Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

عشق، شهوت و اختیار

Posted on 15 نوامبر 202515 نوامبر 2025 By حسین دولت‌آبادی

(نگاهی به گذرا به فیلم ساده مثل سیلوان)

(نگاهی گذرا به فیلم ساده مثل سیلوان)
.
فیلم (The Nature of Love ) «طبیعت، ماهیت یا ذات عشق» دوبلۀ فرانسوی آن (Simple comme Sylvain) «ساده مانند سیلوان» اثری شاخص از سینمای معاصر (کانادا) است ( 2023 میلادی ) که با زبانی شاعرانه و هوشمندانه، تنش و درگیری میان فلسفه و تمنا (میل) ، عقل و بدن (جسم)، آزادی و وابستگی را به چالش می کشد و می کاود
مونیا شوکری کارگردان و نویسندۀ فیلم، در این اثر پرسشی بنیادین را پیش می‌کشد: آیا انسانی که تمام عمرش را صرف اندیشیدن کرده، می‌تواند با شور غریزی عشق کنار بیاید؟ و اگر عشق عقل را در هم بشکند، آیا آن سقوط است یا رهایی؟ شخصیت اصلی فیلم، سوفیا، استاد فلسفه‌ است و به ظاهر در اوج زندگی فکری و اجتماعی قرار دارد؛ اما آشنایی او با سیلوان، کارگر نجار، تمام نظم ذهنی‌اش را فرو می‌پاشد و او را در برابر حقیقتِ خامِ میل، بدن، و ناپایداری عشق قرار می‌دهد. در آغاز فیلم، سوفیا نمایندۀ جهان ایده‌هاست؛ دنیایی آکادمیک، منطقی، و قانونمند. اما همین نظم ذهنی، او را از تجربۀ زندگیِ طبیعی جدا کرده است. آشنایی با سیلوان، ورود او به قلمرو «دیونیسوسی» است ، قلمرویی که نیچه آن را قلمرو شور و بی‌نظمی می‌نامد، جایی که زندگی به‌جای تبیین، زیسته می‌شود. در اندیشۀ نیچه، «دیونیسوسی» یکی از دو نیروی بنیادی در هنر و زندگی انسان است. قلمرو دیونیسوسی اشاره دارد به شور، هیجان و انرژی مهارنشدنی، رهایی از عقل‌گرایی و کنترل، غریزه، بی‌خودی، سرمستی و وحدت با زندگی و طبیعت، موسیقی، رقص و تجربه‌های جمعی و احساسی، نیروهای تاریک، آشوبناک و ناخودآگاه و به زبان ساده: دیونیسوسی یعنی ورود به حالتی که در آن انسان از فردیتِ عقلانی فاصله می‌گیرد و در شور و نیروی زندگی حل می‌شود. باری، عشقِ سوفیا به سیلوان، در ظاهر شورشی علیه نظام عقلانی‌اش است، اما در عمق، تلاشی است برای بازگرداندنِ تمامیتِ وجودش؛ زیرا همان‌گونه که سارتر می‌گوید، « انسان زمانی آزاد است که خود را در عمل، در تجربه، بسازد، نه در تعریف.» در میانۀ فیلم، سوفیا تا مرز تسلیم کامل پیش می‌رود. صحنه‌هایی چون افسار بر گردن یا رهاشدگی در رابطه، در نگاه نخست نشانگر «بردگی میل» هستند. اما شوکری این تصاویر را نه برای تحقیر زن، بلکه برای نمایش پارادوکس آزادی به کار می‌گیرد: گاهی انسان فقط در لحظه‌ای که کنترل را از دست می‌دهد، زندگی را لمس می‌کند. با این‌حال، سوفیا درمی‌یابد که اگر در این شور بماند، از خود تهی خواهد شد. به تعبیر اگزیستانسیالیستی، او از وضعیت «غیراصیل» به سوی اصالت وجودی حرکت می‌کند؛ یعنی بازگشت به خودی که در جریان میل ( تمنا) گم شده بود. در فلسفۀ سیمون دوبووار، عشق می‌تواند هم راهی برای تحقق آزادی باشد و هم دامِ وابستگی. دوبووار می‌نویسد: «زن در عشق خود را در دیگری می‌یابد و در همان لحظه از خود تهی می‌شود.» سوفیا دقیقاً این وضعیت را تجربه می‌کند: در عشق به سیلوان، احساس می‌کند زنده است، اما به بهای از ‌دست‌دادن استقلال ذهنی‌اش. در پایان فیلم، زمانی که سیلوان از او انتظار ازدواج دارد، سوفیا درمی‌یابد که باید میان «ادامۀ عشق» و «ادامۀ خویشتن» یکی را انتخاب کند. او آزادی را برمی‌گزیند، نه از سر بی‌عاطفگی، بلکه از درک اینکه عشق، بدون آزادی، به مالکیت تبدیل می‌شود. به ‌زبان دوبووار، این لحظه همان است که زن از «دیگری بودن» بیرون می‌آید و به فاعلِ انتخاب بدل می‌شود.
این فیلم لایه‌ای اجتماعی نیز دارد: تفاوت طبقاتی و فرهنگی میان سوفیا و سیلوان نه مانعِ عشق، بلکه افقِ نهاییِ محدودیت آن است. سوفیا نمی‌تواند خود را از جهان فکری‌اش جدا کند، همان‌طور که سیلوان نمی‌تواند وارد دنیای او بشود. عشقشان صادقانه است، اما جهانشان ناسازگار. به تعبیر مونیا شوکری «گاهی عشق واقعی وجود دارد، اما زندگی ( شرایط اجتماعی) اجازه‌اش را نمی‌دهد.» بنا براین جدایی در پایان نه شکست، بلکه نوعی بیداری است: پذیرش مرزهای واقعی میان رؤیا و جهان.
پایان فیلم با ترک سیلوان توسط سوفیا، یک ضد پایان است؛ برخلاف کلیشه‌های رمانتیک، فیلم با ازدواج و وصال تمام نمی‌شود، بلکه با آگاهی و انتخاب. سوفیا اکنون می‌داند که میل، ( تمنا) بخشی از اوست، نه تمام او. او عشق را زیسته، و از دل آن به خود بازگشته است: زنی که از فلسفه عبور کرده تا فلسفه را بفهمد. این بازگشت، بازگشتی نیچه‌ای است: «آری گفتن به زندگی»، با همۀ تضادها، میل‌ها و ناتمامی‌هایش.
دراین فیلم مونیا شوکری عشق را نه رمانتیزه می‌کند و نه انکار. او آن را همچون میدان نبردی میان عقل و تمنا، میان زن و جامعه، و میان آزادی و تمنا به تصویر می‌کشد. سوفیا در پایان، هرچند تنها می‌ماند، اما برای نخستین‌بار مالکِ خویشتن خویش است. در این معنا، فیلم شوکری پاسخی است سینمایی به پرسش قدیمی فلسفه: آیا عشق ما را آزاد می‌کند یا در بند می‌کشد؟ و پاسخ او این است:
عشق ما را به بند می‌کشد، تا روزی خودمان را از آن رها کنیم و آن‌گاه، تازه می‌فهمیم آزادی چیست.

یادداشت

راهبری نوشته

Previous Post: از چشم دیگران

کتاب‌ها

  • دارکوب
  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • گفتگو با حسین دولت‌آبادی نویسنده داستان‌‌ها و رمان‌های تازه
  • گفتگوی سعید افشار با حسین دولت آبادی نویسنده تبعیدی مقیم پاریس
  • گفتگو با حسین دولت آبادی، نویسندۀ ساکن فرانسه ( قسمت دوم)
  • گفتگو با حسین دولت آبادی، نویسندۀ ساکن فرانسه ( قسمت اول)
  • گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme