-
گردنة هزار چم
بیشتر بخوانید: گردنة هزار چمپاره ای از رمان « خون اژدها» باید عمری بر من میگذشت تا میفهمیدم که مانند لاک پشت با زندانام زاده شده بودم و این زندان، پارهای از هستی و وجودم شده بود، گریز و گزیری نداشتم و آن را همه جا با خودم میبردم. با اینهمه تا مدتها نمیپذیرفتم، سر برسنگ و سفال میکوبیدم…ادامه “گردنة هزار چم” »
-
RFI – چهرهها و گفتگوها – حسین دولتآبادی : «نویسندگی از زمین به من ارث رسید.»
بیشتر بخوانید: RFI – چهرهها و گفتگوها – حسین دولتآبادی : «نویسندگی از زمین به من ارث رسید.»در میان نویسندگان ایرانی در تبعید، حسین دولتآبادی از بهترین نمونهها برای آگاهی از عشق بیمرز یک نویسنده به نوشتن است. او نوشتن و صبر در نوشتن را از زیستن در روستا آموخته است: “خلق ادبی، بیشباهت به کار دهقان روستایی نیست.” حسین دولتآبادی که در پاریس زندگی میکند، در یک روز سرد زمستانی به…ادامه “RFI – چهرهها و گفتگوها – حسین دولتآبادی : «نویسندگی از زمین به من ارث رسید.»” »
-
مهمان ناخوانده
بیشتر بخوانید: مهمان ناخواندهمرور نمایشنامه ی « مهمانِ چند روزه» اثر محسن یلفانی عطار نیشابوری در آغاز خسرونامهاش میسراید: مصیبت نامه کاندوه جهان است الهینامه کاسرار عیان است به داروخانه کردم هر دو آغاز چگویم، زود رستم زین و آن باز به داروخانه پانصد شخص بودند که در هر روز نبضم مینمودند میان آن همه گفت و شنیدم سخن…ادامه “مهمان ناخوانده” »
-
-
-
پاره ای از رمان «دارکوب»
بیشتر بخوانید: پاره ای از رمان «دارکوب»یک جو جرأت طاهر، یک جو جرأت! باران نرم و سمج پائیزی بر شیشة شکستة پنجره میبارید، دخمه مثل یخدانهای قدیمی سرد بود و با اینهمه پیشانی طاهر عرق کرده بود، از ریشه میلرزید و به سختی نفس میکشید. هراز گاهی دست دراز میکرد، تا نزدیک سیمهای برهنة برق، تا نزدیک زبان سرخ مرگ میرفت…ادامه “پاره ای از رمان «دارکوب»” »
-
نقد و معرفی کتاب «در آنکارا باران می بارد» – نجمه موسوی پیمبری
بیشتر بخوانید: نقد و معرفی کتاب «در آنکارا باران می بارد» – نجمه موسوی پیمبریعلاوه بر نثر روان و ادبی و زیبای دولت آبادی در این کتاب، از این که داستان به شکلی خطی پیش نمی رود و خواننده در کوششی مداوم در پی وصل تکه های مختلف این داستان است، جذابیت رمان چندین برابر شده است. زندگی های انسانهایی که در برهه های متفاوتی از زندگی به هم…ادامه “نقد و معرفی کتاب «در آنکارا باران می بارد» – نجمه موسوی پیمبری” »
-
ماه منیر و کلاغ کور
بیشتر بخوانید: ماه منیر و کلاغ کورفصلی از رمان «خون اژدها» بیماری ذبیحالله سرانجام از پرده بیرون افتاد و همسایهها و حتا بازاریها فهمیدند که آن مرد مؤمن و معتمد مردم عمر زیادی به دنیا ندارد و به تعبیر تاجبانو، آقا بزودی دعوت حق را لبیک میگوید و از دار فانی به دیار باقی میشتابد. این خبرها، مانند دود از سوراخ…ادامه “ماه منیر و کلاغ کور” »
-
دو پاره از یادداشت های زندان
بیشتر بخوانید: دو پاره از یادداشت های زنداناشاره من این یادداشت ها را حدود نیم قرن پیش (سال 1351 خورشیدی) در زندان ها و بازداشتگاه های ارتش، فقط یک بار، با سرعت، دور از چشم زندانی ها می نوشتم و با هزار و یک ترفند و تمهید به بیرون می فرستادم. چندی پیش که مجالی دست داد، آن ها را به همان شکل خام و…ادامه “دو پاره از یادداشت های زندان” »
-
حاشیه، حیا
بیشتر بخوانید: حاشیه، حیا… باید چند سالی میگذشت تا آن تصویر و تصوری که از پاریس زیبا، رویائی و خیالانگیز به من داده بودند، به مرور زمان فرو می ریخت، تا چشم هایم به روی چهرۀ پاریس مهاجران و مردم حاشیه باز میشد، تا از نزدیک روزگار آن ها را می دیدم و همه چیز را باور میکردم….ادامه “حاشیه، حیا” »
-
نگاهِ سيّاره
بیشتر بخوانید: نگاهِ سيّارهاز ستيغ کدامين کُهستان بهمن عشق پيچيده در من کز زمستان اين خشکسالان آب های بهاری روان است با یاد «سعيد سلطانپور» کتمان نمی کنم. من نيز از کوی «يار» گذر کرده ام و در اين گذر، آوازهای خوش بسياری شنيده ام؛ ولی کمتر ديده ام آوازه…ادامه “نگاهِ سيّاره” »
-
-
-
خوانش تاریخ از لابهلای ادبیات در رمان «زندان سکندر»
بیشتر بخوانید: خوانش تاریخ از لابهلای ادبیات در رمان «زندان سکندر» یادداشت رادیو فرانسه RFI درباره رمان «زندان سکندر» اثر حسین دولتآبادی، رمان سه جلدی “زندان سکندر” است که به تازگی از سوی نشر “ناکجا” در پاریس منتشر شده است. نویسنده در این اثر قصه زندگی یک خانواده از مشروطه تا سالها بعد از انقلاب ۵۷ را بر بستر وقایع تاریخی روایت کرده است ”میشل زوفا”،…ادامه “خوانش تاریخ از لابهلای ادبیات در رمان «زندان سکندر» ” »
-
آیِ بی کلاه، نمایندة ما – فصلی از رمان «خون اژدها»
بیشتر بخوانید: آیِ بی کلاه، نمایندة ما – فصلی از رمان «خون اژدها»… بارها از پدرم شنیده بودم که از دیوار شکسته و زن سلیطه باید حذرکرد. «سلیطه» خواهر دو قلوی فاحشه بود، دشنام، نکوهش و سرزنش بود، صفتی بود که مانند آب دهان به صورت اناث پرتاب می شد، با اینهمه ضمنی و تلویحی به جسارت و بیپروائی «زنِ زبان دراز» نیز اشاره داشت: «…ادامه “آیِ بی کلاه، نمایندة ما – فصلی از رمان «خون اژدها»” »
-
نامهها
بیشتر بخوانید: نامههااین نامه را حدود چهارده سال پیش ( 2008 میلادی) در جواب کسی نوشتهام که اصرار میکرد تا چشم بر همه چیز میبستم، به ایران بر میگشتم و خانه ام را میفروختم؛ یا به سفارت ایران در پاریس میرفتم؛ به یک نفر وکالت رسمی میدادم تا آن را میفروخت. باری، زمان گذشت، من به ایران…ادامه “نامهها” »
-
جایِ خالیِ آشنا
بیشتر بخوانید: جایِ خالیِ آشنانقل از: دفتر یادداشتها … در سالهای نخست که از یار و دیارم دور افتاده بودم، نگاهم مدام در میان مردم بیگانه به دنبال چهرة آشنائی میگشت و گوشام هربار به هر صدائیکه آوائی مشابه آوایِ زبانِ مادریام داشت تیز میشد. سالها و سالها از پی هم آمدند و گذشتند و من هنوز که هنوز…ادامه “جایِ خالیِ آشنا” »
-
پاره هائی ازیک نامه
بیشتر بخوانید: پاره هائی ازیک نامه… چنداناز تو دورمکه حتا نمیتوانم پیشانیات را به تسلیت ببوسم. می دانی عزیز، همة شما در گذشته و خاطرات من، در مه زندگی میکنید. سالها است که هیچ کدامتان را ندیده ام و تصویر و تصوّر مبهمی از روز و روزگارتان دارم. ناگهان خبر میرسد که عزیزی از دنیا رفت. شهربانو رفت، مادرم رفت،…ادامه “پاره هائی ازیک نامه” »
-
-
فصلی از رمان « کبودان»
بیشتر بخوانید: فصلی از رمان « کبودان»لنج ناخدا عبيد مانند لاك پشت پيري كند و تنبل بر سينة دريا ميلغزيد و آرام آرام پيش مي رفت. دريا به صافي و زلالي آسمان بود و آفتاب و هوا ملايم بود و رخوت انگيز. تراب كنار جاشويي كه سّكان را چسبيده بود نشسته بود و ميخواست او را به حرف بياورد. راهي ميجست…ادامه “فصلی از رمان « کبودان»” »
-
منزل هفتم
بیشتر بخوانید: منزل هفتمصحرا روی سکّو ايستاده است و به رفتن قطار نگاه می کند. قطار آرام آرام از ايستـگاه راه آهن دور می شود و صدای تلق تلق چرخ های لوکوموتيو تا مدّت ها از راه دور به گوش می رسد. تنهائی و زوزة دلخـراش قطـاری که دور می شود. دور و دورتر! صـحرا در آن گوشـة…ادامه “منزل هفتم” »
-
بهار و عروسی ِ گنجشکها – فصلی از جلد اوّل رمان « گدُار»
بیشتر بخوانید: بهار و عروسی ِ گنجشکها – فصلی از جلد اوّل رمان « گدُار»آخر بهار به قصر فيروزه آمد و دوباره موريانه ها را به جانم انداخت. جيران آتشي به ديدارم آمده بود و من تمام مدّت رو به روي آينه ايستاده بودم و به مردي نگاه مي كردم كه چهره اش زير فشار آرام آرام درهم مي شكست و در برابرم مسخ مي شد. مردي كه هر…ادامه “بهار و عروسی ِ گنجشکها – فصلی از جلد اوّل رمان « گدُار»” »
-
جهاد، جنایت و جهان ما
بیشتر بخوانید: جهاد، جنایت و جهان ماکشتار روزنامه نگاران و کاریکاتوریستهای «چارلی هبدو» در پاریس، بار دیگر خشم و نفرت انسانهای آزادیخوا کشور فرانسه و دنیا را علیه بنبادگرایان مسلمانان و بدوی برانگیخت و همه به همدلی و همدردی فریاد بر آوردند: «ما همه چارلی هستیم» اگر با این شعار دردی درمان میشد، من نیز که از ایران و حکومت…ادامه “جهاد، جنایت و جهان ما” »
-
تدفین یا تکریم؟
بیشتر بخوانید: تدفین یا تکریم؟24 اوت 2019 حومة پاریس چند روز پیش همراه دو نفر از اعضای قدیمی کانون نویسندگان ایران «در تبعید» ( نعمت میرزا زاده- م. آزرم و حسن حسام) به گورستان «پرلاشز» رفته بودم. از شما چه پنهان، در این سی و چند ساله، ما یاران و عریزان زیادی را درتبعید از دست داده ایم و در…ادامه “تدفین یا تکریم؟” »
-
مهتاب و گل مينا! – فصلی از جلد دوم رمان سه جلدی « گدار»
بیشتر بخوانید: مهتاب و گل مينا! – فصلی از جلد دوم رمان سه جلدی « گدار» مهتاب و گل مينا! ديوار بلند مه چشم اندازم را کور کرده بود، شعلة ميرائی در مه شبانه شناور بود و آواز امواج دريای خزر از راه دور به گوش میرسيد. دريا درخيالم می خروشيد ومن سر درگريبان برماسههای نرم و نمدار ساحل قدم می زدم و رو به آن پنجرة روشن می رفتم،…ادامه “مهتاب و گل مينا! – فصلی از جلد دوم رمان سه جلدی « گدار»” »
-
-
دیدار با حسین دولت آبادی نویسنده، در رادیو همبستگی
بیشتر بخوانید: دیدار با حسین دولت آبادی نویسنده، در رادیو همبستگیhosseindolatabadi140705.mp3
-
گذر از دیارِ آشنا
بیشتر بخوانید: گذر از دیارِ آشنا « آیا در روزگارانِ تاریک می توان شعر سرود؟ آری می توان، در بارۀ روزگارانِ تاریک.» برتولت برشت … چرا و چگونه از شعری و یا هر «متنی» به این نام لذّت میبریم و چرا از کنار پارهای بی تفاوت و حتا گاهی با اکراه می گذریم؟ چرا شعری ما را به…ادامه “گذر از دیارِ آشنا” »
-
آبی زنگاری
بیشتر بخوانید: آبی زنگاری خَلَد گَر به پا خاری، آسان بر آید چه سازم به خاری که در دل نشیند؟ خرابیها و ویرانیهای ناشی از جنگ و جدالها را شاید بشود روزی آباد کرد، خانه ها و جادهها و پلها را دو باره ساخت، ولی با زخمها، لطمهها و آسیبهای روحی انسانها، با تباهی فرهنگ و هنر و…ادامه “آبی زنگاری” »
-
سخنی کوتاه در بارة «کبودان»
بیشتر بخوانید: سخنی کوتاه در بارة «کبودان»من رمان کبودان را خواندم و از آن خیلیخوشم آمد. رمان حتا بدون در نظر گرفتن سن پایین نویسنده ( 27 سال) رمانی است وزین و ارزشمند که از نظر این حقیر برابری می کند با نوشته بزرگترین رمان نویسهای آن دوران ( دهة پنجاه) و بدون شک یکی از بهترین کارهایی است در این…ادامه “سخنی کوتاه در بارة «کبودان»” »
-
چند کلمه در معرفی رمان سه جلدی «زندان سکندر»
بیشتر بخوانید: چند کلمه در معرفی رمان سه جلدی «زندان سکندر»بعد از خواندن رمان «زندان سکندر»، جای تردیدی نمیماند که اثر تازه حسین دولت آبادی شاهکار وی و گواه اوج توانائی هنری و ادبی اوست. این اثر، رمان است، اما قصه و فسانه نیست؛ پرداختی خلاقانه و شیوا از زندگی هائی است که برای حسین دولت آبادی، عین رمان یا دست کم در خور پردازش…ادامه “چند کلمه در معرفی رمان سه جلدی «زندان سکندر»” »
-
مصاحبه با خانم آزاده دواچی
بیشتر بخوانید: مصاحبه با خانم آزاده دواچیحسین دولت آبادی از نویسندگان به نام معاصر ایرانی است که در فرانسه اقامت دارد. او در سال 1326 در روستای دولت آباد سبزوار متولد شد. از همان آغاز نو جوانی ( سیزده سالگی) به پایتخت مهاجرت کرد و در ساله ۱۳۶۳ برای همیشه به اجبار از ایران خارج شد و در فرانسه اقامت…ادامه “مصاحبه با خانم آزاده دواچی” »
-
روایت سرزمین مادری
بیشتر بخوانید: روایت سرزمین مادرینگاهی به داستان بلند «درآنکارا باران میبارد» آزاده دواچی چرخش میان خیال و واقعیت و تصویرسازی از واقعیت درعینحال ادغام و به چالش کشیدن حقایق حاضر در جامعهی انسانی از اهداف بیشتر نویسندگان است. مسئلهی بازسازی تصاویر و خاطرات حقیقی و ترجمه و تبدیل آنها به نوشتار و انتقالش به مخاطب در اکثر آثار داستانی…ادامه “روایت سرزمین مادری” »
-
-
-
-
شکنجه با روغن داغ، روایتی بدون سانسور از ایران انقلابی
بیشتر بخوانید: شکنجه با روغن داغ، روایتی بدون سانسور از ایران انقلابیرمان «باد سرخ» نوشته حسین دولتآبادی از جمله آثار داستانی است که موضوع انقلاب سال ۱۳۵۷ و نتایج آن در جامعه ایرانی را دستمایه قرار داده است؛ موضوعی که پیش از این نیز در آثار بسیاری از نویسندگان ایرانی دیده شده، اما در این اثر به جز ویژگیهای زبانی و ادبی به دلیل چاپ آن…ادامه “شکنجه با روغن داغ، روایتی بدون سانسور از ایران انقلابی” »
-
مکث
بیشتر بخوانید: مکثاگر به آن زن لبنانی بر نمی خوردم و چهرۀ برافروختة او را در آينۀ تاکسی ام نمی ديدم، به رغم اصرار و پافشاری دو سه تن از دوستانم، اين نامه را چاپ و منتشر نمی کردم. آن زن لبنانی به ياد فاجعۀ اخير نوار غزّه و جنايتی که دولت اسرائيل عليه مردم فلسطين مرتکب…ادامه “مکث” »
-
سهیلِ آسمانِ خانۀ ما – پاره ای از رمان «زندان اسکندر»
بیشتر بخوانید: سهیلِ آسمانِ خانۀ ما – پاره ای از رمان «زندان اسکندر»سهیل هنرور بعد از سال ها دوری و بی خبری آخر تموز به تبریز بازگشت و چراغ اتاق دایه و دانش تا دم دمای سحر خاموش نشد. مادر و فرزند هرکدام در سه کُنجی اتاق، توی بستری بیماری به شانه افتاده بودند و عمو سهیل بین آنها، یک زانو نشسته بود و هر بار به…ادامه “سهیلِ آسمانِ خانۀ ما – پاره ای از رمان «زندان اسکندر»” »
-
نامهای به حسین دولت آبادی
بیشتر بخوانید: نامهای به حسین دولت آبادیجناب دولت آبادی عزیز. سلام . حسن رجب نژاد هستم از سانفرانسیسکو یکی دو ماهی است که با ” گدار ” ت دست به گریبان هستم و از کار و زندگی افتاده ام !! چنان با جمال میرزا و معراج خرکش و صابر نقره فام و فلک و خدیجه و سماور ساز وجیران آتشی وهاجر…ادامه “نامهای به حسین دولت آبادی” »