Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

مردم حقیر و جاذبۀ قدرت

Posted on 19 دسامبر 202419 دسامبر 2024 By حسین دولت‌آبادی

مردم حقیر، مجیزگو، متملق و نوکرصفت همواره و در همه‌ جای دنیا انگار وحود دارند و همیشه ‏گوش به زنگ و مترصد‌ اند تا صاحب مقام و صاحب منصبی از راه برسد و به خوش‌خدمتی بال ‏همت به کمرببندند. من به تجربه دریافته‌ام که «قدرت» در هر هیئتی، در هر جمع و جامعه‌ای ‏مانند آهن ربا مردم حقیر و ریزه خوار، مردم متملق و چاپلوس را جذب می‌کند و جذب خواهد ‏کرد. این مردم حقیر، ریزه خوار، چاپلوس، متملق و مجیزگو، در ساختار و تداوم قدرت‌ها و حکومت‌ها در دیار ما نقشی به سزا ‏داشته اند، دارند و در آینده نیز خواهند داشت. شاعران و هنرمندان درباری در طول تاریخ سر آمد این جماعت بوده اند و هنورهم هستند.
باری، در سال‌های کودکی و جره‌گی در ولایت این نوع رابطه را تجربه کرده بودم؛ ارباب‌ها و رعیّت را ‏از نزدیک دیده بودم و می‌شناختم؛ با طرز رفتار و‌ گفتار رعیّت با ارباب‌ها‌ آشنا بودم و از آن زمان ‏می‌دانستم که نوکر منشی، تملق، کرنش، چاپلوسی و مجیزگوئی رعیّت مردم به چه دلیلی بود و این ‏‏«خوی و خصلت» از کجا آمده بود، چرا مانند درخت خر ‌زهره تا اعماق وجود آن‌ها ریشه دوانده ‏بود، چرا در وجود آن‌ها جا خوش کرده بود و از کدام چشمه آب می‌خورد.‏ رعیت سرتاسر عمر دست زیر سنگ و محتاج ارباب بود و تا بیکار نمی شد و به تعبیر همان مردم، تا از «نان خوردن نمی افتاد»، به ناچار پیش ارباب گردن کج می‌کرد و مجیز و تملق می‌گفت. مردمی که چندین قرن بر این نمظ زیر یوغ زندگی کنند، اینهمه جرو خوی و خصلت و فرهنگ آن‌ها می‌شود و فرهنگ یک شبه تغییر نمی کند. مگر ما چند سال از دوران ارباب-رعیتی فاصله گرفته ایم و چند فرسنگ از آن دوران دور شده ایم؟
غرض، اگر در‌ حق نور و پروانه‌ها ظلم نمی‌شد و اهانت به ‌زیبائی و روشنائی نمی‌بود، قدرت ‏را در هر هیئتی، در هر ریخت و لباسی، به نور و روشنائی تشبیه می‌کردم، نوری‌ که در ‌‌‌تاریکی ‏شب‌‌ توجه پروانه‌ها، حشرات ریز و درشت را جلب می‌کند و به آنسو هجوم می برند. چرا راه دور برویم؟ در این چند سالۀ اخیر بازماندۀ آن خاندان شاهی منقرض گویا خوابنما شده است، در دیار فرنگ از کیسۀ مردم بذل و بخشش می‌کند و «همۀ مردان او»، صدها نورافکن بر چهره‌اش نور می‌تابانند تا مانند خورشید بدرخشد. بی سبب نیست که زبان‌ام لال «هنرمندان!!» و «ورزشکاران»، « بیکاران» و « مفتخوران» و «ریزه خواران» مملکت گل و بلبل ما یک شبه سیاسی شده‌اند، به آن‌‌سو هجوم برده‌اند و مانند «پروانه!!!» برگرد او می‌چرخند و تا تاریح آن‌ها را به یادداشته باشد، در کنار مراد و اربابشان عکس یادگاری می‌گیرند. باری، برتولت برشت حق داشت وقتی می‌نوشت: «بدترین بی سواد، بی‌سواد سیاسی است» … و اما سوء تفاهم نشود، مردم متملق، چالوس، مجیزگوی، ‏حقیر و فرصت طلب اگر چه در همه جا مثل پروانه دور نور و قدرت می‌چرخند و جذب قدرت و خدمتگزار قدرت می‌شوند ولی این جماعت معلوم الحال ‌از ‏تیره و تبار حشرات‌‌‌العرض‌اند و هیچ شباهتی به‌پروانه‌ها ندارند. ‏نه نوکر مآبی، حقارت و بی‌شعوری با هنر و زیبائی و حقیقت هیچ سنخیّتی ندارد.‏

دسته‌ بندی نشده

راهبری نوشته

Previous Post: رشتۀ پوسیدۀ پیوندها
Next Post: دستبوسی

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی
  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme