به یاد هنرمندان و انسانهای آزادیخواه در بند:
جعفر پناهی، محمدرسول اف و …
زمستان میگذرد، رو سیاهی به ذغال می ماند.
جانم که تو باشی، این گفتهها بی تردید توضیح واضحات و تکرار مکررّات است، با اینهمه دوباره به اختصار به آن اشاره میکنم:
ارزش آثار هنرمند، در این جا: «نویسنده»، اعتبار، شهرت و محبوبیّت او نباید روی حقیقت سایه بیاندازد و لغزشها و رفتار ناشایست و نادرست اجتماعی و سیاسی او را توجیه کند و از این مهمتر، نباید از «نویسنده» «بت»، «استاد»، «حضرت» و «امامزاده» بسازیم تا کسی نتواند به ساحت مقدس حضرتاش نزدیک شود و او را نقد کند. نه، در هر جامعهای که نقد وجود نداشته باشد، بیتردید رو به تباهی، فساد و انحطاط میرود: آفتاب آمد دلیل آفتاب، ایران عزیز ما!
… و اما اینکه پرسیدهای «روشنفکر» چه کسیاست و آیا هر نویسندگان «روشنفکران» جامعه هستند و یا نه؟ مبحث دیگریاست. در ایران واژة فرانسوی «انتلکتوئل» را ابتدا به «منورالفکر» و بعدها به «روشنفکر» ترجمه کردند که به باور من چندان شامل و کامل نیست. باری، من سالها پیش در نقد فیلم «هامون» تا آنجا که وسع و بضاعتام اجازه میداد، به این مفهوم پرداختم و هنوز به آن باور دارم: روشنفکر واژهایاست که از چند نسل پیش در مملکت ما مصداق خودش را یافته است. از آن روزگار تا کنون، صاحبان اندیشه و فرهنگ و انسانهای آگاه تعریفهای متفاوتی از «روشنفکر» ارائه دادهاند؛ هر چند هنوز به نظر واحدی نرسیدهاند و حکایت همچنان باقیاست. شاید اگر روشنفکر جدا از مردم، جامعه و شرایط اجتماعیاش مورد مطالعه قرار میگرفت، چنین نتیجهای حاصل میشد. منتها این کار غیر ممکن و بیمعنیاست. نه، روشنفکر تافتة جدا بافته نیست، بلکه عضوی از جامعه است و جامعه طبقاتی است. روشنفکران، به رغم وجوه مشترکی که دارند، طیف گستردهای را تشکیل میدهند که هویّت و ماهیّت آنها در همسوئی با سیر تکامل تاریخ بشری و تعالیانسانیت قابل ارزیابی و داوریاست. اگر با این (محک) روشنفکرها را بسنجنیم و داوری کنیم، خواهیم دید بسیاری از آنها در ردة تیره فکران تاریک اندیش قرار میگیرند و این صفت زیبندة آنها نیست. ما اگر بهخاستگاه و موقعیّت اجتماعی روشنفکر، سمت و سو و باورهای او از هستی، جامعۀ انسانی، مشکلات معضلات انسانِ اجتماعی و انسانیّت، جایگاه او در برابر قدرت سیاسی و حکومت و طرز نگاهش به مردم عنایتی داشته باشیم، پی میبریم که چه کسانی مترقی و پیشرو و شایستة واژة «روشنفکر!!» هستند و چه کسانی خارج از این دایره قرار میگیرند. اگر نگاهی گذرا به تاریخ معاصر ایران، از صدر مشروطه تا به امروز بیاندازیم، به این حقیقت ساده پی می بریم و متوجه میشوییم چه کسانی این شاخصهها را داشته اند و عنوان «روشنفکر» شایستة آنها بوده است. این روشنفکران از «جهانگیر صور اسرافیل» بگیر و بیا تا «رسولاف» و « پناهی» و مانند آنها که همه، همیشه، بر قدرت بوده اند، همواره جانب حق و حقیقت را گرفته اند و همیشه از جانب حکومت ها، سیاست شدهاند و تا در بر این پاشنه بچرخد سیاست خواهند شد. باری، اگر چه «میان ماه من با ماه گردون/ تفاوت از زمین تا آسمان است» ولی نباید آثار آنها و سایر هنرمندان و نویسندگان را از سوراح تنگ سیاست رصد کرد و با تعصب و حب و بغض خط بطلان بر آثار با ارزش هنرمندان و نویسندگانی کشید که با حکومتها «مماشات» کردهاند و مماشات میکنند. این روی دیگر سکه است. بنظر من، انسانهایِ با فرهنگ و منصف این دو امر مهم را از هم تفکیک میکنند؛ هیچکدام را در سایة دیگری قرار نمیدهند و نادیده نمیگیرند. در خاتمه به آن هنرمند در بند درود می فرستم ، عزیزان:
زمستان میگذرد، رو سیاهی به ذغال می ماند.