اگرچه به تجربه دریافتهام که در دنیای مجازی « فیس بوک» دوستان و عزیزان به ندرت مطالب طولانی را میخوانند، ولی از آنجا که یاد نگرفته ام کوتاه بنویسم و مانند بسیاری کلمات قصار صادر کنم، این وجیزهها را که در وبلاگام چاپ شده اند، در فیس بوک باز نشر میکنم و از شما چه پنهان، نگران نیستم اگر این مطالب تکراری از آب در آیند. چرا، چون جهان هنوز پریروز است، در بر همان پاشنۀ سابق میچرخد؛ جنایت ها، قساوت ها و شقاوتها نیز تکرار می شوند.
باری، از دیر باز به این نتیجه رسیدهام که در دنیایِ آشفته، مغشوش و مسموم مجازی، در عالم سیاست، هیچکاری از «کلام و کلمه» ساخته نیست و هر بحثی به مجادله و مناقشه و در نهایت به اهانت و توهین منجر خواهد شد. با توجه به این تجربۀ تلخ، چند صباحی زبان به کام گرفتم و به دنیای هنر و ادبیات برگشتم و به کار خودم پرداختم. هر چند در این دنیا نیز اگر کسی سوداگر و اهل معامله نباشد، اگر مجیز دیگران را نگوید و مجیز نشنود؛ اگر وارد داد و ستد و بده بستانهای معمول و جا افتادۀ این دنیا نشود و به اصطلاح « نان قرض ندهد»؛ اگر جانب حقیقت را بگیرد و دربارۀ هنر و ادبیات، بهویژه زبان فارسی احساس مسؤلیّت بکند؛ مانند خدا تنها می ماند و هرگز، هرگز به آرامش نخواهد رسید و مدام از ابتذال و تباهی رنج خواهد برد. در هر حال هنر و ادبیات هرگز از سیاست جدا نبوده و نیست و «نویسنده» حتا اگر تصمیم بگیرد تا خرج و سفرهاش را از جامعه جدا کند، نمیتواند از اینهمه برکنار بماند. نه، «همۀ راهها به رُم ختم میشود.»
نویسنده اگر در بارۀ «اشتباه و خطا» حتا بنویسد، بناچار گذرش به دنیای سیاست میافتد و به اشتباهاتی میرسد که احزاب، تشکیلات و سازمانهایِ سیاسی و شخصیّتهای سیاسی میهناش مرتکب شدهاند و بناچار از آنها نام میبرد؛ در نتیجه پا به کوچهای میگذارد که «سر میشکند دیوارش.» باری، آمدهاست که «آدمیزاد جایزالخطاست!» و لابد اشتباهات بخشیدنی! منتها چه کسی به این پند و اندرزها گوش میدهد؟! اگر نگوئیم هیچکس؛ نادر و انگشت شمارند آدمها، احزاب و تشکیلاتی که به اشتباهات و خطاهاشان اعتراف میکنند و آن را صادقانه میپذیرند. نه، اگر این اتفاق میمون در مملکت ما میافتاد، پس از شکست انقلاب، همه دیگران را مقصر و گاهی «خائن» نمیدانستند و میپذیرفتند که آنها نیز در این «شکست تاریخی!!» سهمی هر چند ناچیز داشته اند و در جاهائی لابد به خطا رفتهاند و شاید اشتباه کردهاند. گیرم گردن گذاشتن، پذیرفتن و اعتراف به اشتباه دشوارترین کارهاست و نیاز به شجاعت اخلاقی، جسارت، حسن نیّت و شرافت انسانی دارد. از هوشی مینه میپرسند: «وقتی رفقا اشتباهات و خطاهای تو را گوشزد و از تو انتقاد میکنند، چه میکنی؟» جواب میدهد: «گریه میکنم و بعد در اصلاح خودم میکوشم» (نقل به معنی.)غرض، مردم ما بزرگترین شکست تاریخی را متحمل شده اند، آخوندها جامعه را تا قهقرا و انحطاط برده اند و پس از چهل سال و اندی تباهی، هنوز ما اندر خم یک کوچهایم. هنوز بسیاری به امامزادهای مثل «ترامپ» و «نتانیاهو» دخیل می بندند، چشم بهدست و دهان آنها دوختهاند و در دنیای مجازی گرد و خاک به پا میکنند و خاک به چشم مردم میپاشند و چشم به راهاند تا این امامزادهها شفا بدهند و با بمباران و کشتار مردم ما، گرهی از کار فرو بستۀ آنها باز کنند. انگار از یاد بردهاند که زمانه دیگر شده است، تاریخ تکرار نمیشود و آمریکا نیز مانند هر کشوری مافع ملی، بخوان «منافع سرمایه»، دارد و دولتمردان و سیاستمداران، سیاست خارجی و داخلی آن کشور را، دوستی و یا دشمنی با سایر کشورها را، بر اساس این «منافع ملی!!!» تنظیم میکنند و بعد به هراز و یک تمهید و لطایفالحیل به توجیه آن نزد مردم و ملت بر میخیزند. این سیاست مافع ملی شامل آزادی بیان و سایر آزادی ها نیز می شود، چنانکه افتاد و دیدیم. بنا براین، چشم امید داشتن به بیگانان، و شرط بندی روی اسب سیاه و سفید، بنفع مردم ما و آیندۀ مملکت ما نیست؛ هر کدام که ببازند و یا برنده شوند، تا زمانی که در بر این پاشنه میچرخد، مردم ما بازنده خواهند بود. نسل ما هنوز کودتا و سرنوشت شاه را از یاد نبردهاست. دوستی آمریکا با شاه تا زمانی ادامه یافت که منافع ملی آن کشور ایجاب میکرد؛ پس از این تاریخ، شاهنشاه مهرۀ سوخته ای شد که حتا به او اجازۀ ورود به آمریکا را ندادند و در مصر بهخواری و خفت مرد. باری، آمده است که «آزموده را دو باره آزمودن خطاست». منتها این پند و اندرزها به درد خاله جان اینجانب میخورد؛ چون کسانی که روی اسبها شرط بندی میکنند و مدام گلو جر میدهند، بیتردید در این میانه «منافعی» دارند و من اگر مانند میلیونها نفر دیگر در دنیا هزار بار فریاد بکشم دونالد ترامپ فاشیست و فاشیستاست و دل نتانیاهو صهیونیست و فاشیست بهحال مردم ما نسوخته و نمیسوزد، این جماعت هرگز نمیشنوند و براساس منافع خودشان رفتار میکنند، حتا اگر ایران عزیز ما مانند کشور سوریه و لبنان و عراق ویران شود. چرا که ایران سال 2024میلادی، ایران سال 1953 میلادی نیست و بریتانیا و سازمان «سیا» نمیتوانند با کودتا، با صرف دلارها و به یاری لاتها و لمپنها و فواحش سرنوشت مردم ما و مسیر مملکت ما را عوض کنند. مداخلۀ نظامی نیز در لیبی، عراق و افعانستان و سایر کشورها تجربه شده، ویرانیها و فجایع ناشی از بمبارانها هنوز ترمیم نشده و پیش چشم ماست. آمریکا و اسرائیل و غرب عاشق چشم و ابروی مردم ما نبوده اند و نیستند، ما باید خودمان فکری به حال خودمان بکنیم. آمدهاست که «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من.» مردم ما از مدتها پیش به این نتیجه رسیدهاند و در فرصت تاریخیِ مناسب، بیتردید دوباره دست به زانو میگیرند؛ از جا بلند میشوند و سرنوشت خودشان را رقم میزنند. ما در این اینجا، از راه دور، در دنیای مجازی با هم دشمنی می ورزیم، باهم میجنگیم و به روی هم شمشیر میکشیم و دلخوشیم به این که مبارزه میکنیم. آری، دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است!