Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه

خانۀ تاریک قلب

Posted on 16 آوریل 202516 آوریل 2025 By حسین دولت‌آبادی

در روزگار جوانی، در ولایت بادها، با مردی دوست شده بودم که مدرسه را در کلاس پنجم ابتدائی به ناچار رها کرده بود، ولی به باور من، نویسنده و فیلسوفی شفاهی بود. این رفیق شفیق، مدتی رانندۀ شرکت روغن پارس شده بود و با تریلی شرکت روغن مایع از بندر عباس به تهران می‌آورد و من هراز گاهی که فرصتی دست می‌داد، با او به سفر می‌رفتم و از مصاحبت و هم نشینی با او لذت می‌بردم و سیر نمی‌شدم. رفیق عزیز من بذله گو و طنّاز مادر زاد بود و هر‌بار که لب به سخن باز می‌کرد، همه از خنده ریسه می رفتند و روده بُر می‌شدند. بگذریم. غرض، هر زمان مشکلی و مسأله ای پیش می‌آمد و با او مشورت می‌کردم، می‌گفت:

«حسین، به قلبت رجوع کن!»

باری، این روزها بارها به‌یاد آن عزیز از دست رفته افتاده ام و بنا به توصیۀ او بارها و بارها به قلب‌ام رجوع کرده ام و از او پرسیده ام در این روزگاران تاریک که ریا و دروغ و تبهکاری فضیلت شده است، به شادمانی چه چیزی بنویسم؟ صادقانه و بی ریا عرض می‌کنم، چراغ خاموش و خانۀ قلب‌ام تاریک است، خاموش و تاریک! در روزهای اخیر چندین بار برگشته‌ام و دو باره به کنجکاوی سرک کشیده‌ام، نه، هیچ صدائی از جائی نمی‌آمد و گوئی همه در قلب تاریک من به عزا نشسته بودند. در عزای کودکان فلسطینی! آوارگان فلسطینی! در عزای تباهی زندگی! شگفتا که اینهمه تبهکاری، شناعت و جنایت در برابر چشمان ما رخ می دهد و شماری از «روشنفکرهای کوتوله»، در خیابان ها، زیر پرچم شیر و خورشید فاشیست‌ها و ستارۀ داوود صهیونیست‌های جنایتکار شعار می‌دهند و در توجیه این جنایت ها مقاله می‌نویسند و از این شگفت انگیزتر این که دنیا مانند کر و لالی خمار و خواب آلود به راه خود می‌رود تا سال‌ها پس از قتل عام و کشتار یک ملت، از لختی، سستی و خماری به در آید و اهل فرهنگ و تاریخ نگاران آن در بارۀ این فاجعۀ قرن قلمفرسائی کنند.آه، وقتی که شرم در نگاه آدمیزاد خاموش می‌شود، زندگی در ‌تاریکی‌ها و سرما یخ می‌زند. به ‌‌باور من، بی‌شرمی پایان انسان و انسانیّت‌است. جنایتکارانی که چشم در چشم دنیا می‌دوزند و با وقاحت دروغ می گویند، بی شرم و جنایتکارند و دنیا و بشریت را به قهقرا می‌برند. فاشیسم یک بار زندگی میلیون ها انسان را تباه کرد و در زمانۀ ما در هیبت دیگری، زیر نام دیگری، ملتی را به خاک و خون کشیده و «زندگی، انسان و انسانیت» را تباه می کند

نه، امروز صبح دو باره به قلب‌ام رجوع کردم، باریکه نوری حتا بر این خانۀ خاموش و تاریک نمی‌تابید.

یادداشت

راهبری نوشته

Previous Post: دشنام، هنر و انسانیّت
Next Post: زخم های کهنه ماتم هزارساله

کتاب‌ها

  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • دارکوب
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳
  • گفتگوی کوتاه با آقای علیرضاجلیلی درباره ی دوران
  • رو نمانی ترجمۀ رمان مریم مجدلیه (Marie de Mazdalla)
  • کتاب ها چگونه و چرا نوشته می شوند.

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme