Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

سرگذشت کبودان

Posted on 9 آوریل 20259 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی

کتاب ها نیز مانند آدم ها سرنوشت و سرگذشتی دارند.

من رمان کبودان را بر اساس یادداشت‌هائی که در سال 1349 در جنوب ایران، بندرها و جزیره‌ها برداشته بودم، به مدت پنج سال در هفتصد صفحه نوشتم. سال 1355 خورشیدی عزیزی از زندان بیرون آمد، رمان را خواند وبنا به پیشنهاد او و بنا به « مصلحت روزگار!!» پاره‌هائی از متن را حذف کردم و دستنوشتۀ آن را به محسن مینوخرد، به ویراستار مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر سپردم، باری، اگرچه ویراستارهای آن مؤسسه (بهاءالدین خرمشاهی و فانی) رمان را پسندیده بودند و قرار بود به زودی چاپ و منتشرشود، ولی آدمی به نام «هرمز ریاحی» که مقرب درگاه مدیر مؤسسه بود، بنا به دلایلی که در اینجا نیار به ذکر آن نیست، مدتی در این راه سنگ انداخت و باعث شد تا کتاب خیلی دیر، خیلی دیر به چاپخانه برود، همزمان با انقلاب بهمن 1357 و همراه خروارها کتاب جلد سفید به بازار بیاید. کتاب‌هائی که سال‌ها پشت دیواربلند سانسورمانده بودند. غرض، پس ازانقلاب، آخوندها انتشارات امیرکبیر را مصادره کردند و رمان «کبودان» را جزو کتاب‌هایِ ضّاله به‌شمار آوردند. «انقلابیون مسلمان!!» که انتشارات امیر کبیر را به زور صاحب شده بودند، از تجدید چاپ کبودان سر باز زدند و به من گفتند:

« اگه بخوای، می تونی فیلم و زینگ اونو از ما بخری.»

فیلم و زینگ به چه درد من می خورد؟ ازاین گذشته چنین پولی نداشتم. بماند. بگذریم. مدتی بعد بناچار جلای وطن کردم و رمان «کبودان» در ایران ماند و بین ما جدائی افتاد. گیرم در همۀ این سال‌های دوری گاهی مسافری از ایران می آمد، خبر می‌آورد و می‌گفت که کبودان را در بساط کتابفروشی‌های کنار خیابان دیده بود. آخرین خبر از ایران با عکس وتفصیلات رسید. گویا کتابفروشی « اشراق» کبودان را به طرق گوناگون می‌فروخت. از شما چه پنهان، این خبر مرا زیاد شگفت زده نکرد، چون پیش ازاین نیز شنیده بودم داستان «آفاق» مرا فیلم کرده اند و نامی ازاینجانب نبرده اند، همان کاری که جناب کارگردان با فیلمنامۀ «پائیزصحرا» ی اینجانب کرد و مرا را با ابزارمندها بُر زد.

در هر حال شنیده ام، که ادارۀ ثبت احوال، پس از سال‌ها غیبت، ( غیبت کبرا) به این نتیجه رسیده است که اینجانب از دنیا رفته ام و شناسنامۀ ام را باطل کرده است، با وجود این به‌عرض ناشرها و صاحبان محترم کتابفروشی‌ها می‌رسانم که من، نویسندۀ کبودان، هنوز در باد دنیا هستم و این رمان را در شرایط دشوار، خون دل خورده ام و با خون جگر نوشته‌ام. با خون جگر! هر چند ناشرها، مثل فرش فروش‌ها هرگز، هرگز به آفریدگار آثار هنری، به نویسنده‌ها فکر نمی کنند و به روز وروزگار آن‌ها اهمیت نمی‌دهند، مگر فرش فروش‌های بازار به دخترک‌های قالیباف که در دخمه‌های نیمه تاریک قالیچۀ ابریشم می‌بافند، فکر می‌کنند؟ مگر به سرنوشت آن‌ها اهمیّت می‌دهند؟

دسته‌ بندی نشده

راهبری نوشته

Previous Post: مردی برای تمام فصل ها (1)
Next Post: دشنام، هنر و انسانیّت

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme