پدرم از دنیا رفته است، ولی صادقانه اعتراف می کنم که در اینهمه سال من بیشتر از همه کس با او مأنوس و همدم بوده ام و آن زنده یاد بیشتر از زنده‌ها در زندگی ام حضور داشته است.

دسته‌ بندی نشده

راهبری نوشته

Previous Post: نگاهی گذرا بر زندگی، کار و آثار حسین دولت آبادی
Next Post: نامه به بطحا

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme