من آثار احمد کسروی، از جمله تاریخ مشروطیّت، را در جوانی خواندهام، از او آموختهام، قدر و ارزش آثار او را میدانم و ارج میگذارم؛ هر چند با همة افکار و عقاید و نظریات او موافق نیستم. باری، کتاب «حافظ چه میگوید» کسروی را دیروز دو باره مرور کردم تا به یاد میآوردم چرا آرمان و آرزوی آن مرد پاک نهاد در امر پاکسازی ذهنیّت مردم از خرافات و نجات آنها از بد بختی و فلاکت به «کتابسوزان» منجر شده بود. باری، در میزان دانش، میهن پرستی، مردم دوستی، غرور ملی، شجاعت و جسارت احمد کسروی هیچ شک و تردیدی نیست، منتها به نظر من، مشکل او در درک، دریافت و انتظار او از شعر و شاعر و در تشخیص امر «مفید و مضر» در آثار شعرا و به ویژه شیوة برخورد با آنها بود. گیرم او به این تمیز و تشخیص خیر از شر، مفید از مضر و نقد آثار مضر و زیاناور و تبلیع آثار مفید کفایت نکرد و در امر پاکسازی فرهنگ و دین اسلام، «تشیع» و شستشو و پاکسازی خرافات از ذهن و حافظة تاریخی مردم تا آن جا پیش رفت که از آن سوی بام افتاد، دین تازهای بنیاد نهاد و به پیرواناش دستور داد تا هر کتابی که برای انسان ایرانی مضر بود به نحوی نابود کنند و یا بسوزانند.
باری، من دراینجا قصد نقد همة آثار احمد کسروی را ندارم، فقط یاد آور میشوم که هر زمان امر «خیر و شر، مفید و مضرِ» کتابها و صلاح و مصلحت مردم پیش آمده است، (از جانب هرکسی و هر حکومتی) حتا با نیّت خیر و با دلسوزی، به حذف و سانسور و به فاجعه ختم شدهاست و ختم می شود.
نخست نظر احمد کسروی در بارة شعر را از این کتاب نقل می کنم:
«… داستان شعر از این حیث داستان خانهاست، خانه برای نشستن است و هرکجا که نیازی بود باید خانه ساخت، ولی اگر مردی در یک بیابانی یا بالای کوهی که کسی در آنجا نمینشیند، خانهای بسازد، این کار او بیخردانه است. این سخن ساده و آسان است، با این حال شاعران آن را نفهمیدهاند. آنان خود شعر را خواست جداگانه پنداشته و بیآن که در بند نیازمندی باشند پیاپی شعرهایی از غزل، قصیده، قطعه، فرد و رباعی سروده بروی کاغد نوشتهاند و این را یک هنری یا یک کار سودمندی پنداشته به خود بالیده اند، … این شیوة شاعران بوده و حافظ همین شیوه را داشته. او نیز شعر را یک خواست جداگانه میشمارده و این است که عمر خود را با شعر گوئی و غزلسرائی به سر برده، بارها کسانی جستجو کردهاند که مقصود حافظ را از عزلهایش بدانند، باید گفت: مقصود او تنها سرودن آن غزلها بوده و این را یک کار هنری می پنداشته و جز این مقصود دیگری نداشته…»
… و اما رهبر آزادگان (لقب پیروان کسروی)، در سخنرانی یی، در روز اول دی ماه ۱۳۲۲، برخی از شوند (دلیلهای) کتابسوزیهای «باهماد آزادگان» را بر میشمارد:
« …چنانکه بارها گفتهایم ما این کار را از روی هوس، یا از راه تند روی، یا بنام ستیزه با این و آن نمیکنیم. بلکه از روی فهم و بینش این رفتار را برگزیدهایم و هودة (نتیجه) بزرگی از آن میخواهیم. کسانی چون میشنوند ما کتابها را بآتش میاندازیم دهانشان بازمیماند. چه کنند، بیچارگان تاکنون از زیان این کتابها آگاه نشدهاند. در نزد آنان این کتابها سرچشمة فرهنگ و دانش است.»
کسرائی دربارة بدآموزیهای شعرهای شاعرانی مانند حافظ، کتابهایی نوشته که فشردة آن در کتاب «حافظ چه میگوید ؟» (1) آمده است. او در سخنرانی اوّل دی میگوید:
«ما نیک میدانیم که آنچه تودههای شرقی را باین روز انداخته گمراهی های گوناگون و درهمیست که از هزار سال رواج داشته و مغزها را پر گردانیده، و چون میکوشیم که آن گمراهیها را براندازیم ناچاریم که کتابها را که سرچشمة آنهاست از میان برداریم.»
احمد کسروی در مقدمة کتاب «حافظ چه میگوید؟» با زبان تندی توضیح میدهد و با درک و دریافت و انتظاری که از شعر و شاعر دارد، استدلال میکند که چرا باید این کتاب را سوزاند:
«… باید بیگمان بود که سر چشمة درماندگی و بدبختی شرقیان باورهای بیهوده و گمراهیهای بسیاریست و نیز باید بیگمان بود که یکی از کتابهای سراپا زیان «دیوان حافظ» است که چند رشته بد آموزیهای زهرآلود، از خراباتیگری، جبریگری، صوفیگری و مانند اینها در بر دارد. این دیوان، با آن شعرهای شیوایش، و با آن بدآموزیهای فریبندهاش، خونها را از جوش میاندازد، سهشها را بیکاره میگرداند، نومیدی و بیپروایی بزندگانی و خوشگذرانی و بیدردی را میپروراند، یک کلمه باید گفت: «غیرت و آزرم را میکشد.» چنانکه بارها گفتهایم امروز بهترین نیکوکاری همین کوششهاست که ما آغاز کردهایم. (سوزاندن و از میان بردن کتابهای مضر و انتشار کتابهای مفید) اینهاست که مایه رهایی صد میلیونها تودههای بدبخت شرقی خواهد گردید. اینهاست که بیست میلیون ایرانیان را از درماندگی بیرون خواهد آورد. اینهاست که خدا را خشنود تواند گردانید. اینهاست که مایه رو سفیدی و سرفرازی هرکسی تواند بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) احمد کسروی، در کتاب « حافظ چه میگوید»، پس از معرفی خراباتیان و سخن راندن از اختلافات مابین آنها با صوفیان، اشعار حافظ را دارای مضامین ناهمگونی از مسلک خراباتی، صوفیگری و اسلامگرایی خوانده و با زبان تند خود، او را مورد نکوهش قرار میدهد تا آنجا که حافظ را در کنار سایر خراباتیان و صوفیان، از جمله دلایل افول فرهنگ و تمدن ایرانی میداند. در پایان کسروی، نکوهشِ آفریدگار، جهان و خرد، ستایشِ می، رواج جبریگری و دعوت به تنگدستی و نیز امردبازی را از جمله آموزههای ناپسند اشعار حافظ میخواند و تمامی ستایشگران او را نکوهش میکند
(2) باهماد آزادگان نام گروهی از هواداران احمد کسروی است که در حیات او و پس از آن در راه اشاعه اندیشههای اجتماعی و سکولاراحمد کسروی موسوم به «پاکدینی» فعالیت میکردند.