حقیقت تلخاست و تلخی، طعم این سالها و مزة زمانة ماست. من از سالها پیش، از زمانی که قلم به دست گرفتهام، به حقیقت وفادار بودهام و از بیان آن ابائی نداشتهام و ابائی ندارم. گیرم که این جانبداری به مذاق بسیاری خوش نیامده و خوش نمیآید. بماند. برگردم به سالها:
هر سال، در روزهای آخر سال، مانند خوابگردها راه میافتم و در کوچهها و خیانهای این شهر پرسه میزنم و چراغانی درختها و کوچهها و کاجهای مزین و بابانوئل پشت ویترینها را تماشا میکنم و بیگانه، دلمرده و بدون هیچ احساسی از کنار این دنیا، از کنار همه چیز و همه کس میگذرم، من در این گوشة دنیا به همه چیز نزدیک و از همه چیز فرسنگها و فرسنگها دورم، دور، خیلی دور: خوابگردی راه گمکرده که بی هدف، همه جا چرخ میزند و چرخ می زند. مردم این دیار هر سال در اواخر ماه دسامبر، با شور و شادی تولد عیسی مسیح را جشن میگیرند و سرخوش به پیشواز سال نو میروند؛ هرسال گذر به سال نو را درگوشه و کنار دهکدهها و شهرها با انفجار ترقهها و آتشیازیها نوید و مژده میدهند و من هر سال، از پشت پنجره، مانند مترسک سرجالیز، مدتی به تماشای آتشبازیها میایستم تا سال نو آغاز میشود، تا هورای مردمی که تحویل سال را از روی بالکنها و تراسها، با صدای بلند تبریک میگویند، در محلة ما میپیچد:
Bonne année, Bonne année » » (1)
سال نو میلادی با شادمانی آغاز میشود و شگفتا که هیچ اتفاقی نمیافتد، هیچ! من بنا به تجربه دریافتهام که آرزوهای رنگین و زیبایِ مردم هیچ اثری بر چرخش روزگار ندارد و در این دنیای وارونه، درسال نو، هیچ تغییر و تحولی ایجاد نمی شود و آرزوهائی همچون صلح، سلامتی، آسایش، آرامش، آزادی، امنیّت، نان و کار در راستای اهداف پلید اهل حشمت و دولت و اربابان دنیا و جیره خواران، مزدوران و دلالان سرمایه، بر باد فنا میرود. با وجود این، مردم مأیوس و نا امید نمی شوند، هر سال، در آعاز سال نو، این آرزوها و آرمانها را با آتشبازیها و انفجار ترقه ها مکرر میکنند و به این امید که سالی بهتر از راه برسد، از بند جگر فریاد میکشند.
Bonne année, Bonne année » »
واژههائی که از بس تکرار و تکرار و تکرار نخ نما شدهاند.
… و اما سال نو ما، نو روز ما
دراین گوشة دنیا، مدتهاست که سالِ نو ما در دنیای مجازی تحویل شود؛ هر سال پیش از تحویل سال، از هر سو سرود و صدایِ «بهاران خجسته باد»، « نوروزتان پیروز باد»، «عیدتان مبارک باد»،« سال نو فرخنده باد» و صدها شعر و ترانه و سرود زیر طاقِ آسمانِ «دنیایِ مجازی» طنین میاندازد و آرزوی «صد سال به از این سالها…» و صدها دسته گل زیبا و سفرههایِ هفت سین رنگین، همراه تبریک و تهنیتها تقدیم دوستان، عزیزان و هم میهنان میشود. آری، همه چیز مجازیست، همه وقایع و حوادث زشت و زیبا، مباحثهها، مجادلهها، معاشقهها، سوگواریها و مراسم تدفین و ترحیم در دنیای مجازی رخ میدهد و در این دنیا، همه چیز مثل نقشِ رویِ آب بیدوام است و بزودی محو می شود. کافیست ناگهان برق شهر برود و یا بنا به دلیلی جعبة جادو از کار بیفتد تا این دنیای رنگی مانند حباب روی آب بترکد؛ تا در این اتاق تنها بمانی و مانند مترسک سرجالیز از پنجره به خیابان خالی خیره نگاه کنی و هیچ اثری از «عمو نوروز» نبینی و هیچ سرودی و صدائی نشنوی، هیچ! اتفاقی که برای من تازگی ندارد و هر سال مکرر میشود: بچّه ها و نوهها میآیند، سال نو را بر گرد سفرهای که همسفرم به یاد نوروز تهیه دیده و هر چه خوش رنگتر چیدهاست، مینشینند، میخورند، مینوشند، هدیه و عیدی میگیرند و بهزبان مردم بیگانه در بارة چیزهائی که هیچ ربطی به سال نو و نوروز ما ندارد، حرف میزنند، عکس یادگاری میاندازند و بعد، مثل هرسال و مثل هر بار به نوبت میروند و سکوت سمج جای خالی آنها را پر میکند؛ میروند و شادیهای کوچک ما آرام آرام رنگ میبازند و از جشن نوروزی ما چند شاخه گل روی پیشخوان، کنار سفرة هفت سین و دلتنگی به جا میماند.
Bonne année Mami» Bonne année Papi ,»
فرزندان ما نیز بنا به عادت و سنت، سال خوشی آرزو میکنند و میروند و منکه عمری از سر گذراندهام و هفتاد و چهار بهار را درچهار گوشة دنیا دیدهام، بهرغم باور همگانی، میدانم که بهار در شعرها، ترانهها، سرودها و نقاشیها خجسته و جاویدان است؛ میدانم که بنفشه، نرگس و چهچهة پرندگان سر مست، برای مردم اسیر، برای مردم تنگدست میهن ما و دنیا خوشی، خرمی، آسایش و آرامش به ارمغان نیاوردهاند و به ارمغان نمیآورند و مردم ما سالها در سال نو، صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتهاند و با سیلی سرخ نگه میدارند. میدانم شادیهای کسانی که به مردم و سیاهروزی آنها فکر کردهاند و فکر میکنند، زودگذر بودهاست و زودگذراست؛ میدانم که عمری با اندوه و رنج همخانه بودهاند و با اندوه و رنج همخانهاند؛ با اینهمه، هر سال، در آعاز بهار، مانند گل و گیاه جان تازه میگیرند و این آرزوها را مکرر میکنند:
«بهاران خجسته باد!»
باری، سالهای سال از زمانی که چشم به راه «عمو نوروز» روز شماری میکردم گذشته است، رنگ و بوی عید، شادیها، دلخوشیها و سرخوشیها درآن سر دنیا، در کوچههای کودکیام جا ماندهاند و من در این گوشة دنیا، هر سال، در آغاز سال نو میلادی، در آعاز سال نو خورشیدی، آن دوران را با حزنی ملایم به یاد میآورم و هرسال واژههایِ نخ نما را با دلسردی مکرر میکنم. ایکاش، ایکاش مانند دوران شباب شور و شوقی داشتم به آواز میخواندم:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) کوتاه شدة جملة سالی خوب و خوش آرزو میکنم